سیاسفید

سومین جشنواره تایپوگرافی آخرين منجی

مسعود زارعيان، رئیس اداره هنر و رسانه دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی در گفت‌وگو با خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا) شعبه خراسان رضوی، با اشاره به برگزاری سومین جشنواره تایپوگرافی آخرین منجی، گفت: جشنواره آخرين منجی می‌تواند بحث مهدويت و امام زمان(عج) را به جايگاه اصلی خود میان شيعيان نزديك کند.

این هنرمند حوزوی تصریح کرد: اهميت بحث مهدويت و بحث امام زمان(عج) و همچنين مباحث مرتبط با آن اقتضا می‌كند تا مباحث مربوط به مهدویت به‌طور جدی‌تری در جامعه مطرح شود.

وی با بيان اينكه به طور حتم برگزاری چند برنامه در‌خصوص مهدويت، حق اين مطلب را ادا نمی‌كند، گفت: در چند سال اخير جريانی راه‌اندازی شده است و طی آن جشنواره‌های زيادی با عناوين مختلف در حوزه‌های مختلف علمی، ادبی، پژوهشی و ... برگزار شده است که اجرای اين برنامه‌ها برای رسيدن بحث مهدويت به جايگاه اصلی خود يك امر ضروری است.

زارعيان افزود: آنقدر بايد بارش‌های فكری صورت بگيرد و حجم آثار در حوزه‌های مختلف افزايش يابد تا به تدریج پشتوانه‌های علمی و معرفتی كه نياز شيعه و مخصوصاً ايران اسلامی است، در حد اعلا‌ به تكامل برسد.

مديرگروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی بيان كرد: در حال حاضر دشمن به اشكال مختلف حمله به اعتقادات شيعه را در دستور كار خود قرار داده و اقدام به هتك حرمت كرده كه ما بايد با استفاده از پرچم مهدويت با تمام قوا و در حوزه‌های مختلف به مقابله با اين هجمه‌ها پرداخته و اين موج انتظار را در قلب شيعيان زنده نگه داريم.

زارعيان با اشاره به سومين جشنواره آخرين منجی، تصريح كرد: پوستر يكی از هنرهای زنده جهان است كه طرفداران زياد داشته و حرف‌های بسياری نيز برای گفتن دارد و به‌عنوان يك قالب هنری بسيار تأثيرگذار است.

وی با بيان اينكه در زمينه پوستر تايپوگرافی كار چندانی انجام نشده است، افزود: برگزاری جشنواره آخرين منجی يك اتفاق مبارك است و نهادهای مختلف به‌ويژه حوزه علميه بايد از اين حركت‌های ارزشمند پشتيبانی کنند.

مديرگروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی با بیان اینکه باید مفاهيم مهدويت در هر قالبی درونی شود، خاطرنشان کرد: نام امام زمان(ع) بسيار غريب است و بايد القاب و اسامی امام زمان(عج) در جامعه نشر پيدا كند.


برچسب‌ها: امام زمان عج, جشنواره آخرین منجی, تایپوگرافی, گرافیک
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۱ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

مستند حجاب

... پایان آرزو

بالاخره بعد از سه سال انتظار تصویربرداری مستند حجاب به اتمام رسید و در مرحله تدوین قرار گرفت.

همیشه می خواستم فیلمی که در این باره می سازم بدون قضاوت و به دور از هرگونه شعارزدگی باشد. می خواستم ذائقه نسل امروز و مقطع حساس دختران دبیرستانی را به دور از هر پرده پوشی و حجابی بیان کنم. اما قطعا می دانید که روایت ذهنیت، دانستنی ها و دوست داشتنی های این مقطع سنی بسیار سخت و غیر قابل بیان و یا به عبارت صحیح تر غیر قابل پخش است. نمی دانم چرا؟

البته در طول این مستند به جواب ها و دلایلی رسیده ام که برایم بسیار ارزشمند بوده است. به نظرم هنوز این نسل از جامعه ما درست مورد توجه قرار نگرفته اند و با دنیایی از سوالات مواجه اند. معلمان و والدین این سطح از جامعه مستاصل هستند و گاه خود نمی دانند. شیوه های گفتگو، تعامل و تبلیغ روز به روز در حال تغییر است حال آنکه دستگاه های تاثیرگذار اعم از صدا و سیما، آموزش و پرورش، روحانیت و ... هنوز خود را به روز نکرده اند و این درد است. این نسل را هنوز داخل قرنطینه نگه داشته ایم و نهایت کاری که برایشان کرده ایم درب ورودی مدرسه را به شدت کنترل کرده و افتخار می کنیم که تا شعاع چند کیلومتری مدرسه هایمان پسری وجود ندارد. اضافه بر این، خودروی نیروی انتظامی مستقر کرده و گشت ارشاد می دهیم. به هر روی این مقطع سنی که بافت مهمی از جامعه را تشکیل می دهد و نوع پوشش آینده زنان ایرانی را رقم می زند، بسیار تاثیرپذیر و در عین حال تاثیرگذار است باشد که خیلی زود این را بفهمیم...

در این مستند که با نام فعلی "یک آسمان انار" تصویربرداری اش به پایان رسید، وارد زندگی سه دختر دبیرستانی می شویم و حالات و روحیاتشان را در خانواده و اجتماع مورد بررسی قرار می دهیم که یکی از اینها چادری و دو نفر دیگر مانتویی هستند. سعی کرده ام ببینم حجاب در کجای ذهن و زندگی این چند نفر قرار دارد. به همین دلیل شاید مخاطب تا اواسط فیلم متوجه موضوع نشود و تماشاگر واقعیت محض و اتفاقات در لحظه باشد.

خانم مهشید شریفی راوی این مستند بوده و خانم ها سپیده موسوی، مهدیه گلشاهیان و فروزان بهارستانی سه دختر مهربان و صمیمی که سوژه های اصلی فیلم هستند.

عوامل فیلم عبارتند از:

مدیر تصویربرداری: محمد حسن صفایی، مشاور کارگردان: محمد حسین زینلی تربتی، دستیار و برنامه ریز: ملیحه کوروش زاده، مدیر تولید: ابراهیم الهیاری، دستیاران تصویربردار: مهرداد سنایی و حامد تهرانی، دستیار تولید: مسعود برزین، تهیه کننده و کارگردان: مسعود زارعیان.

درصورت امکان دوستان اسم پیشنهادی خود را برای این مستند مرقوم بفرمایند.


بعدالتحریر؛

شاخصه تبيين حجاب؛ تطبيق واقعيت موجود با حقيقت مطلوب/ مصاحبه با ایکنا

فیلم مستند حجاب/ پست قبلی وبلاگ و نظر مخاطبان


برچسب‌ها: مستند حجاب, یک آسمان انار, دختران دبیرستان, مسعود زارعیان
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۱ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

توهین به ساحت مقدس امام هادی علیه السلام

معرفی ائمه(ع) با نگاهی يكسان و متناسب با موقعيت شيعه انجام شود

سابقه توهين به مقدسات در قالب‌های رسانه‌ای، به اهانت سلمان رشدی به پيامبر (ص) و كاريكاتور موهن روزنامه‌های دانماركی برمی‌گردد و وظيفه ما اين است كه تمام اهل‌بيت(ع) و ذخاير شيعی را در حد و اندازه يكسان و با توجه به موقعيت اسلام و شيعه مورد تبليغ و ترويج قرار دهيم.

مسعود زارعيان، رئیس اداره هنر و رسانه دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی در گفت‌و‌گو با خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا) اظهار كرد: اهانت به مقدسات سبقه تاريخی دارد، پيامبر اكرم(ص) و حضرت علی(ع) جاذبه و دافعه داشتند يعنی به همان اندازه كه قدرت نفوذ داشتند دشمنان آنها نيز فتنه‌انگيزی می‌كردند و به اين بزرگواران حسادت می‌ورزيدند و اهانت می‌كردند.

وی تصريح كرد: اين اهانت اتفاق تازه‌ای نيست و هميشه پرداختن به آن نكو نيست؛ چرا كه از ضعف و بدبختی شخص موهن است نه از ضعف كسی كه مورد اهانت قرار گرفته است. از طرفی نبايد با دامن زدن به اين موضوع موجب رسيدن شخص به اهدافش كه مطرح شدن است، شد.

زارعيان اظهار كرد: اگر اشكال، شبهه و انتقاد به جا و علمی صورت گيرد شيعه هميشه جواب متقن داده است ولی جايی كه اهانت صورت گيرد بايد گفت امری طبيعی است چرا كه كسانی كه جايگاه خوبی دارند هميشه مورد اهانت قرار می‌گيرند.

رئیس اداره هنر و رسانه دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی اضافه كرد: سابقه اهانت در قالب‌های رسانه‌ای به اهانت سلمان رشدی به پيامبر اكرم(ص) بر می‌گردد. در دهه اخير هم به كاريكاتور موهنی كه در روزنامه دانماركی چاپ شد و فيلم فتنه كه توسط نماينده مجلس هلند ساخته شد، بر‌می‌گردد. اين دسيسه‌ای است كه از خيلی قبل توسط استكبار و غرب پايه‌ريزی شده است و دارای شعبات و شاخه‌های مختلفی است كه سريال «حسن و حسين» نيز از اين دست است.

وی با اشاره به تخريب حرمين امامين عسكريين در سامرا گفت: اين اهانت‌ها در واقع با نگاهی فرقه‌ای صورت می‌گيرد كه استكبار نيز قصد دارد با دامن زدن به اين جريانات به نحوی تفرقه بين مسلمانان ايجاد كند.

زارعيان به اهانت به امام علی نقی الهادی(ع) در قالب يك موسيقی موهن اشاره كرد و گفت: اين اهانت‌ها امری طبيعی و به خاطر قدرت و قوت شيعه است. اين موضوع باعث شد آيت‌الله علوی گرگانی و بسياری از علمای ديگر تأكيد كنند كه مجالس عزاداری ايشان جدی‌تر از قبل برگزار شود و موجب می‌شود به جنبه‌های مختلف شخصيت ايشان بيشتر پرداخته شود.

رئیس اداره هنر و رسانه دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی تأكيد كرد: اين اهانت در راستای همان دسيسه‌های اهانت به پيامبر(ص) و قرآن است و اين سناريو ادامه خواهد داشت اما وظيفه ما و رسانه‌های ما اين است كه تمام اهل‌بيت(ع) و ذخاير شيعی را در حد و اندازه يكسان و با توجه به موقعيت اسلام و شيعه مورد تبليغ و ترويج قرار دهند.

زارعيان اظهار كرد: چرا بايد به ائمه بزرگواری مثل امام علی(ع)، امام حسين(ع)، امام رضا(ع) و امام زمان(عج) بپردازيم ولی از بقيه ائمه(ع) غافل باشيم. بايد به بقيه ائمه هم بپردازيم تا هم اين ائمه را از مظلوميت در بيارويم و هم اينكه شخصی جرئت اهانت به اين ائمه را به خودش ندهد و اين لازمه‌اش اين است كه در رسانه‌های مكتوب و مجازی و تصويری به طور متراكم تبليغ ائمه(ع) صورت گيرد.

وی به زيارت جامعه كبيره كه از امام علی النقی الهادی(ع) رسيده است اشاره و عنوان كرد: چرا فيلمی در مورد امام هادی(ع) نداريم؟ چرا جوانان ما نسبت به ايشان شناخت كافی ندارند؟ و چرا هنوز به ابعاد مختلفی علمی و اجتماعی زيارت جامعه كبيره در قالب‌های مختلف پرداخته نشده است؟ بايد به اين موضوعات توجه جدی داشت تا نشر دين با قوت صورت گيرد.


برچسب‌ها: اهانت به امام هادی, فتنه, مسعود زارعیان, رسانه
+ نوشته شده در  سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۱ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

سوگواره فیلم و عکس لحظه های عاشورایی

چهارمين دوره‌ي سوگواره فيلم وعكس “لحظه‌‌های عاشورایی” كه همچون دوره‌هاي قبل، در راستاي تامين نياز‌هاي نرم‌افزاري عرصه فرهنگ و با دغدغه حمايت از هنرمندان در عرصه عاشورا، با موضوع هنرهاي تصویری، در دفتر تبليغات اسلامي ‌شعبه خراسان كليد زده شده بود، به پایان مهلت ارسال آثار خود نزدیک می شود. اين مطلب را مسعود زراعيان دبیر چهارمین سوگواره ملی لحظه‌‌های عاشورایی در گفتگو با پايگاه اطلاع‌رساني رسالات بيان مي‌كند.

اين روزها شاهد برگزاري سوگواره فيلم و عكس لحظه‌هاي عاشوارايي هستيم. به همين مناسبت در گفتگويي با دبير اين برنامه به بررسي عملكرد سه ساله و برنامه هاي آتي اين طرح پرداخته‌ايم.

سوگواره “لحظه‌‌های عاشورایی” در راستاي سند چشم‌انداز 20 ساله دفتر تبليغات اسلامي‌است

مسعود زارعيان درباره‌ي چگونگي شكل‌گيري اين سوگواره به سند چشم‌انداز دفتر تبليغات اشاره مي‌كند و مي‌گويد:

دفتر تبليغات اسلامي‌در بيانيه‌ي ماموريت خود به نقش واسط و فعال ميان حوزه‌هاي علميه و نيازهاي ديني جامعه و نظام اشاره دارد و در همين راستا سند چشم‌انداز 20 ساله‌اي براي خود طراحي و تدوين كرده است كه به عنوان اصلي‌ترين تامين‌كننده نيازهاي نرم‌افزاري عرصه فرهنگ براي توسعه و تعميق دين‌مداري به شمار مي‌آيد. نيازهاي نرم‌افزاري عرصه فرهنگ به سه حوزه توجه دارد: توليد و تعميق ظرفيت محتوايي عرصه فرهنگ، ارتقاي توان انساني عرصه فرهنگ و پشتيباني مديريت فكري عرصه فرهنگ. البته بايد گفت اثربخشي اين سه حوزه بيشتر در جبهه فرهنگي ظهور و بروز پيدا مي‌كند و سبب تعميق فرهنگ اسلامي‌در سطوح ملي و فراملي مي‌شود. معاونت فرهنگي تبليغي دفتر تبليغات اسلامي‌ شعبه خراسان رضوي با همين دغدغه و در راستاي حفظ و ترويج و صيانت از رويداد عظيم و انسان‌ساز فرهنگ عاشورا به عنوان منبع عظيم فرهنگي شيعه با نگاه به همين سند چشم‌انداز، تلاش دارد كه با حمايت از هنرمندان، مشتاقان و ارادتمندان به ساحت مقدس حضرت ابا عبدا..الحسين(ع) از سراسر ايران، توليد آثار در عرصه هنر عاشورايي را توسعه دهد. به همين منظور سوگواره فيلم و عكس لحظه‌هاي عاشوارايي توسط گروه مبلغان هنرمند پيشنهاد شد و تاكنون ميزبان بيش از 1600 هنرمند از سراسر كشور بوده‌ايم.

وي در پاسخ به اين سوال كه هدف اصلي اين برنامه از توجه و تمركز بر روي هنرهاي تصويري چيست، مي‌افزايد: هدف اصلي هدايت و پشتيباني هنرمندان عرصه سينما و عكاسي در مسير ترويج ارزش‌هاي اسلامي ‌شيعي معطوف به قيام عاشورا است. با توجه به اينكه ما در عرصه عاشورا شاهد فقر تصويري در حوزه هنر عاشورايي هستيم، اين دغدغه در ما ايجاد شد تا براي پر كردن اين خلاء، سوگواره فيلم و عكس “لحظه‌‌های عاشورایی” را كليد بزنيم. دبیر چهارمین سوگواره ملی لحظه‌‌های عاشورایی به آمارهايي از ميزان استقبال از اين طرح در سه دوره اخير اشاره مي‌كند و مي‌افزايد:

ما در اين سه دوره شاهد رشد كمي ‌و كيفي آثار، هم از جهت محتوا و هم به لحاظ فني و تكنيكي بوده‌ايم و هر سال  بر ميزان آثار ارسالي به دبيرخانه سوگواره افزوده شده است.

در دور اول سوگواره، ما چيزي بالغ بر 3500 اثر ارسالي داشته‌ايم. در دومين دوره سوگواره تعداد 5000 اثر به دبيرخانه ارسال شد و 6000 اثر ارسالي مربوط به سومين دوره سوگواره فيلم و عكس عاشورايي بوده است كه تعداد آثار در بخش‌هاي فيلم، فيلمنامه وعكس، حاكي از استقبال از اين برنامه است. همچنين بايد اعلام كنم ما تاكنون توفيق ميزباني 1600 هنرمند در طي اين سه دوره را داشته‌ايم كه در نوع خود بسيار متفاوت و منحصر به فرد بوده است.

 

سوگواره “لحظه‌‌های عاشورایی” به عنوان يك الگو در بين ساير جريانات فرهنگي شناسايي شده است

مسعود زارعيان به الگو‌برداري برخي جشنواره‌ها، از اين طرح اشاره مي‌كند و مي‌گويد: اين سوگواره به عنوان يك الگو در بين ساير جريانات فرهنگي در جامعه شناسايي شده است و از جهت تاثيرگذاري روي ساير حوزه‌هاي فرهنگ در قالب يك حركت ديني فرهنگي و جشنواره‌اي، توانسته است مدلي را ارئه دهد كه تاكنون چندين جشنواره از روي همين طرح الگوبرداري كرده‌اند كه البته اين خود نشانه جريان‌ساز بودن سوگواره فيلم و عكس “لحظه‌‌های عاشورایی” به عنوان يك حركت مهم فرهنگي است.

 

اضافه شدن بخش بين‌المللي فيلم‌هاي 72 ثانيه‌اي، مهم‌ترين ويژگي امسال سوگواره “ لحظه‌هاي عاشورايي” است

زارعي با بيان اين مطلب كه برگزاري سوگواره در سال گذشته، چاپ اولين كتاب و تنها منبع عكاسي عاشورايي را به همراه داشت، از اضافه شدن بخش   بين‌المللي فيلم‌هاي 72 ثانيه‌اي خبر مي‌دهد و مي‌افزايد: از جمله تغييرات بسيار مهم سوگواره امسال، اضافه شدن بخش بين‌المللي فيلم‌هاي 72 ثانيه‌اي با شعار قيام در برابر ظلم، است. اين بخش با الهام گرفتن از 72 تن ياران امام حسين(ع) كه نقش تاثيرگذاري در تاريخ شيعه داشته‌اند، راه‌اندازي شده و اميد است كه امسال بتوانيم با تبليغات گسترده در داخل و خارج از كشور به آن جلوه فراملي ببخشيم كه البته تحقق اين امر در گرو رايزني‌هاي بيشتر در خارج از كشور با همكاري و كمك سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، خواهد بود.

همچنين حمايت مالي طلاب هنرمند بر اساس طرح و انتخاب توسط هيئت انتخاب داوران از ديگر تغييرات و برنامه‌هاي اين دوره سوگواره بوده است. امسال قرار است طي همكاري مشترك با دانشكده صدا و سيما قم، از طرح‌هاي منتخب طلاب در سوگواره امسال با رويكرد هم‌افزايي طلاب هنرمند با نگاهي متخصصانه به جايگاه هنر در بين طلاب، حمايت شود.

همچنين راه‌اندازي دفاتر نمايندگي در تهران و قم  حمايت بيشتر ما در امر برگزاري بهتر و وسيع‌تر سوگواره، با هدف تبليغات، اطلاع‌رساني، حمايت و ارتباط چهره به چهره، از ديگر تغييرات اين دوره است.

وي در پايان از برگزاري كارگاه‌هاي تخصصي در خارج از كشور خبر مي‌دهد و اعلام جزئيات بيشتر را به گزارش‌هاي بعدي موكول مي‌كند.


برچسب‌ها: سوگواره لحظه های عاشورایی, دفتر تبلیغات اسلامی, طلاب هنرمند, مسعود زارعیان
+ نوشته شده در  شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

قلاده های طلا

سه گانه ای برای سه شنبه

اول؛ برای این روزها تماشای دو فیلم خالی از لطف نیست.

"آرتیست" به کارگردانی ميشل هازاناويسيوس که ملودرامی سرراست و جذاب است درباره مقطعی از تاریخ سینما و دوران گذر از سینمای صامت به ناطق که البته رابطه ای عاشقانه را به غایت سینمایی و ظریف به نمایش می گذارد. فیلمی به دور از پیرایه های اضافی که مضمون خود را به تصویری ترین شکل ممکن ارائه می دهد.

و "قلاده های طلا" به کارگردانی ابوالقاسم طالبی درباره اتفاقات پس از انتخابات 88. اثری است جان دار و پرتنش که البته می توانست فیلمنامه آن بهتر از این هم باشد. اینکه به عنوان سیاسی ترین فیلم تاریخ سینمای ایران مطرح شده و برخی آن را تحریم کرده اند و از طرفی جدی ترین اثر در کارنامه کارگردانش محسوب می شود،‌ می تواند بهترین انگیزه برای دیدنش باشد.

دوم؛ نظر دوستان راجع به جنجال این روزها بر سر اکران دو فیلم "زندگی خصوصی" و "گشت ارشاد" چیست؟ بحثی که این سالها بر سر نمایش به رنگ ارغوان، تسویه حساب، شیش و بش یا حتی جدایی نادر از سیمین بوده است. هر کدام یادآور ماجرایی است و دعوایی که گاه تا تریبون نماز جمعه هم کشیده شده است. بالاخره چه کسی راست می گوید؟ تفاوت سلیقه تا کجا و تا کی؟ اینگون اتفاقات تا چه اندازه قابل توجیه است؟ و یا اصلا چه کسی باید صلاحیت اکران یا عدم آن را تعیین کند؟

سوم؛ جیمز کامرون کارگردان هالیوودی در اولین ساعات بامداد دوشنبه 7 فروردین 1391 به اعماق اقیانوس آرام فرو رفت و دقایقی پیش به سطح اقیانوس آرام بازگشت. وی با زیردریایی پیشرفته یک نفره که به کمک ران آلوم مهندس استرالیایی طراحی کرده، به عمق 10994 متری گودال ماریانا فرو رفت و علاوه بر تکمیل ماموریت، در سفری 70 دقیقهای و سریع‏تر از انتظار به سطح آب برگشت.

به گزارش نیوساینتیست، او اولین کسی است که بعد از ژاک پیکارد و دان والش در سال 1960 / 1339 به عمیق‌ترین نقطه شناخته شده در زمین سفر کرده است.

کامرون که در عین حال کاوشگر مقیم جامعه نشنال‌جئوگرافیک هم هست، در یک بیانیه ویدیویی گفت: «هنگامی که شما یک فیلم را می‌سازید، همه فیلم‌نامه را می‌خوانند و می‌دانند که بعد از آن قرار است چه چیزی رخ دهد. ولی هنگامی‌که در میانه یک کاوش هستید، طبیعت فیلم‌نامه را نخوانده و هیچ کس نمی‌داند که بعد از این قرار است چه چیزی رخ دهد».


بعدالتحریر؛

درباره آرتیست/ مجید اسلامی

درباره قلاده های طلا/ مهرزاد دانش

- پس از خواندن کامنت ها لازم میدانم دو نکته را یادآور شوم و متن کوتاهی را بازنشر دهم؛

اولا این فیلم را پیشنهاد دادم تا دوستان ببینند و معنایش رد یا تایید مواضع و محتوای آن نبود. به عنوان یک اثر سینمایی دیدنش خالی از لطف نیست.

ثانیا از ابتدای انقلاب تا الان، هر کس در این مملکت به هر نوع و روشی که خواسته حرفش را زده حال یا در لفافه یا صریح، یا با کنایه یا مستقیم و چه سطحی و چه قطعی، چه جدی و چه مبتذل. لذا پیشنهاد می کنم ظرفیتمان را بالا برده و حداقل گوش شنیدن و چشم دیدن داشته باشیم هرچند تاثیری نپذیریم.

نوشته ای از سعید بیابانکی!

امروز رفتم " قلاده های طلا " را دیدم ... و به این نتایج رسیدم :

1- ایستگاه های مترو چه دستشویی های باحالی دارد و ما بی خبریم .

2- می توان از داخل تونل مترو در حالی که مترو به سرعت وارد ایستگاه می شود داخل کابین راننده پرید. خیلی هم باحال.

3-هرکسی فکر می کنی جاسوس نیست جاسوس است .و بالعکس

4- فیلم سیاسی یعنی فیلمی که نه سر داشته باشد نه ته .




برچسب‌ها: قلاده های طلا, آرتیست, زندگی خصوصی, گشت ارشاد
+ نوشته شده در  سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۹۱ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

امسال هم بدون تو مولا تمام شد

امسال هم بدون تو مولا تمام شد

شادی برای اهل تماشا تمام شد

تنها کنار سفره تحویل تا به کی؟

صبر و قرار و حوصله ما تمام شد

مجنون به یاد حضرت لیلا نفس کشید

تا لحظه ای که در دل صحرا تمام شد

هستم به روز وعده ی خوبان امیدوار

روزی که کاش و شاید و اما تمام شد

سال جدید می رسد آقا تو هم بیا

تا گفت و گو کنیم تمنا تمام شد

سال جدید کاش بگوییم با همه

سال ظهور یوسف زهرا شروع شد

"شعر از مصطفی کارگر"


برچسب‌ها: اباصالح المهدی, بهار91, سال نو
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

فقه و سینما

حفظ شئون اجتماعی و اعتدال اسلامی؛ مبانی تهذيب سينما

مسعود زارعيان، مدير گروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی در گفت‌وگو با خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، درباره فقه رسانه ناظر به رسانه‌های تصويری اعم از سينما و تلويزيون ابراز كرد: دين مبين اسلام از سه‌بخش احكام و عقايد و اخلاق تشكيل شده است كه پايه اصلی آن احكام فقهی است. فقه شيعه فقه پويايی است و برای تمامی مسائلی كه مربوط به انسان می‌شود در حوزه‌های مختلف برنامه منظم دارد و شارع مقدس دستورات فقهی متناسب با اتفاقات روز جامعه تنظيم كرده است.

وی ادامه داد: مقوله هنر و سينما نيز يكی از مقولاتی است كه در زندگی روزمره با آن مواجه هستيم و در مسائل مختلف آن بايد حكم شرعی را استنباط كرد تا بتوانيم با آن مواجه درستی داشته باشيم.

زارعيان افزود: ما با دو مبحث مواجه هستيم يكی فقه رسانه و يكی فقه در رسانه، يا فقه سينما و يا فقه در سينما كه اين مقوله‌ها با هم تفاوت دارد و دو بستر و رويكرد متفاوت دارند. اينكه از چه زمان فقه در سينمای ايران مطرح و جدی شد، شايد ناظر به فرمايش امام خمينی(ره) در اوايل انقلاب دارد كه فرمودند: ما با سينما مخالف نيستيم، با فحشا مخالفيم و در واقع ايشان با اين كلام زيربنای تنقيح و ايجاد سينمايی مشروع را بنا نهاد كه فرمايش ايشان چندين معنا دارد، يعنی سينما نبايد تحريك‌كننده باشد، نبايد زشتی‌ها و مفسده‌ها را نشان دهد، بازيگران حركات و ظواهر و پوشش را رعايت كنند، گفتگو‌هايشان مشتمل بر دروغ، غيبت، تهمت و ... نباشد و به طور كلی مسائلی كه با ذات اسلام سازگار نباشد نبايد در سينما مطرح شود.

مدير گروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی تصريح كرد: در حقيقت ماهيت حقيقی‌ و بالذات فيلم چيزی نيست كه در شريعت اسلامی به آن حكم حرمت داده شده باشد. فقها در اين مسائل به نفسه و بالذات در آن اشكالی نمی‌بينند. در اين بحث ابتدا بايد ببينيم سينما خودش مشروعيت دارد يا نه؟ بعد به سراغ جزئيات آن برويم. كه چقدر فقه بايد در آن دخالت داشته باشد. همچنين به نقش عوامل بپردازيم كه چقدر عوامل سينما بايد به اين مسائل توجه داشته باشد.

زارعيان ابراز كرد: فقه سينما نيز مبحث گسترده‌ای است اما در باب تهذيب سينما كه يكی از رسانه‌های مهم كشور و جهان است بايد گفت نقطه چالش فقه ما با مباحث سينمايی و به طور كلی ابزارهای رسانه‌ای امروزی مفسده‌انگيربودن آنها است، از جمله امام(ره) معانی زيادی برداشت می‌شود. امام(ره) با اين جمله به عنوان يك فقيه رويكرد كلانی را به ما در تمام مباحث رسانه‌ای می‌دهد. فساد در برابر صلاح است فيلم و رسانه‌ای مفسده دارد كه مردم را از شئون دينی و اخلاقی و اجتماعی و از اعتدالی كه اسلام ارائه داده خارج كند و اين همه رسانه‌ها را شامل می‌شود.

وی عنوان كرد: بايد اين سوال را پرسيد چقدر فقه به اين مسائل پرداخته و فقها به آن پرداخته‌اند؟ چقدر عرف را در مسائل رسانه‌ای در نظر گرفته‌ايم؟ چقدر عرف خود رسانه را در نظر گرفته‌ايم؟ چقدر به اين فقه عمل شده است؟ چقدر در خروجی‌ها دقت و نظارت شده؟ اداره نظارت و ارزشيابی چيست و كار اين اداره چيست؟ كار اين اداره و مسئولان آن چقدر با معيارهای فقهی و اسلامی مبتنی شده و بر مدار آن بوده است؟

مدير گروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی گفت: بحث موسيقی، اختلاط زن و مرد، بحث ديده‌شدن موی زن در فيلم‌ها برخی از چالش‌های سينماست. مثلا در بحث موسيقی اينكه موسيقی مطرب و مناسب مجالس لهو را در فيلمی استفاده كنيم يا نكنيم يك بحث است؛ بحث اينكه فرضا موسيقی غيرحرام را استفاده كنيم بنا به فرمايش مقام معظم رهبری مساله ترويج موسيقی را بايد چه كرد؟

اين مستندساز حوزوی ادامه داد: همچنين فقه سينما در مسائل حاشيه‌ای و پشت صحنه‌ای نيز مطرح می‌شود، مثلا نظارت بر سالن‌های سينما، حقوق بازيگران، بحث بازيگری در نقش معصومان (ع)، محارم فرضی، فقه صحنه، گريم، خريد و فروش فيلم از جمله مسائلی است كه نيازمند اين است كه فقه به تك تك آنها بپردازد كه نياز به نگاه فقهی و فلسفی و عرفی علما دارد.

وی درباره راهكار تنقيح سينما ابراز كرد: لامحاله و ناچار در حوزه سينما كه به عنوان يك رسانه امروزی مطرح است و بسيار جريان دارد و الان ايران در مرحله‌ای قرار گرفته است كه آثار سينمايی ايران در ديد جهانيان قرار گرفته، مقوله فقه در سينما و فقه سينما بايد بيش از پيش مورد توجه قرار بگيرد و فقيهان جوان ما در واقع اين مسائل را جمع‌آوری و مساله‌سازی و مساله‌شناسی كنند و اجوبه اين مسائل را از فقه مبتنی بر آيات و روايات و با اتكا بر عرف در جوامع ما و جوامع سينمايی و رسانه‌ای از احكام استخراج كنند و به دست كسانی برسانند كه متولی امر سينما و رسانه هستند و از طرفی اين وظيفه اصلی روحانيت است كه پشتوانه دينی جامعه و وصل به منابع و سرچمشه‌های دينی هستند.

مدير گروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی عنوان كرد: همچنين متوليان سينما در حوزه مسئولان و اهالی رسانه بايد مطابقت‌ها و تطبيق‌های فقهی را استعمال كنند و احكام قطعی را عمل كنند و احكام جزئی‌تر را كه در كلام فقها بيان نشده با سوال و جواب استخراج كنند تا همانطور كه اثبات كرديم كه می‌شود سينمايی مبتنی بر اسلام داشته باشيم به اين موضوع جامه عمل بپوشانيم و كار درخور توجهی داشته باشيم و زمينه را برای نسل‌های آينده فراهم كنيم و از اين ابزار برای ترويج افكار و عقايد و باورها استفاده و بهره‌وری كامل داشته باشيم.

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

نقد فيلم شور شيرين

شیرینی که فرهادش را کشت*

به همان اندازه که در دوره پیشین جشنواره فیلم فجر "سیب و سلما" مرا آزار داد، "شور شیرین" امسال کام مرا تلخ کرد و دور از انتظار ظاهر شد. این فیلم که به شخصیت شهید کاوه و مقاومت او در کردستان می پردازد، دومین اثر جواد اردکانی در سینمای جنگ است كه با وجود حداقل های تصویر و کارگردانی  اما به مراتب از اثر قبلی او "به کبودی یاس" (درباره شهید برونسی) ضعیف تر است. چه در ساحت فرم سینمایی و چه در ساحت محتوایش که نتوانسته شخصیت کامل و تاثیرگذاری را از این شهید به تصویر بکشد. فیلمنامه این اثر دچار کمبودها و نقصان هایی است که به شدت در شخصیت پردازی، داستان های فرعی و تعلیق هایش قابل رویت است.

کومله های ضد انقلاب مینی بوسی از مسافران را به گروگان می گیرند و در این بین خانواده یکی از همرزمان شهید محمود کاوه به نام پوریا دستگیر می شوند. آنها آمده اند تا در منطقه شاهد مراسم عقد پسرشان باشند. گروگان ها به روستای "میان بو" منتقل شده و آنجا چهره وحشی ضد انقلاب ها را می بینیم که مسجد اهل تسنن و ماموستای آن را به آتش می کشند. به دختر جوان کرد چشم حسرت داشته و نوجوان بی گناه را مظلومانه پیش روی خانواده اش به شهادت می رسانند. همه ی اینها را محمود کاوه فهمیده و دستور می دهد نیروها به آنجا اعزام شوند که البته کاری هم از پیش نمی برند.

نیروهای ضد انقلاب به سرکردگی علیار (با بازی احمد نجفی) از حمید میرابی پدر پوریا می خواهند تا در قبال آزادی خانواده اش برای آنها جاسوسی کند که به این منظور او را حوالی مقر سپاه پاسداران در سقز رها می کنند. ابتدا بیننده از نقشه او با خبر نمی شود اما خیلی سریع موضوع لو می رود که او قصد ضربه زدن به کاوه و همرزمانش را ندارد و به همین سادگی تعلیق از بین می رود. البته این حفره های فیلمنامه ای و ضعف ها در جای جای اثر به چشم می خورد، مانند رابطه پوریا و نامزدش، تسخیر پایگاه بنفشه، تهدید خسرو (عامل گروهک منافقین) به مرگ و دریافت اطلاعات، تبادل گروگان ها، سرنوشت علیار و ... که بی سرانجام و رها می ماند. به این ها اضافه کنید تزلزل در شخصیت پردازی و ضعف شدید در معرفی شخصیت اصلی فیلم که قرار است شهید محمود کاوه باشد.

مخاطب باید شهید کاوه را با چند تعریف از منافقین، نماز خواندن، فوتبال و برخی سجایای اخلاقی بشناسند، حال آنکه حقیقت کاوه شخصیتی پر رمز و راز است. بطوری که رهبر انقلاب در آن تعبیر معروف می فرمایند: محمود موقع انقلاب شاگرد ما بود ولی حالا استاد ما شد. البته منکر وقوع این اتفاقات نمی شویم و قطعا صحنه های فیلم مابه ازاء حقیقی داشته اند و از ماجراهای حول این شهید بوده است. اما چرا باید به ذکر همین چند اتفاق اکتفا کرده و دیگر زوایای شخصیتی شهید کاوه از دیده پنهان بماند بطوری که حتی نقش واقعی و سمت شهید را ندانیم؟

به طور مثال شهید کاوه عقیده اش این بوده که: ما باید عملیات‌ها را طوری انجام بدهیم و نقشه ها را طوری تنظیم کنیم که به بسیجی‌ها حتی‌المقدور کمتر آسیب برسد. یا همیشه می گفته: اگر حتی یک بسیجی به خاطر نقشه غلط ما در عملیات از دست برود، آن دنیا نمی توانیم جواب خدا را بدهیم. او عاشق بسیجی ها بود (به نقل از مادر شهید). حال سقوط پایگاه بنفشه را با آن وضع فجیع در فیلم نشان می دهیم در حالیکه کاوه از حمله احتمالی عوامل ضد انقلاب با خبر است!

در میاندوآب، سران گروهک‌ها به سردارانی مثل کاوه پیغام داده بودند که شما اگر توانستید میاندوآب را از چنگ ما در آورید، ما زن‌های‌مان را در اختیار شما قرار می‌دهیم! معروف است که محمود بعد از شنیدن این رجز به یکی دیگر از سرداران سپاه گفته بود؛ خیلی خب! ما حرفی نداریم، منتهی بد نیست به گوش این یاغی‌ها برسانیم که؛ ما میاندوآب را از شرشان پاکسازی می‌کنیم، زن‌های‌شان هم ارزانی خودشان، البته اگر زنده ماندند!

در کجای فیلم به تیزبینی، رشادت، هوش و شجاعت شهید کاوه به درستی اشاره می شود؟ لابد همه ی این ها را باید از دستگیری خسرو بفهمیم که تازه نصفش به لطف دقت تیراندازی پدر پوریا صورت می گیرد. و باز سوال می کنیم چرا اینقدر مقاطع بی جان و بی رمق از حضور کاوه در کردستان به نمایش درآمد؟

کومله های وحشی کردستان بچه را از شکم مادر درمی آوردند و از شنیدن اسم کاوه خود را خیس می کردند، اما در کجای فیلم پرداخت سینمایی نیروهای خیر و شر را دیدیم؟ شاید دوباره باید موهای سفید و بلند خسرو به دادمان برسد یا هیکل نحیف و قوز کرده حمید عمارلو در نقش شهید که هیچ صلابتی از او نمی بینیم؟

در سینمای غرب برای به تصویر کشیدن عظمت شخصیت رایان در فیلم "نجات سرباز رایان" اثر تاریخی اسپیلبرگ، میلیون ها دلار هزینه می شود تا آنجا که به عنوان بهترین فیلم جنگی تاریخ سینمای جهان به شمار می رود اما در اینجا برای به تصویر کشیدن شخصیت اسطوره ای مانند کاوه یک صدم آن، همت نمی شود. ما به اعتقاد و اخلاص کارگردان اعتقاد داریم و خرسندیم از اینکه نیت او غربت زدایی از شهدای ماست اما این امر با چه قیمتی صورت می پذیرد؟ آیا به قیمت از دست رفتن فرصت ها برای پرداختی جامع و تاثیرگذار به شخصیت شهید محمود کاوه؟

چگونه شهید محمود کاوه را نشناختیم حال آنکه با گذری مختصر در می یابیم که سراسر زندگی این شهید درآمیخته با اتفاقات دیدنی و شنیدنی سینمایی است، در ژانر جنگی، حادثه ای، اکشن و حتی ملودام که ظرفیت عظیم تصویری را داراست.

 در همین جشنواره سی ام اثر خوش ساخت "روزهای زندگی" را می بینیم که توانست چهره ای واقعی، باور پذیر و تاثیر گذار از رزمنده ای با نام "امیر علی علوی" ارائه دهد، همانطور که سال ها پیش ابراهیم حاتمی کیا، حاج کاظم را به عنوان یک قهرمان برای ما روایت کرد و او را به تاریخ سینمای ایران گره زد.

حتی در این جشنواره شخصیت های درست و درمان بسیار دیدیم که در حد بضاعت کارگردان خوب از آب درآمده بودند. باید گفت صد رحمت به "احترام" در بوسیدن روی ماه، صد رحمت به "سلیم" در ضد گلوله، و حتی صد رحمت به "صمد" در گیرنده که به مراتب گوی سبقت را در شخصیت پردازی از "شور شیرین" می ربایند.

به راستی که چرا باید یک اسطوره از شهداء جنگ تا این اندازه کوچک و حقیر به تصویر کشیده شود؟ آیا واقعا اینگونه به فرمایشات رهبری جامعه عمل پوشاندیم و حق این شهید را ادا کرده ایم؟ چرا وقتی می خواهیم حماسه ای شورانگیز را تصویر کنیم و شخصیتی بزرگ را جلوه دهیم، اینقدر فیلمنامه مان لنگ می زند و عین خیالمان هم نیست؟!

البته ظاهرا با همه ی این ها باید خوشنود باشیم که در این وانفسای سینمای ایران که هر کس به نحوی خیانت و مهاجرت را موضوع فیلمش قرار داده، فیلمسازی با همه ی دردها و رنج ها "شور شیرین" می سازد و از شهدا دم می زند.


بعدالتحریر؛

دیشب در جریان مراسمی آقای جواد اردکانی را دیدم که ظاهرا از این سیاهه بی اطلاع بودند. لذا در ضمن احوال پرسی از من خواستند بدون در نظر گرفتن رفاقتمان اشکالات فیلم را بیان کنم. همین.

*این مطلب برای جشنواره فجر نوشته شد که به بهانه اکران فیلم دوباره منتشرش می کنم.


برچسب‌ها: فيلم شور شيرين, جواد اردكاني, شهيد كاوه, سینما
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

فیلم مستند حجاب

این روزها مشغول آماده سازی مقدمات(پیش تولید) مستندی سه قسمتی درباره حجاب هستم با نام فعلی "یک آسمان انار"، که به سفارش صدا و سیما تولید می شود.

همانطور که می دانید ورود به این مساله سهل است و ممتنع، چرا که از طرفی به عنوان یک اصل دینی ثابت به آن پایبندیم و از طرفی دیگر به عنوان یک نمود اجتماعی و موضوعی فرهنگی ما را دچار چالش های بسیار کرده است.


چالش اصلی از نحوه ی برخورد با بدحجابی نشات می گیرد که در این زمینه چند رویکرد متفاوت موجود است؛

عده ای معتقدند که باید از نیروهای انتظامی برای برخورد با مظاهر بدحجابی استفاده کرد. ضمن آنکه به موازات این برخورد قانونی، باید فعالیت های فرهنگی را نیز مد نظر قرار داد.

رویکرد دیگر مداخله گسترده نیروی انتظامی در برخورد با بدحجابی مشکل آفرین است و این مداخله باید در حد برخورد با کشف و مبارزه با جریان های سازمان یافته ای که برای ایجاد بدحجابی اقدام می کنند محدود شود و تاکید را بر اقدامات فرهنگی بگذارد.

رویکرد سومی هم وجود دارد که اصلا نباید به این موضوع حساسیت نشان داد و لازم است در یک برنامه جامع عملیاتی، در همه عرصه ها سطح عمومی اخلاق اجتماعی و عمق اعتقادات و باورهای دینی مردم را ارتقاء بخشید و از بزرگ نمایی بعضی از گناهان و فراموشی سایر کاستی های اخلاقی جامعه خودداری کرد تا به تدریج وضعیت پوشش جامعه بهبود یابد.

البته رویکرد چهارمی هم نیز به این اشاره می کند که پوشش زن و مرد امری شخصی است و باید اجازه داد افراد متناسب با ذوق و سلیقه خود آن را گزینش کنند که این رویکرد بیشتر از سوی افرادی که گرایش دینی کمتری دارند مطرح می شود.

لذا از دوستان خوب مخاطب این وبلاگ تقاضا دارم با ارائه نظرات و ایده هایشان، بهترین مسیر برای پرداختن به این موضوع مهم را پیشنهاد دهند تا با استفاده از ظرفیت های این رسانه و در حد بضاعت، پنجره ای جدید به سوی این حقیقت مهم باز کنیم.

نظر دوستان در ادامه مطلب منتشر می شود.


بعدالتحریر؛

از تمامی دوستانم

ماهان - علی - ری را - مهرناز - قطره - حسنا - حیات باطنی - احمد فیاض - عشقستان اسماعیل

- ص - حسین قربانی - یاس - تکتم - رضوان - نون - حاج محمد - نبض حروف - پانوشت - پیک صبح

- متین - زهرا خانوم - وتر - آرزو آقابابائیان - فیلسوف کوچک

که لطف کرده و در بحث شرکت کرده اند کمال تشکر را دارم و امیدوارم این همکاری برای همه ی ما باقیات الصالحات باشد و در پیشگاه خداوند محفوظ بماند.

قطعا از طریق همین وبلاگ (سیاسفید) شما بزرگواران را در جریان مراحل ساخت این مجموعه قرار خواهم داد.



برچسب‌ها: فیلم مستند, حجاب, چادر, سینما
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

حجاب

نمی دونم آیا تا به حال با این خانم های چادری که سر چهارراه به انتظار کمک پشت شیشه ماشینتون می ایستند برخورد کردین یا نه؟

اون چیزی که منو خیلی آزار میده نگاه دختر بچه ایست که از داخل ماشین به این زن با اون چادر سیاهش دوخته میشه. همین


این حجاب از اون ماجراهای عجیب و غریب تو کشور ماست! برای همین گفتم یک چندتا دیگه از این نمی دونم ها بنویسم!

نمی دونم تا به حال دیدین تو هواپیما که سر میهماندار از طریق بلندگو زنان محجبه را مورد مهر خود قرار داده و از حفظ حجاب اسلامی توسط ایشان تشکر می کند و دقایقی بعد خانمی با مانتویی کوتاه و چسب از میهمانان با شکلات پذیرایی می کند و دیده شده که گاه موهایش از زیر روسری بیرون زده و بالاخره در حین انجام وظیفه خیلی توقع زیادی نمی توان داشت.

نمی دونم برخی دانشجویان رو دیدین که با چادر وارد آزمایشگاه می شوند و حال آنکه لباس سفید توجیه بهداشتی دارد تا شخص بتواند اثر آلودگی را به راحتی بر روی جامه اش رؤیت کند و از بین ببرد و می گویند اگر پزشک یا پرستار با چادر سیاه کنار بستر بیماری حاضر شود تقریبا بیمار قالب تهی می کند.

نمی دونم ماجرای چادر قهوه ای خانم آزاده نامداری مجری برنامه غیرمنتظره و انتقاد و استقبال سایت ها و مردم را شنیدین یا نه؟

نمی دونم حتما حجاب زنان لبنانی رو دیدین که در نهایت آزادی بهترین حجاب رو انتخاب کرده اند و به آن پایبندند.

و نمی دونم آیا برخورد این زنهای قلچماق و بدعنق نیروی انتظامی رو دیدین که با ضربه ای محکم، پشت یقه دخترک رو می گیره و از بین صف مردم که سوار پله برقی ایستگاه مترو می شن، بیرون می کشه. نمی دونم که می دونی یا نه، اما ظاهرا امر به معروف باید طوری باشه که مسلمان بسوی معروف ترغیب بشه و از منکر بیزار...


برچسب‌ها: حجاب, چادر, آزاده نامداری, چادر قهوه ای
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

کتابخانه

هر روز که چشمم به کتابخانه ام می افتد تنم می لرزد

وای چقدر کتاب که هنوز نخوانده ام!

بعد از لحظاتی با خودم می گویم: ای وای چقدر کتاب خوانده ام و عمل نکرده ام!

لختی بعد نکته ای ذهنم را مشغول می کند که،

روز قیامت عظیم اگر بدانی می گویند چرا عمل نکرده ای؟ و اگر ندانی می گویند چرا فرا نگرفته ای؟

شایسته است در همین راستا چند توصیه از بهجت العارفین (رحمه الله) را دوباره مرور کنیم.


كتابخانه و كتاب هايي كه هنوز نخوانده ايم/ انتشار در رسالات



برچسب‌ها: کتابخانه, روز قیامت, آیت الله بهجت, موعظه
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  شنبه ۳ دی ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

کربلا

گاه که کمی فکرت مشغول خودت می شود می فهمی هیچ چیز نداری، هیچ کار نکرده ای یا شاید کارهای کرده ات راضی ات نمی کند. فکرت مشغول است و زمان سخت می گذرد و باز نتیجه ای حاصل نمی کنی و این تو را آزار می دهد. انگار یکی دستش را گذاشته روی سینه ات و مدام فشار می دهد و خسته نمی شود. فشار سختی است درد دارد اما تحمل می کنی تا شاید کمی درد غصه ات را فراموش کنی. به دنبال راهی می گردی. شاید کسی که تو را آرام کند. اما هر که هر چه بخواهد بگوید تو آن را می دانی پس باز هم تو می مانی و غصه ات و ... خلاصه بگویمت،
هر کدام از ما تکیه گاهی داریم که اگر خطا کار باشی و یقین بدانی که مقصر خودت هستی و راهی برای جبرانش نداری تو را آرام کند. کمترینش این است که تو را می شنود و تو او را حس می کنی و می دانی به خطاهایت نگاه نمی کند.
نمی دانم!


برچسب‌ها: سفر کربلا, امام حسین, ابالفضل العباس, بین الحرمین
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

حاتمی کیا و سوگواره

ابراهیم عقب نشست تا...

این چند سطر را پس از مکالمه تلفنی‌ام با حاتمی‌کیا زمانی می‌نویسم که اختتامیه سومین سوگواره فیلم لحظه‌های عاشورایی در مشهد به پایان رسیده و با اخباری مواجه شده‌ام که راه را به اشتباه رفته و کم‌لطفی کرده‌اند. اگر نبود تاکید ابراهیم حاتمی‌کیای عزیز از نوشتن صرف نظر می‌کردم.

سوگواره‌ای با موضوع فیلم و مضمون عاشورایی و با اعتبار و هزینه‌ای اندک برگزار شد، برخلاف بسیار جشنواره‌های معمول این روزها که ادعا و سر و صدایش گوش فلک را پاره می‌کند. برنامه‌هایی که با هزینه‌هایی هنگفت و بودجه تولید ده‌ها فیلم سینمایی در سودای کسب اعتبار برای بانیانش است.

نوشته‌اند حاتمی‌کیا این مراسم را دوست نداشته و به زور و از روی اکراه آمده و به همین دلیل بیشتر اوقات بیرون از سالن بوده و موقع تقدیرها روی سن هم نیامده است. یا نوشته‌اند که حاتمی‌کیا بغض فرو خورده‌ای داشته و به علت دلخوری از مسئولین برنامه عقب سالن را برای تماشای مراسم برگزیده است.

این چند خط از قول ابراهیم حاتمی‌کیا است:

1. شب قبل از اختتامیه بازی‌ام در فیلم روح‌الله حجازی تمام شد و عازم مشهد شدم. نخوابیدن و خستگی کار در شب‌های گذشته موجب کسالت من شد. اما از آنجا که نخواستم حس خوب این مراسم را از دست بدهم و علاوه بر آن برای آن که بتوانم احساسات مردم را شاهد باشم انتهای سالن را برای نشستن برگزیدم.

2. این مراسم از معدود برنامه‌هایی بود که با حضور پر شور روحانیون مواجه شده و حضور فیلمسازان در کنار روحانیون می‌تواند نتایج خوبی را در برداشته باشد که این هم از برکات عقب نشستن من بود چرا که اگر ردیف اول بودم از این حضور غافل می‌شدم.

3. بهره‌گیری از نمادهای عزاداری سنتی در این برنامه بسیار برایم جالب و جذاب بود چرا که پیوند مفاهیم ناب عاشورایی با سینما است که می‌تواند آثار فاخر و با ارزش را در سینمای ایران رقم بزند. برپایی چایخانه در ورودی سالن، اجرای پرده‌خوانی و نقالی، اهدای شال عزای سیدالشهداء به برگزیدگان و تجلیل از آقای محمود کریمی به جا و مناسب بود.

4. مراسم اختتامیه سومین سوگواره فیلم لحظه‌های عاشورایی از جذابیت بیشتری نسبت به دوره قبل برخوردار بود و قطعا اگر علاقه‌ای به این برنامه نداشتم این راه طولانی را به مشهد سفر نمی‌کردم و در آن حاضر نمی‌شدم. حس خوبی که در این برنامه موج می‌زند برای هر فیلمساز و هنرمندی می‌تواند جذاب باشد.

برخی رسانه‌ها بی‌اعتنایی داوود میرباقری به این برنامه را متذکر شدند که باید بگویم: دوره قبل با خیل آثار عاشورایی مواجه شدیم که اختتامیه‌اش همراه شد با تجلیل از ابراهیم حاتمی‌کیا و اشک‌های او. دوره سوم هم با استقبال هنرمندان و سینماگران روبرو شد. قرار بر این شد تا اختتامیه مزین شود به تجلیل از داود میرباقری برای مختارنامه‌اش. اما در روزهای پایانی به دلیل اینکه تازه از سفر حج آمده بود و در کنار خانواده در شاهرود به سر می‌برد عذر حضور خواست و به حسن برادرش نویسنده مختارنامه محول کرد. او نیز این روزها درگیر نوشتن سریال ابوطالب علیه السلام شده و با حمید عطایی بازیگر نقش صائب صحبت کرد تا در این مراسم شرکت کند. اما نمی‌دانم چرا برخی مشکل شخصی میرباقری را به حساب مسئولان این سوگواره گذاشتند که بدقولی کرده‌ایم.

در هر حال این سوگواره در مسیری رو به جلو قرار دارد و می‌تواند بستر را برای ارتقاء سینمای عاشورایی مهیا کند که بدون شک این مهم با تکیه بر استعدادهای جوان و سینماگران خوش قریحه این مرز و بوم تحقق می‌پذیرد. باشد که مورد رضایت ارباب علیه السلام قرار گیرد.



بعدالتحریر:

انتشار یادداشت در کافه سینما

فایل صوتی دکلمه خوانی حاج محمود کریمی

گزارش روزنامه خراسان از اختتامیه سوگواره

+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

سوگواره لحظه هاي عاشورايي

در جريان سوگواره؛

نمایش 5 فیلم ارزشي در ایام برگزاری سومین سوگواره لحظه های عاشورایی

مسعود زارعیان دبیر سومین سوگواره لحظه های عاشورایی  از نمایش 5 فیلم فاخر دینی  در ایام برگزاری این سوگواره در مشهد خبر داد

به گزارش ستاد خبری سومین سوگواره لحظه های عاشورایی زارعیان افزود:فیلم های «سینه سرخ» و «شکار چی شنبه» به کارگردانی پرویز شیخ طادی،«دخیل» به کارگردانی داریوش یاری،«عصر روز دهم» به کارگردانی مجتبی راعی و«آلزایمر» اثر احمد رضا معتمدی 5 فیلم فاخر دینی هستند که اواخر این هفته و اوایل هفته آینده هم زمان با برگزاری سومین سوگواره لحظه های عاشورایی در مشهد نمایش  داده می شود.

وی با اشاره به این که  هم زمان با نمایش این فیلم ها جلسات نقد و بررسی فیلم های رسیده به دبیرخانه سومین سوگواره لحظه های عاشورایی  با حضور فیلم سازان و منتقدان و طلبه های حوزه علمیه در محل آمفی تئاتر دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی برگزار می شود گفت:روزهای 26 و 27 آبان ماه ، صبح و عصر این جلسات نقد  به منظور تحلیل محتوایی و تکنیکی فیلم های رسیده برگزار خواهد شد.

وی با بیان این که جلسات نقد و بررسی فیلم که با حضور طلبه ها و منقدان و فیلم سازان برگزار می شود موجب برقراری رابطه بین آنها می شود که در نهایت این به نفع عرصه فیلم سازی کشور است ادامه داد: به نظر می رسد بین فیلم سازان و طلبه های حوزه های علمیه هنوز فاصله عمیقی وجود دارد.

دبیر سومین سوگواره لحظه های عاشورایی  تصریح کرد: در حالی که فیلم سازان وارد حیطه دین می شوند و فیلم های دینی می سازند و حتی در باره طلبه ها نیز تا کنون فیلم هایی ساخته شده است و نیاز است که طلبه ها نیز به لحاظ محتوایی در جریان ساخت این فیلم ها قرار گیرند و دیدگاههای کارشناسانه خود را در زمینه موضوعات دینی مطر ح کنند اما هنوز تعامل و ارتباط این دو گروه آن چنان عمیق  و جهت دهنده نیست.

وی به جلسه نقد و بررسی فیلم «یه حبه قند»که با حضور سید رضا میر کریمی کارگردان فیلم و طلبه های حوزه علمیه چندی پیش در محل دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی برگزار شد اشاره کرد و اظهار داشت: طلبه های مشهدی از این جلسه استقبال گسترده ای کردند و بحث های جدی را در آن« نشست به فیلم سازان گوشزد کردند علاوه بر آن که به اذعان میر کریمی این جلسه برای او به عنوان یک فیلم ساز هم بسیار پر بار بوده است.

وی خاطر نشان کرد: دبیرخانه سوگواره لحظه های عاشورایی به دنبال آن است که با برقراری ارتباط نزدیک بین فیلم سازان و طلبه های حوزه علمیه زمینه ساخت آثار ناب و فاخر عاشورایی را در کشور فراهم کند.

زارعیان در پایان زمان برگزاری مراسم اختتامیه سومین سوگواره لحظه های عاشورایی را 27 آبان ماه جاری اعلام کرد و گفت: آیین اختتامیه این سوگواره در محل تالار نور مشهد با حضو هنر مندان فیلم سازان برجسه کشور و شرکت کنندگان در سومین سوگواره لحظه های عاشورایی برگزار خواهد شد

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

سینمای ایران

به بهانه هفتمین جشنواره فیلم دینی رویش

سینمای ایران دچار فقر در مباحث دینی است

مديرگروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامي خراسان رضوي گفت: در حوزه سينماي ايران با فقر در مباحث ديني رو به رو هستيم.

مسعود زارعيان در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در مشهد، با بيان اينكه سينما به عنوان يك ابزار معرفتي مي‌تواند قالبي براي تبليغ و تبيين معارف ديني باشد، اظهار داشت: در شرايط فعلي كه دشمنان اسلام و ايران با نهايت قدرت وارد يك جنگ نرم همه جانبه شده‌اند، ورود روحانيت و حوزه علميه به حوزه فيلم و سينما از اوجب واجبات است.

وي با تأكيد بر اينكه روحانيت بايد به عنوان مديران فرهنگي و با نگاهي تخصصي وارد حوزه سينما شده و با هنرمندان تعامل داشته باشد، افزود: روحانيت بايد آثار را كارشناسي كرده و طرح‌هاي راهبردي ارائه دهد تا هنرمند در مسير اصلي خود قرار بگيرد از اين رو بايد هنرمند را ديني كرد تا اثر توليدي وي نيز ديني شود.
مديرگروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامي خراسان رضوي با اشاره به اينكه حوزه علميه به دليل شناخت كم و موجه نبودن سينما، نسبت به اين حوزه محتاطانه برخورد مي‌كند، تصريح كرد: شكاف بين حوزه علميه و سينما و هنرمندان سبب شده يا آثار فاخر از لحاظ تكنيكي پايين شود يا برعكس محتوا بالا و تكنيك آن ضعيف باشد.
مديرگروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامي خراسان رضوي افزود: هنوز حوزه علميه آن‌گونه كه بايد از طلبه‌ها و روحانيون عرصه هنر و سينما حمايت معنوي نمي‌كنند.

وي تأكيد كرد: روحانيت در حوزه‌اي كه بايد هنر ديني بروز كند ضروري است كه دغدغه‌هاي هنرمندان مبني بر اينكه آثارشان سفارشي نشود را رفع كنند و در كنار آن سعي در ارائه محتواي غني و اصيل به آنها داشته باشند.
زارعيان بخش اعظم مشكل تعامل محدود بين اين دو طيف را در تفكر رايج در حوزه علميه دانست و ادامه داد: روحانيت وظيفه دارد آمادگي خود را براي ورود به حوزه سينما و تعامل با هنرمندان اعلام كرده و به آنها اعتماد كند.
وي در بخش ديگري از سخنان خود تأكيد كرد: اگر به تعريف جهان شمول دين قائل باشيم، آثاري كه خلق مي‌كنيم خدا محور و ديني مي‌شود از اين رو ضروري است روحانيت وارد اين عرصه شده و تعريفي از آن را ارائه دهد.
زارعيان با تأكيد بر اينكه بيشترين تأثيري كه يك اثر هنري مي‌تواند داشته باشد، در تلنگري است كه به مخاطب مي‌زند، اظهارداشت: قرار نيست در يك فيلم بالاي منبر برويم يا كتاب ارائه دهيم بلكه ذات صنعت فيلم و هنر بر سرگرمي است از اين رو اثر هنري بايد ابتدا مخاطب را جذب كند و در خلال آن زمينه‌سازي كرد تا در يك نقطه استراتژيك، تلنگر مدنظر را زد كه اين بهترين نوع فيلم ديني است.

وي ادامه داد: بهترين نوع فيلم ديني در مخاطب خود تغيير نگرشي ايجاد كرده و متعهد به قالب، فرم و محتوا در كنار هم است.

مديرگروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامي خراسان رضوي، دين را متشكل از سه قسمت اخلاق، احكام و عقايد دانست و گفت: در هر فيلمي كه بتوانيم تلنگري به يكي از اين سه بخش وارد كنيم، موفق به توليد يك فيلم ديني شده‌ايم.

زارعيان ايجاد نهضت فيلم اخلاق گرايانه در ايران را ضروري ارزيابي كرد و اظهار داشت: زماني‌كه به سمت اخلاق مي‌رويم بايد به تلنگر اكتفا كرد و وقتي اين زمينه فراهم شده مي‌توان آن را ديني كرد.

وي تصريح كرد: با نگاه به آثار غربي و سير فيلم‌سازي در غرب مي‌توان درك كرد در اين حوزه چقدر سرمايه‌گذاري شده است تا كاملاً ايدئولوژيك عمل كرده و عقايد خود را در جهان تبليغ كنند اما ظرفيت اين حوزه در ايران درك نشده است.

زارعيان ادامه داد: مهم‌ترين بخشي كه در جهان مطرح است، بحث آخر‌الزمان و منجي‌گري است كه در ايران كه داعيه دارد حكومت اسلامي و منتظر امام زمان(عج) هستيم، تعداد آثار توليدي محتوايي در اين زمينه بسيار محدود و كم است كه بايد روي آن كار شود.

+ نوشته شده در  جمعه ۲۹ مهر ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

نقد فیلم ندارها

رابین هودهای ایرانی!

"ندارها" دومین اثر بلند سینمایی محمد رضا عرب است که می توان آن را یک سر و گردن از اثر قبلی او "آخرین ملکه زمین" بالاتر دانست. فیلمنامه ای نسبتا داستانگو، دارای پرده و نقاط عطف که البته از جهاتی با ضعف هایی روبرو است.  علیرضا طالب زاده در مقام نویسنده اثر، آثاری همچون مدرسه پیرمردها، عشق طاهر، نسخه اولیه سفر سرخ و سریال صاحبدلان را در کارنامه دارد و این بار ایده ای جذاب را موتور محرک فیلم قرار داده تا داستان تلاش سه جوان از طبقه فقیر و تنگدست جامعه را روایت کند که برای کمک به نیازمندان خطر کرده و از افراد متمول و ثروتمند جامعه دزدی می کنند.

فقر یکی از موضوعات مهم در زندگی بشر است که بسیاری از مسائل مختلف اجتماعی را تحت الشعاع قرار داده و از همین رو به اشکال گوناگون و از سالها پیش ادیبان و هنرمندان در آثار خود از آن بهره جسته اند و هر کدام از زاویه ای علل و عوامل آن را به نقد کشیده اند و بر اساس آن درام پردازی کرده اند، فیلم ساخته اند و شعر گفته اند.

داستان و ایده "ندارها" را می توان نزدیک به آثار مشهوری همچون "رابین هود" و "بانی و کلاید" دانست که در دهه های پیشین سینمای ایران هم سابقه داشته و جذابیت خط داستانی اش مخاطب را بر روی  صندلی سینما می نشاند. شدت فقر و شرایط سخت زندگی از یک سو و انباشت ثروت و ظلم از سوی دیگر موجب می شود شخصیت های اصلی فیلم برای فرار از شرایط موجود تا پای جان خطر کنند و به نوعی واسطه روزی بین خلق و خداوند شوند. این موضوع را مهری (هانیه توسلی) به عنوان راوی و اول شخص در شروع فیلم مونولوگ می کند که "...اون می گفت خداوند فرصت رو به هر کسی نمی ده که کمک کنه ، مشکل ما از اونجا شروع شد که خواستیم این فرصت رو به زور از خدا بگیریم..."

فیلم به لحاظ فیلمنامه، بازخوانی چگونگی اتفاقی خاتمه یافته است از زوایه نگاه مهری شخصیت دربند که بر مبنای روایت او قصه پیش می رود. نوع روایت دایره وار این فیلم و زاویه دید اول شخص یادآور آثاری است همچون مزرعه پدری، سنتوری و آثار بهرام توکلی و ... که در این سالها دیده ایم. به جز برخی از آنها مانند مزرعه پدری رسول ملاقلی پور که شخصیت محمود شوکتیان در متن ماجرا حضور دارد، عمدتا در این فیلم ها جزئیاتی نشان داده می شود که اول شخص در آن موقعیت ها حضور نداشته و به صورت منطقی نباید در جریان آن اتفاقات باشد اما بیننده آنها را در فیلم می بیند. این نکته را می توان به عنوان ضعف فیلمنامه ندارها هم برشمرد.

فیلمنامه ندارها، در مسیر اتفاقات و رویدادها شخصیت هایش را معرفی می کند. اولین آنها درگیری بین صاحبخانه، مهری و مادرش، علی بی کس (پژمان بازغی) و محمود (محسن طنابنده) به عنوان شخصیت های اصلی داستان رخ می دهد که آغازی برای معرفی آنهاست. پس از آن اولین دزدی فیلم با اصرار محمود و انکار علی شروع می گردد. علی جوانی است که با موتورش مسافرکشی می کند و محمود کرو لالی است که با کار بر روی وانت کهنه اش زندگی می گذراند.

فیلمنامه نویس برای ترسیم هر دزدی و یا رویدادی در فیلمنامه زمینه ای را فراهم می کند، مانند استیصال مهری و مادرش در برابر صاحبخانه، دیدن زن همسایه در مقابل خواربارفروشی، صحبت های رفتگر و یا وضعیت اسفبار خانواده نوجوانی که در بین زباله ها به دنبال روزی است. این ها همان تنگناهایی است که علی در آن قرار گرفته و او را مجاب به دزدی می کند با اینکه می داند این کار اشتباه است اما گویا محکوم به این عمل است.

در ابتدا مهری و محمود مشوق دزدی و گرفتن حق بی گناهان از مال مردم خورها هستند و علی مخالف این موضوع، چرا که راه را اشتباه می داند. اما به تدریج وقتی مشکلات اطرافیان آنها رفع شده و وانت محمود و خانه مهری عوض می شود به تبع جایگاه شخصیت ها هم در روند قصه تغییر می یابد و دیگر این بار علی است که برای کمک به نوجوان فقیر، دو همدستش را متقاعد می کند تا دزدی کنند و به اتوبوس حامل زوار حج عمره دستبرد بزنند.

با توجه به اینکه فیلمنامه در ژانر حادثه ای نوشته شده می توانست با تعهد به ژانر اتفاقات بیشتر و کش مکش های دقیق تری را در آن طراحی کرد و شایسته بود بر اساس منطقی درست حوادث در تمام قصه پهن می شد تا ریتم فیلمنامه در مواقعی با افت مواجه نشود. برای نمونه می توانست رویارویی آنها با پلیس، نحوه دزدی ها، درگیری های درونی و شخصیت پردازی ها به شکل جدی تری موردتوجه قرار گیرد تا بتواند فیلم را از یکدستی نجات دهد. اما فیلمنامه نویس در جاهایی درگیر نشانه سازی و پیام رسانی شده است که این موضوع حرکت فیلمنامه را کند کرده و تعادل روایت را از بین برده است. در برخی سکانس ها کاملا شاهد کنش های دراماتیک هستیم اما در جاهایی دیگر شعارزدگی در روند گفت و گونویسی فیلمنامه گوشمان را آزار می دهد.

اکت های محمود شخصیت گنگ فیلم بسیار درخشان است و گویای بسیاری از ناگفته های درون متنی فیلم و همین طور گفتگوی علی و شخص روحانی بر روی موتور و یا تلاشش برای مخفی کردن ساک پول های دزدیده شده زیر تخت، اما سکانس دعوای مهری و علی بر سر دزدی از اتوبوس کاروان حج، دیالوگ های علی با پسر صاحبکارش و یا حمله به خانه ی تازه داماد ثروتمند خوب از آب درنیامده است.

به لحاظ مضمون همانطور که اشاره شد فیلم پیام خود را در اغلب سکانس ها به صورت آشکار بیان کرده و از زبان شخصیت ها شنیده می شود. حال آنکه می توانست جزئی از روایت باشد و نویسنده یا کارگردان مابه ازاهایی برای آن در نظر بگیرند تا هم شخصیت ها ملموس تر دیده شوند و هم ریتم پر کنش و تفکر برانگیز جلوه کند.

در آخرین ساخته عرب چند نکته در ساحت مضمون قابل تامل است. اینکه دلیل تلاش عیارگونه سه شخصیت اصلی داستان بر اساس یک نوع صداقت همراه با سادگی و بلاهت است که لذت قدرت بر تغییر سرنوشت آدم ها آنها را به این کار وادار می کند. اما گویا این خواسته حدی دارد و آن تاجایی است که برای خودشان ضرر نداشته باشد که این موضوع را در مخالفت مهری با پیشنهاد علی شاهد هستیم. انگار عدالت طلبی آنها به مصلحت اندیشی و منفعت طلبی خاتمه یافته است. پس صرف رفتن به سوی ندای کودک درون، انسان را به رستگاری نمی رساند و توجه به عواملی دیگر و آسیب ها مهم جلوه می کند.

اینجاست که آن قصه ی معروف دزدی و انفاق در زمان امام صادق (ع) مصداق پیدا می کند که یادآوری اش خالی از لطف نیست.

نقل كرده اند شخصي هنگام عبور از بازار، دو قرص نان سرقت كرد و دو انار از مغازه اي ديگر.

سپس آن انار و نان را به فقير داد. به او گفتند: اين چه كاري است؟ گفت: خداوند هر گناه را يك كيفر ولي ثواب را ده برابر پاداش مي دهد.

من با آن دو نان و دو انار، چهار گناه كردم ولي به فقير كه دادم، چهل ثواب بردم. چهار گناه از چهل ثواب كه كم شود، سي و شش ثواب باقي مي ماند. حضرت به او گفتند: تو به کتاب خدا جاهلی ، پاداش ده برابر، براي كسي است كه كارش بر اساس تقوا باشد. مگر نشنیدی خدای عز وجل می فرماید: « انما یتقبل الله من المتقین.»(مائده/ آیه 27)

اما مفهومی دیگر و مستتر در فیلم نقد اقتصاد سیاسی است. یعنی همان نحوه تولید و توزیع ثروت و نعمات مادی در مراحل مختلف تکامل جامعه انسانی. این نوع نگاه را به گونه ای دیگر در فیلم "هیچ " ساخته عبدالرضا کاهانی هم شاهد بودیم.

در "هیچ" نادر سیاه دره به دلیل پرخوری اش فردی است طرد شده و سربار خانواده که به یکباره در اثر تولید کلیه ی اضافی در بدنش ثروتمند می شود اما این ورود ثروت به زندگی اش نه تنها نمی تواند مشکل اطرافیانش را حل کند بلکه موجب از هم پاشیدگی زندگی و از بین رفتن آرامش نسبی و صمیمیت آنها می شود.

در ندارها هم سه جوان در پی تغییر وضعیت رقت بار اطرافیانشان هستند اما از آنجا که روش صحیح را دنبال نمی کنند در نهایت منجر به مرگ و دستگیری شان می شود و حتی مادر مهری که فقط گاه به گاه مورد فشار صاحبخانه قرار می گرفت حالا دخترش دربند است و از داشتنش محروم و نگرانی هایش ادامه دار. 

به عبارت دیگر صرف ورود ثروت و انتقال قدرت نمی تواند زندگی فقرا و تهیدستان را درمان کند و قطعا قاعده و نظامی را می طلبد تا به توزیع عادلانه ثروت بیانجامد تا نظم اقتصادی حاکم شود.


بعد التحریر؛

«رابين هود»هاي ايراني! / روزنامه خراسان

دارا و ندار / سایت فیروزه

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

سینمای دفاع مقدس

سکانس حماسه

هفته ای که گذشت مشغول ضبط و پخش برنامه ای تلویزیونی بودیم با عنوان "سکانس حماسه" . این برنامه به مناسبت هفته دفاع مقدس تولید شد که به تحلیل و بررسی برخی از فیلم های دفاع مقدس می پرداخت.

ابراهیم حاتمی کیا در صحنه ای از دیده بان

در این برنامه از پرواز مهاجر گفتیم و صدای ناقوس وار بر هم خوردن پلاک های شهیدان در آسمان و شهادت اسد. از فریاد های اعتراض آمیز سعید کنار رود راین در "از کرخه تا راین". از تغییر نگاه نوذر تا جنگ حاج کاظم و سلحشور بر سر آرمان ها و وظیفه در "آژانس شیشه ای". حکایت تکان دهنده خرید و فروش استخوان های شهدا و صبر و انتظار مینا برای یافتن منصور همسر شهیدش در "فرزند خاک". از تقدیس مام وطن و تلاش رضا برای نجات خواهرش سمیره در "روز سوم". از خالق آثاری همچون بلمی به سوی ساحل، پرواز در شب، افق و سفر به چزابه گفتیم و یکی از بهترین ساخته هایش به نام "مزرعه پدری". از تجسم ذهنیات محمود شوکتیان گفتیم و سرگشتگی روحی افراد گردانش و بسیاری از سکانس ها و پلان های به یادماندنی سینمای دفاع مقدس.

اما مگر می توان به راحتی رازهای نهفته و پنهان در پس فریم فریم آثاری را روایت کرد که به واقع سینمای ایران را زنده نگه داشته اند؟ آیا می توان از خلوص و رنج های فیلمسازانش گفت؟ نه قطعا این برنامه و برنامه هایی از این دست هیچ گاه از پس بیان این مفاهیم بر نمی آیند همانطور که این آثار نتوانسته اند از پس وسعت جانبازی و دلباختگی رزمندگان، همان فرزندان روح الله رحمه الله تا امروز برآیند.

متاسفانه یکی از مباحثی که در کشور ما به صورت فصلی به آن پرداخته می شود مقوله دفاع مقدس و یادآوری هشت سال پایداری و جانفشانی مردانی است که در برابر حملات وحشیانه نیروهای بعثی عراق به خاک میهن عزیزمان با دست خالی اما با نیروی ایمان ایستادگی کردند.

هر سال اواخر شهریور و نزدیک شروع فصل پاییز که می شویم عمده ی نهادها و سازمان های دولتی و غیردولتی به فکر می افتند تا کاری انجام دهند. اینکه چه برنامه ای اجرا کنند تا حداقل ذکری از این حماسه تاریخی بر سر زبان ها بیفتد و رزومه یا اصطلاحا بیلان کاری برای آن نهاد محسوب شود. غالبا برنامه و طرح هایی شتاب زده، بدور از تامل، مشوش و بی کیفیت است. گاه با خودت می گویی که شاید اسلحه بر روی شقیقه ی آن نهاد و مسئولانش گذاشته اند تا هر طور شده طرحی را اجرایی کنند. همین است که علی رغم فرهنگ غنی و معارف عمیق هنوز نتوانسته ایم مقابل با رسانه های گوناگون غرب و شرق عرض اندام کنیم و مخاطب ایرانی را پای رسانه مان نگه داریم.

فرزند خاک ساخته محمد علی باشه آهنگر

شاهد این ادعا تولید برنامه ای است شتاب زده که خود من مجری آن هستم به طوری که بعد از ظهر خبر می دهند شب ضبط  برنامه داریم و همه ی عوامل باید سریعا آماده شوند تا برنامه ای را هر چند دست و پا شکسته روی آنتن بفرستند. حال با هر سطح و کیفیتی تفاوتی وجود ندارد.

شاهد دیگرم نمایش بیست و چهار ساعته فیلم هایی است که بر اثر استفاده ی زیاد در شرف پاره شدن هستند. فقط به فقط نمایش. نمایش و نمایش و دیگر هیچ. نمی دانم با وجود رسانه ای با این همه قابلیت و پتانسیل آیا سهم ما فقط همین مقدار است؟! تا کی باید همین گونه پیش برویم؟

این از تلویزیون و آن هم از سینما که تولید یک فیلم جنگی عمر نوح می خواهد و صبر ایوب و ثروت قارون. همین امر بسیاری از فیلمسازان ما را دل سرد و بی رغبت کرده تا از سایه این نوع سینما بترسند و در کنجی مشغول بازیافت اندیشه هایشان باشند. یا به ورطه تولید فیلم های سخیف و بی ارزش بیفتند و یا دنبال بیان ذهنیات شخصی و گاه غیر الهی خود بروند.

حرف زیاد است و سخن بسیار اما همین قدر بگویم که ارزش های دفاع مقدس هنوز غریب مانده و روز به روز غریب تر می شود. چرا این نوع نگاه متعالی که برگرفته از قیام مولایمان اباعبدالله علیه السلام است باید تا این اندازه مغفول بماند و تنها به اندک ظواهر و مباحث سطحی کفایت شود؟



بعدالتحریر؛

دیشب برنامه "پارک ملت" به تهیه کنندگی و اجرای محمد رضا شهیدی فر روی آنتن رفت و به بهانه ی ضامن آهو بودن امام رضا علیه السلام دو ساعت درباره کشته شدن یک خرس قهوه ای گفتند و انتشار فیلمش بر روی اینترنت. واقعا درد است در زمانه ای که مردم بی گناه و شیعه بحرین به وحشیانه ترین شکل شهید و دستگیر می شوند اولویت صدا و سیمای ما طرح مباحثی بی ربط و بی مایه و سطحی باشد. آن هم به بهانه امام غریب (به معنای حقیقی) امام رضا عالم آل محمد صلی الله عیه و آله و سلم واقعا نمی دانم چه بگویم؟!

بعد بعدالتحریر؛

من قصد اطاله کلام راجع به این نکته را نداشتم اما با توجه به تذکر یکی از دوستان در کامنت ها برآن شدم تا توضیحی کوتاه بدهم.

پر واضح است که بیان اینچنین موضوعی شاید بیجا باشد اما غیر مفید نیست. بحث من سر این است که چرا در دهه ی کرامت به جای بیان نکاتی بسیار مهم تر از ابعاد مختلف شخصیت امام رضا علیه السلام با رویکرد اجتماعی اش اینقدر کج سلیقه باشیم که دو ساعت وقت باارزش مردم و رسانه ملی را صرف یک موضوع حاشیه ای کنیم که تمامش در نهایتا ده دقیقه قابل بیان بود. حال بماند که روایات اشتباه خواندن و تمسخر روضه و ...  درد را به مراتب بیشتر می کند.آنتنی که هر دقیقه اش چنیدین میلیون به صاحبان کالا فروخته می شود و دکورهایی که اجرایش فقط برای اشخاص خاص امکان پذیر است! این را هم بگویم که در زمن پخش برنامه بنده در جوار دو تن از تهیه کنندگان باسابقه و دلسوز و مجری یکی از برنامه های پربیننده تلویزیونی بودم که این اعتقاد مرا تایید نمودند. در هر حال این نظر شخصی بنده است که شاید به اشتباه طرح شده که قطعا از نظرات دوستان هم استفاده می برم.

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

حوزه علمیه و رسانه

مصاحبه ای با خبرگزاری ایکنا؛

حوزه علميه متولی راه‌اندازی شبكه‌های اجتماعی اسلامی شود

گروه سياسی و اجتماعی: مدير گروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی با بيان اينكه در اين عصر، غرب با فيس‌بوك و توييتر و... به ترويج انديشه‌های اومانيستی می‌‌پردازد؛ حوزه علميه را متولی تأسيس شبكه‌های اجتماعی اسلامی دانست.

عکاس؛ روح الله مهاجر

مسعود زارعيان؛ مدير گروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی، در گفت‌وگو با خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) شعبه حوزه‌های علميه، درباره جايگاه رسانه در پيشبرد اهداف تبليغی حوزه‌های علميه اظهار كرد: تفكر غرب در چند سده اخير به دليل تقابل با سنت، تفكر دوران مدرن نام گرفته است و دانش‌هايی كه در اين چند دهه اخير در غرب به وجود آمده‌اند به خصوص حيطه علوم انسانی، ارتباطی عميق با انسان دوران مدرن دارند كه نظريه‌هايی بر مبنای همين علوم ابراز شده است كه ناهمخوان با دين است و به طور كلی وجود دين را نفی می‌كند.

مدير گروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی گفت: در عصر حاضر ما در حيطه علوم انسانی به خصوص هنر و رسانه نيازمند متفكران و انديشمندانی هستيم كه به توليد علوم انسانی با مبنای دينی و فرهنگی اسلامی توجه كنند.

مدير سايت «هنر متعالی» در ادامه افزود: بسياری از انديشمندان رسانه در غرب و حتی در كشور ما معتقد هستند كه چون رسانه (به خصوص سينما) از ابتدای اختراعش به عنوان سرگرمی مطرح شده است و در حال حاضر هم به عنوان سرگرمی و در بالاترين مرتبه صنعت محسوب می‌شود، ولی رسانه علمی است كه با آن حتی می‌توان به توليد دانش‌های نو و با ثمر هم ‌پرداخت.

وی با تأكيد بر اين مسئله كه در عصر حاضر نبايد متكی به تعاريف انديشمندان غربی مثل «مك لوهان» باشيم، عنوان كرد: بايد تعريف صحيح‌تری از رسانه در عصر كنونی داشته باشيم كه با مبانی و انديشه‌های اسلامی و فرهنگی ما سازگار باشد؛ چرا كه تا وقتی تعريف ما از رسانه صحيح نباشد قطعا محصولات فكری و عملی ما در اين حيطه بر مبنای تفكر ناصحيح ساخته و ‌پرداخته می‌شود و طبيعتا زيان‌‌های جبران‌نا‌پذيری را بر ‌پيكره اجتماع و دين وارد می‌كند.

دبير جشنواره «سوگواره لحظه‌های عاشورايی» تأكيد كرد: با توجه به اينكه تقريبا سی سال از شكل‌گيری سواد رسانه‌ای در جهان و تبديل آن به مواد درسی دانش‌آموزان در برخی كشورها می‌گذرد و زبان عمومی جهان و بسياری از كشورهای غربی بر مبانی رسانه است، ضرورت ورود حوزه علميه و طلاب به حيطه رسانه و استفاده ابزاری چون رسانه، امری قطعی و ضروری است و نبايد در اين مسئله شك و ترديد داشته باشيم، بلكه بايد بلافاصله به سوی نقطه بعدی؛ يعنی عملی كردن اين ضرورت گام برداريم.

 زارعيان:

چگونگی راه ورود حوزه علميه به رسانه، همگام‌سازی تئوری‌ها با نفوذ عملی است، البته حتما بايد اهداف و جايگاه اهدافمان اعم از كوتاه‌مدت، ميان‌مدت و بلندمدت را بشناسيم تا از شتابزدگی و يا كلا دلزدگی به خاطر ورود طلاب به اين عرصه جلوگيری كنيم

زارعيان با ابراز تأُسف از اينكه حوزه علميه به رسانه نگاه حداقلی و كم تأثيری را داشته است، ابراز كرد: با توجه به اين مطلب كه حوزه‌های علميه نبض فرهنگی و تفكر دينی جامعه را در دست دارند، می‌توانند با نگاه رسانه‌ای و استفاده ابزاری از رسانه، منشأ تأثيرات پرباری در سطح جامعه شوند.

مدير گروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی با تأكيد بر اين مهم كه حوزه علميه بايد هرچه سريع‌تر به استفاده از رسانه، نگاه جدی‌تر داشته باشد، تصريح كرد: حوزه علميه از رسانه در ‌پيشبرد اهدافش استفاده كند، منتهی نبايد در ورود به اين عرصه تعجيل و شتابزدگی صورت بگيرد بلكه بايد در ابتدا مطالبات حوزه از رسانه و همچنين مطالبات رسانه از حوزه به درستی شناخته شود.

زارعيان در نحوه تعامل حوزه و رسانه بيان كرد: بايد در ورود به حيطه رسانه ظرفيت‌های مناسب، هم از لحاظ اشخاص و هم ترويج و انتقال افكار طلاب را آماده كرد؛ چرا كه گاهی طلبه‌ای می‌تواند به صورت مستقيم به عنوان تهيه كننده يا كارگردان وارد اين حيطه شود و يا به صورت غير مستقيم به عنوان كارشناس مذهبی به روند توليد محتوی فيلم نظارت داشته باشد.

مجری برنامه تلويزيونی «چهار آيينه» تصريح كرد: متأسفانه در حال حاضر فضای مناسبی برای ورود طلاب در عرصه رسانه وجود ندارد و اگر هم طلبه‌ای شخصا وارد اين عرصه شود، هيچ هويت و ‌پشتوانه معنوی ندارد تا چه برسد به مادی.

وی با ابراز تأسف از اين موضوع كه حوزه علميه در زمينه ورود به رسانه كار جدی انجام نداده است، افزود: البته كارهای اندكی هم كه صورت گرفته است يا حوزه مستقيما آن را انجام نداده است و يا كم اثر بوده است.

زارعيان همچنين به اهميت تأسيس شبكه‌های اجتماعی دينی توسط حوزه علميه اشاره كرد و گفت: در عصر كنونی كه غرب با فيس‌بوك و توييتر و رسانه‌های مجازی گوناگون به ترويج انديشه‌های مادی‌گرايانه و اومانيستی و ملحدانه می‌پردازد، حوزه علميه بايد به فكر تأسيس شبكه‌ای اجتماعی باشد كه بتواند به تقويت‌گرايی، موج‌سازی دينی، تغيير در سبك زندگی اجتماعی (lifestyle) و بازنمايی افكار عمومی كمك كند.

مدير گروه مبلغان هنرمند دفتر تبليغات اسلامی خراسان رضوی در پايان، چگونگی راه ورود حوزه علميه را به رسانه، همگام‌سازی تئوری‌ها با نفوذ عملی دانست و افزود: البته حتما بايد اهداف و جايگاه اهدافمان اعم از كوتاه‌مدت، ميان‌مدت و بلندمدت را بشناسيم تا از شتابزدگی و يا كلا دلزدگی به خاطر ورود طلاب به اين عرصه جلوگيری كنيم.


لینک خبر

+ نوشته شده در  شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

ناز یار..

ناز یار است که ما بی دل و سرگردانیم..

با تو شروع می شوم ای ابتدای من
ای جلوه ی خدایی بی انتهای من
پایان راه تو به خدا ختم می شود
از راه کربلاست مسیر خدای من
لحظه به لحظه محضر زهراسرسیده است
رنگ خدا گرفته اگر گریه های من
از روی فرش های حسینیه ی حسینع (عزا)
تا عرش می رود اثر رد پای من
شکر خدا که در دهه ی آخرالزمان
خرج تو می شود نفس من صدای من
این گریه ی برای تو کفاره ی من است
این راه توبه ایست برای خطای من
از من نیاز می رسد و از تو ناز حسینع
درد سری شده سفر کربلای من
علي اكبر لطيفيان



شبهای قدر دعاگو و نائب الزیاره همه ی عزیزان در کربلا هستم
از همه ی دوستان خوبم حلالیت می طلبم
باشد که کربلایی شویم


برچسب‌ها: با تو شروع مي شوم, مداحي حاج منصور ارضي, سفر به كربلا, علي اكبر لطيفيان
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

نقد فیلم اینجا بدون من

ناکامی آدم هایی شیشه ای

بهرام توکلی از آن جمله کارگردانانی است که توانسته در این سال‌ها به کیفیتی ثابت و قابل توجه در فیلمسازی دست پیدا کرده و سیر صعودی را طی کند. او در سه اثر خود نشان داده به خوبی با قواعد سینما آشناست و می‌داند چگونه از ابزار و امکاناتش کمک بگیرد تا بتواند دنیای درونی آدم‌ها را به تصویر بکشد. او که تجارب موفق پابرهنه در بهشت و پرسه در مه را در کارنامه دارد توانسته در سومین اثرش با اقتباس از متنی قوی و آشنا که نوشته تنسی ویلیامز امریکایی است دوباره به درون شخصیت‌هایش نفوذ کند و بیننده را با ذهنیات آن‌ها درگیر نماید.

/**/

کارگردان با کمال مهارت و هوشمندی با داستانی ساده و ایده‌ای یک خطی، روایتی مرثیه‌وار از مشکلات و درد نهان انسان‌های امروز را ارائه می‌دهد. رویاهایی که آدم‌ها مدام با آن ها گلاویزند و تبدیل به دردی شده آمیخته از خواستن‌ها و نتوانستن‌ها. به عبارتی این همان دغدغهٔ تغییر در انسان مدرن است برای بهتر شدن. این نوع نگاه به خوبی در سه اثر توکلی یافت می‌شود. در پابرهنه در بهشت، یحیی در شمایل طلبه ای جوان برای فرار از فضای معمول و مرسوم در حوزه علمیه و یافتن خود به آسایشگاه و قرنطینه بیماران ایدزی می‌رود و در پرسه در مه، امین برای تغییر و رهایی از بحران روحی‌اش انگشت خود را قطع می‌کند و در اینجا بدون من، شاهد مادر و دو فرزندش هستیم که در تلاش‌اند وضعیت بحرانی و دشوار گذشته را جبران کرده و با آینده‌ای بهتر وضعیت نابسامان خود را التیام بخشند، از همین رو است که مادر (فاطمه معتمدآریا) از احسان (صابر ابر) می خواهد برای یلدا (نگار جواهریان) خواستگار بیاورد.

این بار هم، همانند آثار قبلی کارگردان فیلم با مونولوگ‌های شخصیت اصلی داستان و از زاویه نگاه اول شخص شروع می‌شود. کم‌کم با شخصیت‌های فیلمنامه و محیط زندگی‌شان آشنا شده و به درکی درست از آن‌ها می‌رسیم. درست در زمانه‌ای که به ندرت شاهد شخصیت‌پردازی در سینمای ایران هستیم و عمدتاً با کاراکترهایی بی‌جان روبه‌رو می‌شویم. احسان را در انبار لوازم یدکی، مادر را در کارخانه مواد غذایی و یلدا را داخل دستشویی در حین تمیز کردن حیوانات شیشه‌ای می‌بینیم. پلان‌هایی ثابت از تخت‌خواب، کتری آب بر روی بخاری، چرخ خیاطی، تختی کهنه بر روی ایوان، کاناپهٔ ساده و تاقچه ای که عکس پدر بر روی آن قرار گرفته و ما هیچ وقت او را در فیلم نمی‌بینیم.

یک بار دیگر توکلی در فضایی سرد و یکدست روایتگر تعلیق و دودلی شخصیت‌هایش است و گاه با شکست زمان و مونولوگ‌های احسان بیننده را همراه او راهی سفر ذهن می‌کند تا بین تخیل و واقعیت مردد بماند. گاهی هم با صدای رعد و برق دلهرهٔ توهمی سرشار از بی‌سرانجامی‌ها را به دلش می‌اندازد و به یکباره احساس می‌کند همهٔ شخصیت‌های فیلم در خوابی ابدی فرو رفته‌اند. بر خلاف تجربه‌های قبل این بار داستان و نوع روایت، به مراتب ساده و روان‌تر است و کارگردان توانسته خانواده‌ای از طبقه متوسط جامعه را بسیار واقعی و باورپذیر به تصویر بکشد. طوری که بیننده به راحتی با داستان و شخصیت‌ها همراه شده و استیصال مادر، نگرانی احسان و پریشانی یلدا را درک می‌کند و قطره‌های اشکش جاری می‌شود.

آماندای نمایشنامه باغ شیشه‌ای در «اینجا بدون من» مادری است رنجور که برای رسیدن به تعادلی نسبی و شرایطی بهتر سخت کار می‌کند و علاوه بر شغل دوشیفته‌اش در کارخانه، لوازم آرایشی هم می‌فروشد. اگر چه گذشتهٔ او لبریز از سرخوردگی‌ها است اما تلاش می‌کند دختر معلولش را سرپا نگه دارد تا روزی سرانجام ازدواج و زندگی خوش او را ببیند. زندگی او سرشار از ظاهرسازی است از خاطرات سر میز غذا بگیرید تا پخش موسیقی قدیمی (تصنیف شب انتظار داریوش رفیعی)، تغییر کاناپه، کفش‌های پاشنه بلند یلدا و غلوهای بی حد و اندازه درباره او برای خواستگاری (پارسا پیروزفر) که هنوز نمی‌داند یلدا را پسندیده یا نه. اما انگار خودش فهمیده این‌ها نتیجه‌ای ندارد تا آنجا که از احسان سیگار طلبیده و با او از پیشنهادش دربارهٔ خودکشی سخن می‌گوید.

احسان هم از این وضعیت خسته است و از آنجا که سودایش نویسندگی در سینما است، می‌خواهد سفر کند یا بهتر بگویم از شرایط موجود فرار کند تا هم به علاقه‌اش برسد و شاهد فشار زندگی بر مادر و خواهرش نباشد. شاید راهی که سالیانی قبل پدرش رفته است. اینجاست که با ورود دوستش رضا به قصه شرایط برای خانواده احسان تغییر می‌کند و با دیدن سکانسی صمیمی از شام خوردن آن‌ها سر میز منتظریم تا ازدواج یلدا و رضا را جشن بگیریم که یکباره آب سردی وجودمان را به لرزه درمی‌آورد و می‌فهمیم رضا نامزد دارد و فضایی غمبار بر فیلم حاکم می‌شود.

»اینجا بدون من» روایتی است ایرانی از نمایشنامه باغ وحش شیشه‌ای که به همراه اتوبوسی به نام هوس از بهترین نوشته‌های تنسی ویلیامز به حساب می‌آیند. ویژگی قابل توجه فیلم اقتباس خوب توکلی و دقت او در انتقال متن از واژه به تصویر است. متأسفانه با وجود منابع عظیم و متون ادبی فاخر فیلمنامه‌های اقتباسی در سینمای ما انگشت شمارند. اینجا بدون من از آن جهت مهم و قابل احترام است که نویسنده توانسته با رعایت فراز و فرودهای متن اصلی شخصیت‌ها، موقعیت‌ها و دیالوگ‌ها را به شکلی ایرانی طراحی کند و با اجتناب از حاشیه‌روی‌های بی مورد قصه را کنترل کند تا یک پلان اضافی هم مخاطب را آزار ندهد. البته شاید آمدن دوباره رضا به خانه احسان برای خواستگاری یلدا، بهبودی حال یلدا و موافقت مادر و احسان با ازدواج یلدا کمی غیرمنطقی به نظر می‌رسد که با عنایت به فضای کلی فیلم و تخیلات احسان قابل توجیه است.

در این بین لحاظ برخی ریزه‌کاری‌ها در فیلم جالب توجه است مانند ته‌دیگ‌های غذا، پاک کردن آرایش یلدا، جمله عزیزجون، غذا درست کردن مادر و سکانس گفت‌و‌گوی مادر و یلدا در رخت‌خواب. همچنین تکرار برخی مولفه‌ها که در آثار قبلی کارگردان دیده‌ایم مانند بوق ممتد تلفن زمانی که احسان تلاش می‌کند به یلدا غذا بدهد شبیه همان بوق پرسه در مه است، صدای غرش رعد و برق‌ها که در دو اثر قبلی او هم بود، چراغ نفتی که در پابرهنه در بهشت دیدیم و یا پن‌های حرکتی نرم برای تغییر لوکیشن. همه این‌ها اینجا بدون من را به اثری دیدنی و قابل توجه تبدیل کرده است.


بعدالتحریر؛

آماندای رنجور / سایت فیروزه

تحلیل پرسه در مه (اثر دیگر توکلی) / سیاسفید

گفت‌وگوی حسین مهکام با بهرام توکلی / من برگمان نیستم!


برچسب‌ها: نقد فیلم اینجا بدون من, بهرام توکلی, سینما, صابر ابر
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

نقد فیلم جرم

جرمِ کیمیایی

بدون شک نام مسعود کیمیایی با تاریخ سینمای ایران گره خورده است. کیمیایی در دهه چهل با ساخت «قیصر» به همراه داریوش مهرجویی که در آن زمان «گاو» را آماده نمایش داشت، توانست تا حدودی با رعایت قواعد سینمایی و لحاظ مضامین اجتماعی، تحولی در روند سینمای ایران به وجود آورد و موجب رونق آن شود. سینمای کیمیایی مبتنی بر گرته‌برداری از سینمای وسترن و داستان‌گویی بر حسب پیرنگ اصلی و کلاسیک است. سینمای او متکی به خلق شخصیت‌هایی است که اسطوره‌وار با ظلم موجود در اجتماع مبارزه می‌کنند، خود را محق دانسته، اعتراض کرده و از بین می‌روند؛ تا از این طریق جهانِ مطلوب خود را بسازند یا عبرتی برای دیگران شوند و به تاریخ بپیوندد. کیمیایی در فیلم دومش «قیصر» به لطف بداعت سوژه، نوع نگاه و اصالت‌های فرهنگی شخصیت اصلی (با بازی بهروز وثوقی) محبوب همگان شده و مورد استقبال قرار می گیرد. قیصر جوانی است از دل مردم که برای رسیدن به عدالت و گرفتن انتقام خون خواهر و برادرش خطر می‌کند و جان خود را از دست می‌دهد.

این شمایل اسطوره‌‌ای دستمایه سایر آثار کیمیایی نیز می شود؛ رضا موتوری، سید، نوری، رضا (دندان مار)، رضا (رد پای گرگ)، سلطان، امیر علی، نکویی و در نهایت رضا سرچشمه در «جرم» که تکرار تجارب قبلی اوست. کیمیایی در عمده آثارش یک الگوی کلی را دنبال کرده و هر بار بستر داستانی مورد علاقه اش را با رنگ و لعاب های متفاوت به تصویر می کشد که این در واقع تکرار خود اوست. البته از بین آن‌ها آثاری همچون «سرب» و «دندان مار» با بقیه اندکی تفاوت دارد و سعی می‌کند از دایره تکرارِ برخی المان‌ها سینمایی‌اش فراتر برود.

اما جرم آخرین ساخته او ماجرای «رضا سرچشمه» است در سال ۱۳۵۵ شمسی که به دلیل قتل شخصیتی سیاسی حبس می کشد و پس از آزادی برای کشتن یک کارشناس نفتی (مرتضی افجه‌ای) به جنوب می‌رود، اما طی صحبت با او از تصمیمش منصرف شده و در نهایت کشته می‌شود.

نگارنده قصد ندارد از تکرار زاویهٔ نگاه فیلمساز به جامعه و طرح دغدغه‌های یک شخصیت زخم خوردهٔ زندانی کشیدهٔ چاقو به دست و… انتقاد کند. یا معترض به تصویر کشیدن خانواده‌های مفلوکِ دچار درد و بحران زده فیلم‌های او که برای ادامهٔ حیات دست به هر کاری می‌زنند، شود. همه می‌دانیم این فیلم در جشنواره فجر در ۱۲ بخش نامزد شده و جایزهٔ بهترین فیلم را از آن خود کرده و به گفته خود کارگردان متفاوت‌ترین فیلم اوست و به اعتقاد خیلی‌ها بازگشت صادقانه! کیمیایی به سینمای اصیل خود است. پس در این مقال جا دارد از سینمای قهرمان‌پرور و شاخصه‌های آن بگوییم تا به قضاوتی منصفانه در مواجهه با جرم و سینمای کیمیایی برسیم.

جرم به لحاظ تصویربرداری و انتخاب قاب ها، میزانسن، موسیقی، طراحی صحنه و صداگذاری تجربه ای متفاوت در کارنامه کیمیایی است. برخی پلان سکانس‌هایش دوست داشتنی و به یادماندنی است. اما هنوز از حیث محتوا و چارچوب داستانی از نبود روایتی قوی و جاندار رنج می‌برد.

رضا سرچشمه (با بازی پولاد کیمیایی) همان شبه‌قهرمان آثار کیمیایی و شخصیت معهود در بین مخاطبان اوست که تا حدی او را می شناسیم؛ غیرتی، خانواده دوست، با مرام، از خود گذشته، لوطی و … که تفاوتش با بقیه در تحول درونی و تغییر نگاهش به جامعه است. البته هیچ نشانه و موقعیت داستانی مخاطب را به این موضوع رهنمون نمی‌سازد و به عبارت دیگر باید دو ساعت منتظر بمانی و گاهی چرت بزنی تا بالاخره آن لحظهٔ موعود فرا برسد. در عوض پلان‌هایی طولانی می‌بینیم مانند حرکت مینی‌بوس و یا راه رفتن رضا و ناصر را به سمت دوربین، دیالوگ‌های کش‌دار و بی‌تأثیر رضا با افراد مختلف، حوادث غیرمترقبه و بی‌منطق، مانند زد وخوردهای داخل زندان، صحنه‌هایی اضافی مانند تماشای سینمای داخل زندان توسط رضا یا به فکر فرو رفتن های بعد از آزادی که حذف آن‌ها هیچ لطمه‌ای به فیلم نمی‌زند. ( البته به این‌ها اضافه کنید وجود برخی اشیا در صحنه که با آن زمان تطبیق ندارد مثل تصویر برخی ماشین‌ها و یا کولرهای گازی که بر روی ساختمان قاسم خان نصب است و در سال ۵۵ هنوز در ایران وجود خارجی نداشته اند.)

اینکه قهرمان فیلم جرم منفرد است، در مرکز داستان قرار گرفته، برتمام فیلم سایه افکنده و ستارهٔ فیلم است درست، اما کشمکش‌های بیرونی که می‌تواند قوس اصلی حرکت فیلم را شکل دهد، جدال او برای بقای خانواده‌اش است که دقیق ترسیم نشده و از طرفی کشمکش‌های درونی و سختِ قهرمان درست از آب درنیامده و غیرواقعی به نظر می‌رسد. کشمکش درونی رضا این است که مثلاً از یک آدم تنها، زندانی و متکی به نفس به قهرمانی ایثارگر تبدیل شود. اما مواجهه رضا با اتفاقات، خنثی و بی‌تأثیر است. مثلاً برخورد رضا با یکی از سیاسیون در زندان و یا ملاقاتش با خیاط و زن مارگیر.

می‌پذیریم که قهرمانِ جرم فعال و پویا است، واقعیت داستان یکپارچه و بر بستر زمان خطی است اما پیرنگ اصلی بر نحوهٔ وقوع چیزها در داستان تأکید دارد، یعنی چگونگی علت باعث وجود معلول می‌شود و چگونگی این معلول خود علتی می‌شود برای معلولی دیگر. به عبارت دیگر ساختار داستان باید همبستگی وسیع زندگی را در امور آشکار و نهان، در امور نزدیک و دور و در هویت فردی نشان دهد، اما این موضوع در جرم به خوبی لحاظ نمی‌شود و ملاقات رضا با ناصر، رئیس زندان، آقا رفعت، شخص سیاسی، عاطفه، زن در اسطبل (لعیا زنگنه)، خیاط، کلم خان و… چیزی به داستان اضافه نکرده و تأثیرش ناچیزی در پیشرفت داستان دارد. حوادثی همچون کشتن ماهی‌ها در ابتدای فیلم، اعتیاد، خبر مرگ مادر، دعوا بر سر سوار شدن پیرمرد سکته زده در مینی بوس و… خوب نیست و یا حداقل کامل نیست.

در سبک کلاسیک پایانِ داستان بسته است، یعنی وقتی بیننده سالن را ترک می‌کند شک و تردید نداشته و کمبود و نقصی احساس نمی‌کند. اما نمی‌دانم که در فیلم جرم آیا با دیدن یک شبه‌قهرمان که کاملاً معترض است و بنا به دلایلی از یک نفر انتقام می‌گیرد و در نهایت کشته می‌شود به همهٔ سؤالات بیننده پاسخ داده می‌شود یا خیر؟

به نظر می‌رسد حکایت جرم، حکایت مینی‌بوس قدیمیِ نعش‌کشِ ناصر است که قهرمان نیمه‌جانی را حمل می‌کند که چیزی به جان دادنش نمانده است. به هر روی مشکل فیلم‌های مسعود کیمیایی، فقط تکرار قصه‌های دهه چهل و پنجاه نیست بلکه مشکل در ساختار روایت کلاسیک فیلم و شکل‌گیری داستان با ارجاعات متعدد به مختصات سینمایی است که جز نام کیمیایی‌وار بر آن نمی‌توان نهاد.


بعدالتحریر؛

حکایت مینی بوس قدیمی نعش کش / سایت فیروزه

یک تجربه متفاوت / روزنامه خراسان

نقد شهید آوینی بر قیصر مسعود کیمیایی / سایت هنر متعالی

ارجاع به خود در فرایندی خودویرانگر / مهرزاد دانش

فیلم جرم را پیشنهاد نمی کنم ببینید حذرا للوقت اما ورود آقایان ممنوع حداقل ویژگیهای کف یک طنز اجتماعی را داراست و از لودگی و سخافت معمول در فیلم های رایج و هم نوعش کمی دور است اگرچه نقد جدی بر آن دارم.

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

نقد فیلم 127 ساعت

127 ساعت سینما


فیلم سینمایی «127 ساعت» آخرین ساخته دنی بویل کارگردان انگلیسی است که آثاری همچون ترینسپاتینگ، ۲۸ روز بعد، آفتاب و میلیونر زاغه‌نشین و جوایز اسکار و گلدن کلوب را در کارنامه دارد.

«127 ساعت» داستان جوانی است عاشق کوه و صخره نوردی که طی حادثه ای به داخل شکافی میان کوه می افتد و دستش زیر سنگی گیر می کند. این اتفاق آرون را در مسیر پر شتاب و پر هیایوی زندگی اش به یک باره متوقف کرده تا مجبور شود به پیرامون خود بسیار دقیق تر از قبل بنگرد. فیلمنامه اقتباسی است از ماجرایی واقعی و بر اساس کتاب «جایی بین صخره و سنگ» که دنی بویل قبل از تولید میلیونر زاغه نشین از آن مطلع می شود و از سیمون بیوفوی فیلمنامه نویس پس از تجربه موفق میلیونر زاغه نشین می خواهد تا آن را به نگارش درآورد.

تصویری کردن یک داستان با قهرمانی گرفتار و پایانی مشخص کاری بس مشکل است، تا آنجا که بیوفوی را لایق نامزدی اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی می نماید.

نویسنده فیلمنامه برای شناساندن شخصیت آرون و شکل گیری رویدادها از تمام امکاناتش بهره می گیرد و فیلم را سرشار از جزئیات می کند. مثل شخصیت اصلی فیلم که هنگام ناامیدی از رها شدن دستش از زیر سنگ، تمام وسایل و ابزارش را روی تخته سنگ می گذارد و فکر می کند تا چطور برای نجات از آنها استفاده کند. چکه کردن آب، لبریز شدن قمقمه، بادکنک اسکوبی دو، راه رفتن مورچه، پرواز کلاغ سیاه، حرکت نور خورشید، دوربین عکاسی و تصویربرداری، چاقو، قمقمه، طناب و ... که هر کدام رویدادی را در مسیر فیلمنامه رقم می زنند، بطوری که حیات هر یک به حیات فیلمنامه گره خورده است و حضور آنها داستان را از یکنواختی خارج می کند.



همانطور که آرون باید با یک چاقوی کند سنگی هشتصد پوندی را بتراشد، بیوفوی هم باید با یک قهرمان دربند سنگ، فیلمنامه ای با پرده های مشخص، جذاب و پرهیجان خلق کند. اینجاست که محدودیت، خلاقیت را به کار انداخته و نویسنده از تمام ابزار و عناصر سمعی و بصری استفاده می کند. یعنی در عین حال که داستان از خرده پیرنگ ها تهی است و پیچیدگی های روایی وجود ندارد، فیلمنامه جذاب و پر کشش پیش می رود و مخاطب بارها غافلگیر می شود.

زمانی که آرون، مگان و کریستی بین دو صخره به سختی حرکت می کنند به یکباره آرون می افتد و مخاطب را هول بر می دارد، لحظه افتادن چاقوی کند چینی، ریختن آب قمقمه و یا وقتی که شکاف صخره از آب پر می شود، سنگ از جایش تکان می خورد و دست آرون رها می شود، در این لحظه گمان می کنیم او نجات یافته اما دقایقی بعد پی به اشتباهمان می بریم.

اینکه جزئیات یک ماجرا تا این اندازه مهم شوند و در کنار کارگردانی، بازیگری و موسیقی خوب جمع شود عین سینما است، به معنای استفاده از هر بهانه برای جذابیت و گرمای فیلم که مخاطب توقعی غیر از این ندارد و لو با یک کاراکتر و در عمق یک شکاف باریک.

آرون کیلومترها از شهر فاصله گرفته و بر اثر یک اتفاق فرصت تامل و اندیشیدن می یابد تا راه گم کرده اش را پیدا کند. دستش زیر قطعه سنگی گرفتار شده که معتقد است قرن ها منتظرش بوده، او باید موقعیت ها و امکاناتش را دریابد، فکر کند و برای استفاده از آنها برنامه ای داشته باشد. او از لا به لای خاطرات تلخ و شیرین گذشته اش، به آینده ای روشن نوید داده شده و خود را نجات دهد. آرون همچنین باید متوجه اهمیت نور آفتاب و آب و یا تکان خوردن سنگهایی شود که میلیون ها سال بدون حرکت در کانیون لند قرار دارند. او باید به خواهرش فکر کند که خواسته اش برای تمرین موسیقی را بدون جواب گذاشته و به پدر و مادرش که هر دفعه بدون اطلاع آنها از خانه خارج شده است. به نامزدش، دوستانش و فرزند نداشته اش.

او در لحظه ی ناامیدی، کودک خود را در آینده می بیند و با انگیزه پدر شدن تصمیم می گیرد در جدال با طبیعت دستش را قطع کند. قبل از آنکه چاقو را محکم به دستش بکوبد لحظه ای خاطره نامزدش صاعقه وار از ذهنش می گذرد.

ممکن است هر کدام از ما انسان ها به دنبال فرصتی باشیم تا در یک مکان خلوت و دنج و به دور از هیاهو، محدوده زندگی شهری ترک کرده و به چیزهایی بیاندیشیم که به طور عادی کمتر سراغشان را گرفته ایم. یادآوری یک تصمیم، یک حالت خاص معنوی ، یک موفقیت و یا هر چیز دیگر که سالهاست از ذهن مان دور مانده است. زنده شدن خاطرات منزل قدیمی زمان کودکی، جمع دوستان دوران دبیرستان، یا خاطرات رفاقت با کسی که الان در شهر یا کشوری دیگر زندگی می کند و یا با این دنیا وداع کرده است حسی غریب در آدمی به وجود می آورد. گاه غم، گاه حسرت و گاهی شوق برای تکرار آنها که می تواند زمینه را برای تصمیمات مهم در زندگی فراهم آورد.

تنها راه پیش روی فیلمنامه نویس ورود به تخیل آرون و بازیابی خاطرات اوست و از همین روی یکی از عناصر اساسی و پیش برنده داستان در «127 ساعت» دوربین است. دوربین نماد تمدن امروزی است و با ضبط تصاویر و یادآوری خاطرات واقعیت سپری شده هر انسان را گوشزد می کند. دوربین در این فیلم شخصیت دارد و بستر خیلی از اتفاقات مهم در فیلمنامه می شود. تصویر خواهر آرون در حال نواختن پیانو، آب تنی با مگان و کریستی، فریاد برای درخواست کمک، صحبت با پدر و مادرش، بازسازی یک برنامه تلویزیونی و ...



در هر حال سازندگان «127 ساعت» توانسته اند ماجرای ساده گلاویز شدن انسان با طبیعت را که در فرسنگ ها دورتر از شهر و اجتماعات عظیم مردم و رابطه هایشان رخ می دهد را به شکلی کاملا سینمایی ارائه دهند و نود دقیقه مخاطب را میهمان جذابیت و درگیری با جزئیات کنند تا بیش از همیشه تفکرکند. حال آنکه بارها شاهد آثاری بوده ایم که با وجود کاراکتر های فراوان و خرده پیرنگ های مختلف از جذابیت و کشش داستانی بی بهره بوده اند و نمونه این آثار در سینمای ایران کم نیست. قطعا این فیلم می تواند الگویی باشد برای فیلمنامه نویسان ایرانی تا بتوانند از اتفاقاتی کوچک رویدادهایی مهم را فیلمنامه شکل دهند و از موضوعات و سوژه های تکراری و نخ نما شده برای جذابیت فیلم ها استفاده نکنند.


بعد التحریر؛
خاطرات زیر سنگ/ سایت فیروزه
طعم دلچسب سینما/ روزنامه خراسان

+ نوشته شده در  شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

میانه ی راه..

هرکه در عرصه ثبت و ضبط تصویر از این دنیای فانی تلاش میکند تا در پس لنز خود به گوشه ای از معانی نهفته در این عالم برسد و مخاطب خود را غرق در معنا و معنویت نماید. حال چه معنا و مفهومی والاتر از عشق و عاطفه و ایثار؟ چه معنایی بلندتر از فداکاری و خود ندیدن و به خدا رسیدن و محو و فانی ذات معشوق شدن؟

به میانه راه رسیده ایم، بسیار خوشحالم که بار دیگر توانستم لباس نوکری مولایم را بر تن کنم و ذره ای باشم در جمع برگزارکنندگان خیمه اباعبدالله علیه السلام .

سوگواره لحظه های عاشورایی سپاسگزار حضور هنرمندان متعهد و فهیمی است که هنر خود را در مسیر نشان دادن زیبایی قیام عاشورا و عظمت فرهنگ حسینی بکار گرفتند و موجب شور و رونق مجلس یاد حسین علیه السلام شدند.

محفلی که 23 تیر ماه با مرثیه ای از جنس تصویر و مناجاتی از جنس اندیشه و با حضور هنرمندان عاشق برپا میشود. امیدوارم این حرکت در ادامه حرکت راویان عاشورا و خاصه  موجب شادی دل حضرت زینب سلام الله علیها باشد.

زیبایی های سومین سوگواره لحظه های عاشورایی پیشکش به بانویی که در کربلا جز زیبایی ندید.

داوران بخش عکس سوگواره: سید عباس میرهاشمی، محمد رضا چایفروش، سید محمد اسعد نقشبندی، سید کیارنگ علایی و سید مجتبی خاتمی

+ نوشته شده در  سه شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

نقد فیلم اخراجیها 3

موافقان و مخالفان اخراجیها 3

نمايش «اخراجي ها ۳» از اواخر اسفند ماه ۸۹، دوباره حرف و حديث هاي متفاوت در جامعه سينمايي و غيرسينمايي به راه انداخت. شروعي براي موضع گيري ها، دو دستگي ها و... هر گروه و طيفي به نحوي در مقابل «اخراجي ها » موضع گرفتند. برخي آن را شايسته تماشا ندانستند و آن را تحريم  کردند. عده اي هم براي مقابله با اين نوع نگاه تا توانستند از آن دفاع کردند. برايش نوشتند و گفتند و از هر راهي براي گرم نگه داشتن استقبال از فيلم تلاش کردند.

اما بيشتر اين مخالفت ها و حمايت ها گوش و چشم بسته انجام و به ندرت، تحليل درست ارائه شد. در زمانه اي که جامعه و سينماي ما به شدت نيازمند هم رنگي و يک دلي، آسيب شناسي دلسوزانه و نقد سازنده است، فرصت ها خرج دعواهاي زرگري شده و اصل را به قيمت حاشيه ها رها مي کنيم.

هر طيف به نحوي به دنبال منافع خود موضع مي گيرد. طبيعي است وقتي خود را مي بينيم ديگر قدرت ديدن حقايق را نداريم.«اخراجي ها ۳» با تمام حواشي ريز و درشت اش کليد خورد و در نهايت بر پرده سينماها قرار گرفت. اما نمايش آن همراه با اکران جديد ساخته فرهادي شد که فيلمي است با موضوع و رويکردي متفاوت. عده اي مثل قبل و از بدو امر با «اخراجي ها » مخالفت کردند و اصلا آن را فيلم ندانستند. فروشش را هم ناشي از سطح سليقه مخاطب ايراني خواندند.

عده اي هم تماشاگر «اخراجي ها» و جامعه ايراني را متهم به لوده پسندي و ساده انگاري کردند. به صراحت گفتند مخاطب «اخراجي ها» در يک گذار ناهمگون مي خواهد خود را تخليه کند. به چيزهاي جدي فکر نکند و ده نمکي رگ خواب مردم را به دست گرفته و...

بايد پذيرفت «اخراجي ها ۳» به مانند دو ساخته قبلي کارگردانش، دچار ضعف هاي اساسي سينمايي و از همان انسجام حداقلي هم محروم است. ده نمکي تصميم گرفته تمام داشته و نداشته اش را رو کند که سرآمد همه آن ها نقد آقازادگي و بي عدالتي است. بخشي از فيلم او مخلوطي از لودگي است البته تا آن جا که خانواده هاي مذهبي هم، مشکل زيادي با آن نداشته باشند. تيزر تبليغاتي ، پارتي، نماهنگ سوسن خانم، شوخي هاي بيژن مرتضوي و بايرام، صحبت از کيسه و سفيد آب، انواع زيپ و تصوير دختراني که زماني حضورشان در فيلم ها برايمان آزاردهنده بود.

بخشي ديگر هم پيام هاي پراکنده و ديالوگ هاي بيانيه وار از مواضع مختلف سياسي، انگار ده نمکي شيپوري را به دست گرفته و از فاصله نيم متري تو گوشت فرياد مي زند. فيلم ضعيف است چون داستان ندارد. مجموعه اي است از داستانک هاي رها مانده، شخصيت پردازي ناقص و سکانس هايي کاملا تصادفي که به يک باره بر سر مخاطب خراب مي شوند.اما اين ها نبايد دليل قضاوت يک جانبه و سياه نمايي براي فرار از واقعيت شود. به هر ترتيب ما محکوم به پذيرفتن «اخراجي ها » و «ده نمکي» هستيم. مخاطب «اخراجي ها » هم قطعا مي داند براي چه به سينما مي رود. اما علت چيست؟ چرا اين حجم مخاطب براي فيلم هزينه مي کنند و به سينما مي روند؟

به نظرم «اخراجي ها » ويتريني از حرف هاي مردم است که آن ها را از زبان شخصيت هاي فيلم مي شنوند. حرف هايي که مردم منتظرند يک نفر آن ها را صريحا بيان کند. حرف هايي مثل نفي آقازادگي و رانت بازي، جبهه را درست بايد نشان داد نه درشت، اخراجي ها مي توانند معراجي ها شوند، بايد همه يک رنگ شويم، به غير از راه انقلاب و جمهوري نمي توان به آزادي رسيد يا اين که بعضي به جاي مردم سالاري مردم سواري مي کنند و...

انتخاب مردم را نبايد صرفا به لوده پسندي متهم کرد. بلکه بايد به دنبال کشف خواسته عموم مخاطبين باشيم. خواسته اي که با نگاه روشنفکرانه و پزهاي مختلف اجتماعي قابل بيان نيست. اين خواسته چيست؟ بله«ده نمکي» مخاطب خود را شناخته و با آن ها ديالوگ برقرار کرده است. همان طور که مهران مديري، رضا عطاران، ايرج طهماسب و ديگران آن را تا حدي شناخته اند.«اخراجي ها » مسير فيلم هايي هم چون «ليلي با من است» ، «مارمولک» ، «سن پطرزبورگ» و «ورودآقايان ممنوع» را نرفته است و ظرافت هاي هنري و سينمايي ندارد.

اما آيا اين دليلي است تا از روي عناد يا هر چيز ديگر، خيلي از موفقيت هاي آن را ناديده گرفت؟اين جاست که بايد سطح توقع از ده نمکي و سينمايش را مشخص کنيم تا به قضاوت درست برسيم. در واقع از او چه مي خواهيم و او به چه ميزان از پس خواسته هايمان برآمده است.بايد گفت مخالفين «اخراجي ها » نبايد به طور مطلق و از اساس با «اخراجي ها » مبارزه و آن را رد کنند. چرا که با هر نوع تعريف، چه سينما را از بعد عوام پسندش بنگريم که براي مردم خلق شده و چه خلاف آن، بالاخره بايد «اخراجي ها» را به عنوان يک فيلم سرگرم کننده عامه پسند قبول کنيم، البته با تمام نقدهاي جدي بر آن.

اين که تکثير غيرقانوني «اخراجي ها » درد مشترک همه سينمايي هاست. ديگر آن که به هر شکل با توليد «اخراجي ها » راه توليد فيلم هاي کمدي سياسي باز شده است و چه بسا بتوان شاهد آثار فاخر در اين زمينه بود. يا اين که بپذيريم سينماي ايران با تمام محدوديت هايش سال ها محل جولان و تاخت و تاز عده اي سودجو و منفعت طلب بوده است با آثارشان هرچه خواسته اند گفته اند و فرياد زده اند. از فيلم هاي غيرفرهنگي گرفته تا ضد اسلام و انقلاب . پس فقط در مواجهه با «ده نمکي» حساسيت ها را زياد نکنيم و شمشيرها را از رو نبنديم. او هم مستحق بيان ديدگاه هايش از طريق همين سينماست.

اما موافقين «اخراجي ها » هم اشکالات جدي و اساسي اين فيلم را به لحاظ هاي مختلف سينمايي بپذيرند. نبايد يک طرفه قضاوت کرد و نظر عموم منتقدين را ناصواب و تحت تاثير غرض ورزي هاي سياسي برشمرد. «اخراجي ها » از نبود فيلم نامه اي قوي رنج مي برد لازم است ده نمکي براي رشد آثارش تجربه کند و چارچوب ها وقواعد سينما را ياد بگيرد. به دنبال استخراج معنا و معناگرايي در فيلم نباشيم چون شعارزدگي در اثر موج مي زند که نمونه هايش ذکر شد. ادعاي الگو شدن و تاثير در فرآيند مهندسي فرهنگي هم لباسي است که قد و قواره اش هنوز با «اخراجي ها »تطبيق ندارد.


بعد التحریر؛

1. نقد اخراجیها3 با نوشتاری دیگر از نگارنده/سایت فیروزه

2. انتقاد زریبافان رئيس بنياد شهيد از ده نمكي و «اخراجي‌ها3»/خبرگزاری فارس

3. انتشار مطلب در کافه سینما و کامنت های جالب آن

4. روزنامه خراسان 1390/2/1

5. وبلاگ آقای مسعود ده نمکی

6. سایت الف

7.«مسعود ده‌نمكي» كارگردان نيست/يادداشت ميرشكاك

8.فرزند زمانه (درباره مسعود ده نمکی)/مهرزاد دانش

+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

نقد فیلم پرسه در مه

رنگهای جادویی بال های شب پره

«پرسه در مه» دومين تجربه سينمايي بهرام توکلي، پس از فيلم تحسين شده «پابرهنه در بهشت» است. داستاني از زبان جواني به نام امين (با بازي شهاب حسيني) که به علت حادثه اي، در کما به سر مي برد. «امين» آهنگ ساز و نوازنده پيانو در پي نوشتن يک قطعه موسيقي که آرمان زندگي اش به حساب مي آيد، تعادل روحي خودرا از دست مي دهد. همسرش رويا ( با بازي ليلا حاتمي) را متهم به ارتباط با دکتر روانشناس کرده و با استاد موسيقي (با بازي مسعود رايگان) بحث مي کند. «رويا» که بازيگر تئاتر است براي رهايي امين از اين درد تلاش مي کند اما نتيجه اي نمي گيرد. تا پايان فيلم علت دقيق کماي امين مشخص نمي شود. فقط در جايي مي بينيم که براي نجات کارگري وارد معدن مي شود و معدن ريزش مي کند.فيلم با ديالوگ هاي امين شروع مي شود. قبل از تيتراژ ابتدايي شمايل او را بر روي تخت بيمارستان مي بينيم و صدايش را مي شنويم که انگار از پس ذهن اوست. مي خواهد خاطرات و گذشته  اش را بازيابي کند. از ازدواج، نوازندگي و بچه دار شدن مي گويد تا آن جا که به نقاط مبهم مي رسد. گويا مي خواهد گذشته اش را تغيير دهد.همان گونه که بهرام توکلي در پي تجربه فضاهاي بکر در فيلم سازي و شکلي متفاوت براي بيان انديشه هايش است، امين هم به دنبال تجربه جديد در ترسيم گذشته اي است که او را به آينده رسانده است.

امين به مرزي از خلاقيت رسيده است که خودش هم نمي داند چه مي کند. قطعه مدنظرش براي نواختن «ماه» نام دارد. ماه را هيچ کس نشنيده است و در حين رسيدن به آن، با سوتي ممتد در ذهنش مواجه مي شود. اين مسئله زندگي اش را تحت الشعاع قرار مي دهد تا آن جا که اختيارش را از دست مي دهد ، آرامشش سلب مي شود و به انزوا مي رسد.امين درگير نيروي خلاقه اش است و براي رسيدن به قطعه اي موسيقايي که از نبوغش سرچشمه مي گيرد، تلاش مي کند. اما در بين راه کم آورده و به پوچي مي رسد. او در باطن احساس توانايي دارد اما اين توانايي دور از دسترسش قرار گرفته است و نمي تواند آن را بيابد. به عبارت ديگر در کماي خلاقيت به سر مي برد و دليل صداي سوت ممتد در سرش را نمي داند. اعتماد به نفسش را از دست داده و از نوشتن نت هاي موسيقي خسته شده است و ديگر خود را باور ندارد.از همين رو پس از نااميدي از پرسه در باطنش، علت را در اطرافيان و مخصوصا همسرش رويا جست و جو مي کند. گاهي او را مقصر مي داند و گاهي محبت هايش را دروغ و در ادامه بازي هاي تئاتري اش مي انگارد. رويا در ابتداي فيلم خوابي را براي امين تعريف مي کند، اين که کنار استخري ايستاده و امين با صورتي گر گرفته و وحشتناک، پشت سر اوست که تعبيرش آشفتگي زندگي او و همسرش است. آشفتگي که در سر ميز شام، حين تمرين تئاتر، دعواي امين با ديگران، داخل تاکسي و در حضور استاد موسيقي رخ مي دهد. اين موضوع موجب مي شود خبر باردار شدنش را از امين کتمان کند و به او دروغ بگويد.امين در پي تغيير است. موضوعي که شايد براي هر هنرمند و نابغه اي اتفاق مي افتد. آن هم زماني که نمي تواند به خواسته دروني اش پاسخ گويد و به جوشش برسد. حالتي رواني که امين براي تقليل يا رهايي از آن دست و پا مي زند. موهايش را مي تراشد، استکان را در دستش مي شکند، سفر کرده، انگشتش را قطع مي کند و به آرامش نسبي مي رسد. رويا خبر باردارشدنش را به او مي دهد، صداي سوت در مغز امين کم مي شود و گاهي موسيقي مي شنود. امين از آوازهاي معدنچي ها مي گويد و از صورت هاي خندانشان که ارواح خسته اي را پنهان کرده اند.

«پرسه در مه» روايتي ديگر از رستگاري است، يک نوع خودآگاهي و ترقي در جهان بيني يا گرايش نگاه امين به حقيقت زندگي، توکلي در مقايسه با اثر قبلي اش «پابرهنه در بهشت» در اين فيلم، داستاني متعارف تر را با فرم روايي نامتعارف تصوير مي کند. البته «پابرهنه در بهشت» هم روايت رستگاري يحيي در مواجهه با ماجراهاي کوچک بيماران، نگهبان، خدمتکار آسايشگاه و ... است که با رضايتش براي ماندن در بخش بيماران نزديک به مرگ (بهشت) معنا مي شود. در اثر قبلي کارگردان «پابرهنه در بهشت» شخصيت اصلي يحيي روحاني جواني بود که به آسايشگاه بيماران مبتلا به ايدز مي رفت تا در کنار آنها زندگي کند. چون علاقه اي به نصيحت و موعظه نداشت به بهانه ضبط خاطراتش بر روي نوار کاست، در جاي جاي فيلم صداي راوي گونه او را مي شنيديم. اين بار هم در «پرسه در مه» روايت پرسه زني هاي امين نظري بر روي تخت بيمارستان را مي شنويم. در اين فيلم همان فرم روايي متفاوت، درون گرايي شخصيت اصلي فيلم نامه و پويايي تصوير را به شکلي ديگر شاهد هستيم.

زاويه ديد و روايت داستان بارها تغيير مي کند؛ گاهي اول شخص و گاهي سوم شخص. برخي جاها يک خاطره يا تصور ذهني امين تکرار و هربار بخشي از آن ديده مي شود. به اين ها اضافه کنيد جابه جايي پلان ها و نگه داشتن تکه اي از پازل داستان براي نمايش در انتهاي فيلم.

اما در اين بي نظمي پلان و سکانس ها نقاط عطف داستان، مانند خبر سقط جنين از زبان رويا يا قطع شدن انگشت امين به خوبي در جاي خود قرار گرفته اند. تصاويري که با شاتر پايين به عنوان ترجيع بند ضبط شده، قاب ها و ميزانسن هاي سنجيده، موسيقي نهفته در فيلم و هارموني حاکم بر تصاوير، اثري فرم گرا و در عين حال قابل دفاع را نتيجه داده است. از همين رو نظم کارگردان در روايت و گريختن از گنگ يا نامفهوم شدن فيلم قابل تحسين است.چه بسا يکي از آفت هايي که گريبان گير اين گونه تجربه ها با دغدغه روايت مدرن مي شود، بي نظمي و به هم ريختگي روايت داستان است. «پرسه در مه» در نتيجه هوش و مهارت فيلم ساز خوش آتيه از بي سر و ته شدن نجات يافته است. آن چه امين براي ما روايت مي کند از آشنايي ساده او با رويا که در جريان اجراي يک نمايش صورت مي گيرد تا اختلافاتشان و بحث با استاد و سير باطني اش، همگي زاييده ذهن اوست که ما را به دنيايش نزديک مي کند. امين از شروع رابطه خود با رويا مي گويد. از اين که در يک دانشگاه باهم درس مي خوانند، براي تفريح و خوردن شام به پارک مي روند. رويا در کنار آتش ديالوگ هاي نمايش نامه را براي امين زمزمه مي کند و امين هم محو صداي اوست.

از ازدواج و بچه دار شدنشان، از نواختن براي تماشاگران و بازي رويا بر صحنه تئاتر، از دويدن رويا با دخترکي در کنار ساحل و از رفتن به داخل معدن براي نجات کارگران.اما نکته اي مدام ذهن مخاطب را آزار مي دهد و آن اين که شايد اين اطلاعات قطعي نباشد. چون امين در کماست و فيلم براساس فرضياتش روايت مي شود. مثلا در جايي مي گويد: دوست دارم مسير داستان يا يکي از شخصيت ها را عوض کنم يا در جايي ديگر تاکيد مي کند: «رنگ هاي جادويي بال هاي شب پره ها همه مغزم را پوشانده، چرا به کما رفته ام؟

شايد از شدت مشکلات عصبي در خواب سکته کرده ام يا در خيابان ماشين به من زده يا خودکشي کرده ام.» يا سکانسي که امين را با پيکري خون آلود از معدن بيرون مي آورند.علاوه بر اين تماشاگر متوجه نمي شود امين زنده مي ماند يا نه زيرا در آخرين لحظات مي گويد: «اي کاش يکي به صورتم نگاه کنه.» در اين لحظه پلک در حال بازشدنش را مي بينيم درحالي که رويا به قطع دستگاه ها رضايت داده است. پس از آن هم مهدکودک و شادي دخترکي در کنار ساحل به همراه رويا.به هر حال فيلم تلنگري است درباره حالتي که شايد براي هرکدام از ما اتفاق افتاده است يا اتفاق مي افتد. فارغ از اين که اين موضوع در فيلم گرايش مادي دارد و درباره خلق اثر هنري است اما ممکن است براي بعضي معنوي هم باشد. بدين معنا که گاهي مرتبه اي از تقوا يا فضيلتي اخلاقي که دستيابي به آن خارج از توان انسان نيست، او را به چالش مي کشاند و گاه نااميدي را دربردارد. همين نااميدي موجب ترديد و سرگرداني مي شود.با اميد اين که اين گونه فيلم ها و سينماي فرهنگي ما شاهد رشد کمي و کيفي باشد و بيش از همه، مسئولان به دور از شعار زمينه لازم را براي فعاليت فيلمسازان در اين عرصه فراهم آورند.

این مطلب در روزنامه خراسان مورخ 89/12/25 به چاپ رسید.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

نقد فیلم سیب و سلما

با نگاهی به دو فیلم جدایی نادر از سیمین و یه حبه قند

در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر  

چند ماه قبل از شروع جشنواره فیلم فجر خبر از ساخته شدن فیلمی آمد که شخصیت اصلی آن طلبه است. برایم جالب بود ببینم بعد از فیلم هایی همچون زیر نور ماه، پا برهنه در بهشت، طلا و مس و آثاری دیگر این بار قرار است از چه منظری به این صنف تاثیر گذار در جامعه ایرانی پرداخته شود.

طلا و مس در دوره قبل جشنواره با همه ضعف و قوت هایش توانست خاطره خوبی در ذهن منتقدان و مردم بگذارد و حالا نوبت حبیب الله بهمنی بود تا با سیب و سلما قدمی دیگر در این مسیر بردارد و طعم شیرین طلا و مس را در ذائقه تماشاگران تکرار کند. 

سیب و سلما داستان طلبه جوانی است که سیبی را می خورد و پس از خوردن سیب به دنبال مالک اصلی آن و جلب رضایت او می گردد. بهمنی که پس از ده سال دوباره رو به سینما آورده اثری با مضمون اخلاقی و موضوع حق الناس را در آخرین روزهای باقیمانده به دبیرخانه بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر می رساند و در بخش مسابقه سینمای ایران به نمایش گذاشته می شود.

با توجه به شخصیت کارگردان، آثار و نوع تفکر او توقع مان غیر از این فیلم چیز دیگری نبود اما به هر حال شخصیت او برای تولید اثری با فرم و محتوای قوی کفایت نمی کند و صرف استفاده از ریتم آرام، نماهای زیبای طبیعت، انتخاب سوژه ای اخلاقی و مرتبط با احکام دین و یا قرار دادن طلبه به عنوان شخصیت اول، اثر مطلوب را نتیجه نمی دهد. پس نخست آنکه سیب و سلما جدای از موضوع و کاراکتر نیاز به فیلمنامه ای قوی دارد تا بتوان آن را در زمره فیلم های خوب جشنواره جای داد و بعد ادعا کنیم که فیلم معنویت گرا است و می تواند به عنوان الگو مطرح شود. اساسا تا وقتی فیلم سر و شکل سینمایی و هنری نداشته باشد کمی سخت است درباره پیام ها و جزئیات آن قضاوت کنیم.

در همین جشنواره بیست و نهم شاهد فیلم جدایی نادر از سیمین ساخته اصغر فرهادی بودیم. فیلمی که علی رغم فضای آن، ریتم تند و یا موضوع اجتماعی اش به شدت اخلاق مدار بود و نوع ساختار آن در ادامه فیلم قبلی کارگردان (درباره الی...) درباره سوژه هایی اخلاقی بود که به واقع جهشی در روند فیلمسازی ایرانی محسوب می شود. در این فیلم موضوعات صداقت، گذشت، تردید و پایبندی به اعتقادات که هر کدام مقوله ای مهم در آموزه های دینی ما هستند را به شیوه ای سینمایی در پلان های فیلم نهفته است و البته می دانیم نگاه کارگردان قطعا ناظر به مسائل دینی نیست و صرفا مباحث اخلاقی و چالش های پیش روی آدمی را طرح می کند اما به دلیل مناسبت با بحث ما که چگونه این نکات به شکل هنری ارائه می شود قابل بررسی است. شاید نگاه نسبی صاحب اثر به اتفاقات، عدم ارائه الگویی اخلاقی در رفتار روزمره انسانها و روابطشان با هم و همچنین عدم قضاوت قطعی در داستان بتواند اصلا تفکر سکولار را نتیجه دهد که می توان درباره وجود و عدم چنین مطلبی در مجالی دیگر سخن گفت.

فیلمنامه خوب و کارگردانی بی نقص فرهادی موجب شده تا بیننده خود را در تک تک صحنه های فیلم به جای شخصیت ها احساس کرده، همذات پنداری کند و در نهایت تصمیم بگیرد. پایان بندی فوق العاده جدایی نادر از سیمین هم به مانند دیگر فیلمنامه های فرهادی موجب غافلگیری بیننده می شود تا به تعداد آنان قضاوت های متفاوت صورت گیرد و هر کس بر اساس ذهنیت و جهان بینی خود درگیر سرانجام آن شود.

و اما سیب و سلما هم با توجه به اینکه موضوعی اخلاقی را دستمایه قرار داده و طبیعتا تاثیر این مبحث اخلاقی در اجتماع زیاد است می توانست جذاب، هنری و مخاطب پسند باشد که متاسفانه دچار نقصان هایی است و فیلم موفقی ارزیابی نمی شود. این اثر از نظر فضا و اتمسفر موجودش در زمره فیلم هایی همچون رنگ خدا (مجید مجیدی)  و یک تکه نان (کمال تبریزی) قرار می گیرد که طبیعتا باید شخصیت پردازی و روایت پر کششی داشته باشد.

اما از شخصیت طلبه (صادق؛ با بازی هادی دیباجی) گرفته تا رویاهای سلما (با بازی سوگل قلاتیان) همگی نیاز به توضیح و توجیه دارد چون جایگاه شان در داستان به خوبی مشخص نیست. فیلمنامه بر اساس ایده ای از جهانگیر الماسی نوشته شده و در سراسر فیلم تاکیدش بر این است که بگوید همواره حرام خواری از کم شروع می شود.

سوژه ی حلالیت طلبی برای خوردن یک سیب شاید به تنهایی جذاب باشد اما برای یک اثر سینمایی بلند بدون ترسیم موقعیت ها و داستان هایی فرعی کافی نیست و خرده روایت هایی لازم است تا فضای داستان را از یک دستی خارج کرده و به جذابیت و کشش موضوع فیلم بیفزاید. اگر رویارویی طلبه با سلما به رابطه ی عاشقانه ای منجر می شد می توانست زمینه تردید طلبه را فراهم کند تا در برزخ رعایت دستور الهی و رسیدن به سلما بماند و موجب پویایی و عمق داستان شود. از همین رو سراسر فیلم سرشار از اتفاقاتی است که عمدتا نامفهوم و بی ربط است و جایگاه مشخصی ندارند.

برای نمونه گفتگوی صادق با پدر و مادرش و اظهار ناراحتی از هجرت به شهر برای تحصیل علم دین، سکانس آزار دادن فروشنده کنار جاده توسط چند جوان، افتادن تصادفی سیب و خوردن آن توسط صادق بدون اطمینان از حلیتش، ملاقات باغبان و همسرش و دیالوگ باغبان، دیالوگ های غیر منطقی و بدون مقدمه سلما درباره عجیب بودن صادق، اختلاف بدون دلیل جلال (عموی سلما با بازی جعفر دهقان) و برادر مرحومش، تکرار آیه الیس ا... بکاف عبده (چهار بار)، عصبانیت بی مورد سلما در برخورد با صادق، قرآن خواندن صادق، گم شدن غیر منطقی سلما، رویای صادق پس از گم شدن سلما و همچنین اتفاقات دیگر همه و همه موجب شده فیلم سطحی و شعار زده از آب درآید. قطعا روابط منطقی، علی و معلولی می توانست بر جذابیت اثر افزوده و در انتقال پیام فیلم موفق تر عمل کند.

موضوعی دیگر که به بهانه فیلم سیب و سلما قابل بررسی است شخصیت طلبه فیلم است. در سیب و سلما هم مانند دیگر آثار با این موضوع، دوباره شاهد طلبه ای شهرستانی، با تحصیلات اندک و شخصیتی منفعل هستیم و به عبارتی همان طلبه فیلم های زیر نور ماه، خیلی دور خیلی نزدیک، لطفا مزاحم نشوید و طلا و مس را می بینیم که عمدتا انسانهایی ساده و سر به زیرند و محدوده فکری شان از یک سری مسائل و احکام شرعی و برخی مسائل پیش پا افتاده و عرفی فراتر نمی رود.

این نوع تصور از روحانیت و طلبگی در این نوع آثار عمدتا ریشه ها و دلایلی دارد. یکی از مهمترین دلایل مقابله با ذهنیت بخشی از جامعه است که طلبه ها را انسانهایی جدای از اجتماع، تافته جدا بافته، منفعت طلب و مصلحت اندیش دانسته و بر این باورند که عمدتا طلبه ها به دنبال طلب علم هستند و غم روزی و تامین زندگی ندارند. از همین رو سفره شان از دیگر اقشار و اصناف جامعه جداست. آثار تولید شده برای آنکه اثبات کنند طلاب می توانند مانند بقیه افراد جامعه خوب مطلق و بد مطلق نباشند وارد زندگی خصوصی آنها شده و از آنجا که بیننده کمتر این مسائل را به چشم دیده برایش جذابیت دارد.

برایش جالب است وقتی می بیند طلبه ای به همسرش مهر می ورزد و می گوید دوستت دارم و یا به فرزندش اجازه می دهد موسیقی گوش کند. برایش جالب است وقتی می بیند طلبه دچار تردید می شود و یا به دختری علاقمند می شود. همین عرفی شدن روحانیت در سینما برای دفع برخی ذهنیت ها موجب شده تا به درون مایه های تکراری برسیم و از سطح فراتر نرویم.

آیا واقعا عمده ی طلبه های ما انسانهایی منفعل در اجتماع هستند یا برعکس در زمینه ها و موقعیت های مختلف تاثیرگذارند و نقش های مختلفی را می پذیرند؟ آیا نمی توان شخصیتی را محور داستان قرار گیرد که نماینده روحانیت عالم، عامل، مهربان و صمیمی، تاثیرگذار و به دور از اسم و رسم باشد؟ آیا ممکن نیست از این دایره تکرار در ترسیم چهره روحانیت خارج شد؟ یقینا ظرایف و جزئیاتی در رفتار و سلوک روحانیون وجود دارد که از ظرفیت و ظرافت های تصویری برخوردار بوده و می تواند دستمایه فیلمنامه نویسان ما قرار گیرد تا قدری از این کلیشه ها فاصله بگیرند. تماشای سیب و سلما تداعی روند گذشته و ما دوباره از همان زاویه دید فیلمسازان قبل به این اشخاص نگاه می کنیم. طلبه ای را می بینیم که هنوز در ابتدای راه است و در جایی می گوید: «من در آن حد نیستم که موعظه کنم (منبر بروم)».

اما با این حال کارگردان در جلسه نقد و بررسی فیلم طلبه را آرمانی دانسته و قائل است که او می تواند به عنوان الگویی برای دیگر طلاب مطرح باشد و تمام كساني كه در طول تاريخ مؤثر بودند از اين جنس طلبه‌ها بودند. اگر رعایت حلال و حرام توسط طلبه برای سازنده فیلم خیلی مهم جلوه کرده اتفاقا در حدیثی از امام صادق علیه السلام خطاب به یکی از یاوران و شیعیان نزدیک خود آمده است: کار بد از هر کس بد است، از تو بدتر است و این به جهت نسبتی است که با ما داری. درباب خواندن قرآن و مسائل دیگر هم این مطلب صدق می کند. اما اگر سازنده به دنبال اثبات بخش دیگری از شخصیت صادق است و آن حالت عرفانی و ماورایی اوست که باید بگوییم در این زمینه بسیار ضعیف و بی رمق ظاهر شده و نه مقدمه و نه موخره ای برای آن تصویر کرده است و همه را مخاطب باید حدس بزند.

در مجموع سیب و سلما از نداشتن فیلمنامه ای قوی و درامی پخته و پر جان برای شخصیت پردازی طلبه و ارائه مفاهیم اخلاقی رنج می برد. جالب است که در جشنواره بیست و نهم شاهد فیلمی دیگر از کارگردان صاحب سبکی بودیم که به نوعی پیشتاز در این عرصه است که با زیر نور ماه تابو شکنی کرد و تا امروز همواره سعی کرده در آثارش تصویری واقعی و ملموس از طلاب و روحانیون ارائه دهد. در آخرین اثر میرکریمی یه حبه قند چهره ای کاملا متفاوت و امروزی از یک روحانی را می بینیم. داستان فیلم درباره خانواده ای یزدی است که پس از مدتها به بهانه ازدواج دختر کوچک خانه به نام پسندیده (با بازی نگار جواهریان) دور هم جمع می شوند.

یکی از دامادهای خانواده روحانی است (با بازی فرهاد اصلانی) که ظاهری مثل روحانیون سنتی و اصیل دارد اما رفتار، تصمیم و سخنانش از جنس برخی روحانیون امروزی است که اهل مسامحه و عرفی گرایی پنهانی هستند. او فقط در یک پلان از فیلم برای خواندن نماز میت ملبس می شود و در مابقی زمان فیلم با لباس شخصی است. این نوع از روحانیون ظاهر را کاملا حفظ کرده و هر کس با آنها برخورد می کند تصورش این است که حاج آقا کوه علم و تقوا است اما خود همان روحانی می داند که اگر طرفش سوالی از او بپرسد یا باید از حدیث لاأدری نصف العلم بهره ببرد و یا اینکه عالم و آدم را به هم ببافد و به شکلی دست به سرش کند و یا نهایتا به کتاب یا رساله رجوعش دهد.

البته این حالت خوب ماجرا است برخی از همین بزرگواران اشکال را متوجه خود سائل می کنند که چرا این مساله را نمی دانی و موضوع عوض شده و طرف به کلی از خیر جواب می گذرد. روحانی در یه حبه قند تقریبا یکی از همین مصادیق است که کارگردان با ظرافت تمام او را به تصویر می کشد. درصحنه ای خطاب به مادر بزرگ که به دلیل آلزایمر تعداد رکعات نمازش بیشتر شده با اشاره می گوید سلام بده و وقتی از او می پرسند کم نخوانده باشد با حالتی تسامحی می گوید: ایشان کثیرالشک است اشکال ندارد.

در جایی دیگر وقتی مسعود سوالات درسی اش را از روحانی می پرسد با توضیح اضافه از پاسخ دادن طفره می رود. روحانی بلد نیست برای آرام شدن زن دائی روضه بخواند و وقتی دامادها از او می خواهند نماز میت بخواند با حالتی مضطرب و گریان در گوشه ای مشغول حفظ قرآن و نماز می شود. موقع آوردن خنچه و عروس به داخل خانه تنها اوست که با موبایل فیلم می گیرد و در لحظه ورود میهمانان برای شام با صلوات شمار تعدادشان را می شمارد.

در پلانی درباره فینال جام جهانی می گوید فینال بدون برزیل و آرژانتین فینال نیست که همه اینها نوید حضور نوعی دیگر از روحانیون در فیلم میرکریمی را می دهد که کاملا ملموس، واقعی و امروزی است. کارگردان در این فیلم با ترسیم فضای خانواده ای سنتی و به تصویر کشیدن لایه های ظریف از رفتار ایرانی اسلامی بستر روایت را فراهم می نماید.

این بار همان تنهایی طاهره در به همین سادگی را در شخصیت پسندیده می بینیم که البته در میان خانواده ای شلوغ قرار گرفته است و باقی ماجرا. فیلم گرم و صمیمی است اما یک سوم پایانی فیلمنامه دچار افت می شود که صحبت از جزئیات و دیگر مسائل فیلم و فیلمنامه بماند برای فرصتی دیگر. در پایان باید اذعان نمود که بهمنی مسیر رو به رشدی را پیش رو دارد و سیب و سلما می تواند مقدمه ای باشد برای تولید آثاری مهم و فاخر. به امید آن روزها.


انتشار این مطلب در

فیروزه / کافه سینما / آینه جادو

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۹ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

رویش رویشی ها

می گویند رویش را برگزار می کنیم برای هدفمندی و جریان سازی فیلم کوتاه دینی تا تصوراتی دقیق تر از دین در نزد هنرمندان جوان به وجود آورد یا اینکه جایگاه تعریف شده ای برای نمایش فیلم کوتاه در کشور فراهم شود و به لحاظ مادی و معنوی از فیلمسازان حمایت گردد.

جایی نوشته بود، جشنواره فیلم کوتاه رویش با اهداف ساماندهی و تقویت جریان فیلمسازی، ویترینی برای آثار شایسته، ایجاد فضای رقابتی سالم برای فیلمسازان جوان در پرداختن به موضوعات دینی و ترویج پژوهش های سینمای دینی و تشویق پژوهشگران کار خود را آغاز کرد.

و شنیدم که یکی می گفت: منظور و مقصود برگزار کنندگان جشنواره رویش از سینمای دینی یا فیلم کوتاه دینی، فیلم و اثر خلاقی است که به مسایل انسانی از دیدگاه روش ها و آئین زندگی عملی انسان متناسب با امور خداپسندانه، بر مبنای باورها و اعتقادات دینی می پردازد و می کوشد تا مجموعه ای از دستورها و راه و روش های معقول و قابل قبول زندگی انسان ها را به تصویر بکشد.

اما به واقع اینکه جشنواره رویش برای رسیدن به اهدافش چقدر تلاش کرده و به چه نتایجی دست یافته جای بحث دارد. در این زمانه ای که غرب به شدت از ظرفیت های رسانه ای بهره می برد و بشر امروزی مبهوت تصاویر ناب، متفاوت و حیرت انگیز در هالیوود است و انسان تکنولوژی زده ی جویای معنویت، غرق در مخلوقات سینمایی صاحبان قدرت است و مانند بچه ای که راهش را گم کرده در انتظار کسی است که دستش را بگیرد و به مقصدی برساندش، نمی دانم آیا باز هم فرصت داریم که پس از سی سال انقلاب و در دست داشتن صدا و سیما و سینمای ایران بگوییم آیا می توان دین را وارد سینما کرد یا نه؟

فرصت ها به سرعت از دست می روند و ما تا کی باید نظاره گر فیلم ها و سریال های ساخته شده در غرب و شرق جهان باشیم و با این منابع عظیم فکری و این حجم بالای نیرو و استعداد جوان تنها به نقد آثار آنها بپردازیم. کی می خواهیم انقلاب کنیم تا از این حالت انفعالی خارج شده و حرکتی فعالانه انجام دهیم. بدون شک دلایل بسیاری وجود دارد که یا دین به سمت سینما نرفته و یا سینما به سمت دین. از این به بعد هم می شود سمینار، همایش، نشست و کارگاه برگزار کرد و بیش از این هم درباره اش صحبت کرد، هزینه ها صرف کرد و وقت ها گذاشت. اما آیا هنوز هم خلا مباحث نظری و تئوریک موجب این انفعال دور از شان ماست. آیا عدم تولید آثار فاخر معلول کمبود مباحث نظری است یا باید مشکلات را در جایی دیگر جستجو کنیم؟ بالاخره یا اینگونه سینما با رویکرد تولیدی را می خواهیم یا خیر تکلیفمان را بدانیم.

به راستی چرا ششمین جشنواره فیلم های کوتاه دینی رویش برگزار می شود و باز هم کیفیت و کمیت آثار مطلوب چنگی به دل نمی زند؟ چرا در برخی قسمت ها ما شایسته اهدا جایزه نداشته باشیم؟ چرا آثار مطابق با رویکرد جشنواره که از حیث فرم و محتوا سطح مطلوبی را دارا هستند شدیدا در قلت به سر می برد؟ چرا هنوز هم فیلمسازان و متدینین از این اتفاق رضایت کامل ندارند؟

می دانیم که جشنواره رویش خواسته یا ناخواسته موجی را در فضای غمبار سینمای ایران به راه انداخته تا حداقل در برهه ای از زمان بحث سینما در جوار دین داغ شود. شاخک های برخی تیز شود و متولیان امر، سینماگران و روحانیون پیگیر ماجرا شوند. اما آیا می توان به همین اکتفا کرد و تا سال بعد دلخوش باشیم که چند فیلم دست و پا شکسته دیدیم و به چند نفر جایزه دادیم و از مجیدی و میرکریمی امضا گرفته ایم؟

در اینجا می خواهم به موضوعی اساسی بپردازم به یک ارتباط که شاید پاشنه بحث ما یا همین سینمای دینی بر روی آن می چرخد. ارتباطی که اخیرا به آن بیشتر از قبل اهمیت داده اند اما کج دار مریض، غیر اصولی و بی دوام.

منظور از ارتباط، کنار هم قرار گرفتن یا به تعبیر من گره خوردن روحانیون با فیلمسازان است برای تسریع در فرایند تولید آثار تصویری دینی تر، چون به قول بعضی امکان ندارد انسانی موحد اثری غیر دینی خلق کند چون قطعا از باورهایش نشات می گیرد و آن هم که الهی است.

در ادامه نتیجه اظهار نظر برخی حوزویان و فیلمسازان را می آورم که هر کدام می تواند نماینده تفکر رایج بین حوزویان و سینماگران پیرامون ارتباط مذکور باشد.

می توان گفت در بین حوزویان عده ای پرداختن به مباحث کلی هنر دینی  یا نظری را وظیفه طلاب در مواجه با سینما می دانند و عده ای ورود به مباحث تخصصی و عملی را  برای طلاب لازم می دانند چرا که تا تجربه عملی برای طلبه صورت نگیرد نمی تواند با هنرمند ارتباط موثر ایجاد کند. آنها می گویند:

«نقش حوزه علمیه در این ارتباط را پرچم داری برای ایجاد و تبیین فلسفه اسلامی در حوزه هنر است و جایگاه طلبه ها در سینما جایگاه فرد دوربین به دوش نیست و نهایتا طلاب به نقد و مشاوره برای خانواده هنر بپردازند و از همین رو باید آموزشهای آکادمیک هنری برای طلاب پیش بینی شود.

حوزه های علمیه برای تاثیرگذاری در حوزه سینما علاوه بر پشتوانه معرفت دینی که به آن مجهز هستند باید با این هنر و اقتضائات آن و جهان مدرن آشنا باشند. با کتاب های فقهی و کلامی نمی توان فیلم دینی ساخت باید حوزه ها پیام های اسلامی و انسانی را در قالب فهم مردم امروز عرضه کنند. زبان گفتار و بیان آنها باید به روز قابل تجسم باشد.

حوزه علمیه همانطور که فقیه و متکلم تربیت می کند باید محصولی به نام فیلم نامه نویس دینی داشته باشد. حوزه های علمیه و نخبگانی از این مرکز باید زبان سینما را یاد بگیرند و در این زمینه ممارست داشته باشند. طلاب باید در بخش های مختلف تولید وارد شود و به صورت تخصصی و تقسیم شده در بخش های مختلف محصول قابل تولید و ارائه عمومی داشته باشد. این مهم فعالیت منسجمی را می طلبد تا گروهی تربیت شوند و با برنامه ریزی آماده ورود به این عرصه شوند که تا حال این خلاء احساس می شود.»

اما در بین هنرمندان هم عده ای حضور روحانیون را در خلال تولید اثر لازم دانسته و عده ای تنها به عنوان یک منبع علمی به کارشناس دینی اعتقاد دارند و قائلند اثر از فیلمساز نشات می گیرد پس شخصیت اوست که فیلم را دینی می کند. آنها می گویند:

«فیلم سازان و کارشناسان دینی باید به هم اعتماد داشته باشند. کارشناس دینی نگاهی از موضع بالا به سیما نداشته باشد و بالعکس. هر دوطیف باید از یک سواد نسبی برخوردار باشند، والا دچار نگاه تک ساحتی و اشتباه خواهند شد.

منظور از کارشناس دینی غیرقابل فهم است. اگر کارشناس دینی کسی باشد که در مورد اثر اطلاعاتی را در اختیار نویسنده و فیلمساز می گذارد منبع بخشی از تحقیق است. نویسنده و سازنده فیلم باید به روح اثر معتقد باشند.

فیلم هایی که برچسب دینی پیدا می کنند شیپوری می شوند که بساط شعار را فراهم می نمایند و صرفا ظاهرنمایی کرده و در سطح می مانند. لذا می گویند فیلم باید از عمق جان شخص دیندار برخیزد تا رنگ و بوی دینی پیدا کند. دین در تار و پود زندگی ما تنیده شده و قطعا هر اثر هنری که خلق شود متاثر از دین است.

اگر آفریننده سینما و محصول بصری دارای احساس دینی باشد محصول کارش نیز به این رنگ در می آید. محصولات غیر دینی معلول کمبود چنین احساسی است.»

پس می توان نتیجه گرفت این ارتباط می تواند مهم باشد فقط لازمه اش یک اعتماد و اهتمام جدی از سوی هر دو طیف است. من به عنوان طلبه ای که امسال فیلم مستندش به بخش رقابتی رویش راه پیدا کرد معتقدم نباید فقط یکی دو ماه قبل از رویش به فکر این ارتباط باشیم بلکه در طول سال دغدغه مان باشد، دغدغه ای مهم.

به هر روی جشنواره رویش گفتمانی را آغاز کرد تا ذره ای فضای غبارآلود سینمای دینی را جلا بخشد و تا اندازه ای الگوهای عینی ارائه دهد اما تا به حال مورد برخی بی مهری ها قرار گرفته است که امیدوارم با عنایت خداوند و تلاش مسئولان هر چه بیشتر شاهد رویش رویشی ها باشیم.

 اين مطلب در روزنامه تهران امروز مورخه 89/9/8 به چاپ رسيد.

+ نوشته شده در  شنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۹ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

نقد فیلم کتاب ایلای

فیلم «کتاب ایلای» محصول مشترک کمپانی «برداران وارنر»و «کلمبیا پیکچرز»در سال 2010 است که در زمرة تولیدات آخرالزمانی هالیوود قرار می‌گیرد. کارگردانان فیلم «آلبرت»و «آلن هيوز»هستند كه آثاري چون «مرگ رئيس‌جمهور» و «از جهنم» را نیز در كارنامة هنري‌شان دارند.

داستان فیلم نوشتة «گري ويتا»است. جالب آنکه نویسنده، فیلمنامة مطرحی در حوزة سینما ندارد و می‌توان گفت این اولین اثر سینمایی بلند او است. بازی شاخص «دنزل واشنگتن» و «گری اولدمن» و موضوع متفاوت فیلم موجب جذابیّت و فروش بالای آن شده است که البته واشنگتن در مقام تهیه‌کننده این اثر هم سهمی دارد. فیلم با هزینة بالغ بر هشتاد میلیون دلار ساخته شده که فروش آن تا صد و پنجاه میلیون دلار رسیده است.

«آخرالزمان» در اصطلاح یعنی سالیان پایانی حیات بشری که همراه با انتظار کشیدن برای ظهور یک منجی موعود است تا تحولی همه جانبه در زندگی یک قوم یا تمام بشریت ایجاد کند و بشریت را وارد دورة جدیدی نماید. این مفهوم در اعتقادات ادیان مختلف تعریف  جایگاه خاصی دارد اما «نبرد آخرالزمان» در اعتقادات بخشی از مسیحیان پروتستانی اهمیت والایی داشته که در واقع یک ایدئولوژی مهم در بین پیروان «صهیونیسم مسیحی» است لذا از طرق مختلف به ارائة اطلاعات در این زمینه پرداخته‌اند.

آنچه مسلّم می‌نماید تلاش دولت‌های غربی برای رسیدن به اهداف مختلف سیاسی و استحکام بنیان‌های فکری و نظری خود از راه هنر- صنعت سینما است. با همين رويكرد چند سالی است با تولید آثار مختلف تصویری در قالب‌های گوناگون با بودجه‌هاي چند صد ميليون دلاري به ترویج و تبلیغ این تفکّر تحریف شده مي‌پردازند و نتیجه‌اش فیلم‌های تاثیرگذار، جذّاب و پر مخاطبی است که حجم عمده‌ای از تولیدات هالیوود را در بر می‌گیرد و معمولاً دارای ویژگی‌های مشترکی هستند مثل تهدید نوع انسان بر اثر بلایی جهان شمول، شروع جنگی فراگیر بین حق و باطل، تعیین سرنوشت انسان، نجات بشریّت از خطر نابودی توسط منجی امریکایی، توجیه اقدامات سیاسی و استفاده از تسلیحات جنگی و... نظیر: چهارگانة ترمیناتور (1984، 1991، 2003، 2009)، روز استقلال (1996/رولند امریش) ، آرماگدون (1998/میشاییل بای) ، کنستانتین (2005/فرانسیس لاورنس)، آخرالزمان (2006/مل گیبسون)، روزی که زمین ایستاد (2008/اسکات دریکسون)، 2012 (2009/رولند امریش)، 9 (2009/شین آکر)، ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی (2009/فیل لورد، کرویس میلر)، لژیون (2010/اسکات چارلز استوارت)و...

نکتة مهم آن است که آنها معتقدند جنگ آرماگدون با ایمان آوردن یهود به مسیح به‌عنوان منجی پایان می‌رسد و در همین راستا به وضوح این عقیده را در فیلمی مثل «کتاب ایلای» شاهد هستیم.

«کتاب ایلای» فیلمی است که با موضوع آخرالزمان در کارخانة عظیم فیلمسازی آمریکا یعنی هالیوود ساخته شده است و بخشی دیگر از اعتقادات دینی و تفکّر غرب را نسبت به مفهوم پایان دنیا و مختصّات آن به نمایش می‌گذارد. فیلم اشاره به دورة زمانی «پس از پایان دنیا»دارد که داستان پایان یک دورة زمانی بشر و دهه‌های اولیة دورة جدید را به تصویر می‌کشد. در جایی از فیلم تصویر پوستر فیلم «پسر و سگش» بر اساس رمان «هارلن الیسون» و به کارگردانی «ال کیو جونز» را می بینیم که آن هم داستانی دربارة دوره ای پس از پایان دنیا است. در این فیلم پسری که در جریان جنگی جهانی پایانی در زیرزمین مخفی شده است بوسیله تله‌پاتی برای تامین غذا و دیگر نیازهایش با سگی مرتبط می‌شود. این داستان دو بار در سالهای 1936، 1946 با همین نام ساخته شده که آخرین نسخة آن در مرحلة تولید بوده و برای اکران سال 2012 آماده می‌گردد. فیلم کتاب ایلای هم روایت انسانهایی است که پس از جنگی فراگیر پا به عرصة ظهور گذاشته‌اند و در این میان تنها عده‌ای محدود از دنیای قدیم زنده مانده‌اند.

داستان فیلم در سال 2043 اتفاق می افتد که ایلای (با بازی دنزل واشنگتن) به عنوان شخصیت اصلی فیلم برای حفظ آخرین انجیل بازمانده سفری سی ساله را به غرب آغاز کرده و داستان دربارة چگونگی حفظ و انتقال این سرمایة معنوی و مواجهة او با حوادث است. شروع سفر او با الهامی از جانب یک صدایی درونی در سی سال پیش است که وی با این راهنمایی انجیل بازمانده را یافته و در جهت رساندن آن به محلی امن (غرب زمین) تلاش می‌کند به عبارت دیگر جایی که قدر آن دانسته شود. علاوه بر او فرد دیگری نیز به نام کارنگی (با بازی گری اولدامن) از باقیماندگان دنیای قدیم، پس از آنکه می‌فهمد کتاب همراه ایلای است، درگیری با او را برای به دست آوردن کتاب  شروع می‌کند و درام داستان شکل می‌گیرد. کارنگی ابتدا می گوید کتاب باید بین مردم به اشتراک گذاشته شود و با این اعتقاد به ظاهر زیبا قصد دارد انجیل را به تصاحب درآورد امّا در ادامه می‌فهمیم که او کتاب را سلاحی برای هدف گرفتن قلب و ذهن افراد ضعیف و ابزاری برای سلطة بر انسان‌هاخواسته است. از اینجا می‌توان فهمید که ایلای علاوه بر ماموریّت تاریخی خویش، برای مبارزه با انسان‌هایی ظهور کرده که می‌خواهند از دین به‌عنوان یک ابزار سلطه‌جویی استفاده کنند و بدین وسیله تقدّس هدف او به مخاطب گوشزد می‌شود.

جزئیاتی که دربارة ایلای، انجیل و چگونگی رفتار او در فیلم نمایش داده می‌شود به خوبی منطبق بر عقاید و نگرش فرقة «مورمون‌ها» می‌باشد. «مورمون‌ها» یا «کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخر الزمان»، اقلیّتی مذهبی از مسیحیان هستند که خود را «پیروان راستین عیسی مسیح» می‌دانند.

«ژوزف اسمیت»، بنیانگذار فرقة مورمون‌ها است. او در سال ۱۸۲۰ زمانی که ۱۵ ساله بود، ادعای رویایی از جانب خدا را دارد که در آن به او گفته شده همة کلیساها در اشتباهند و او نباید به هیچ‌کدام بپیوندد. ژوزف مجدداً در ۱۸ سالگی رؤیایی دیگر دریافت کرده که در آن از جانب فرشته‌ای به نام «مورونی» به او ماموریّتی عظیم داده شد تا به دنبال ارواح طلایی و لوحه‌های قدیمی انجیل مفقودی بگردد. سرانجام در سال ۱۸۳۰ پس از به‌دست آوردن این الواح و ترجمة آنها، این ترجمه به عنوان «کتاب‌ مورمون‌» انتشار یافت. اسمیت و برادرش از طرف حکومت ایالتی «ایلینوی» بازداشت و در سال ۱۸۴۴ توسط افرادی مسلّح که به زندان نفوذ کردند، کشته شدند. بدین شکل اسمیت به عنوان اوّلین پیامبر و شهید این فرقه نام گرفت.

در فیلم به روشنی می‌توان همین الگو را مشاهده نمود ایلای در دوارن نوجوانی یا جوانی (آنچنان که در فیلم می گوید سی سال پیش) الهام و وحی دریافت می‌کند و همانند اسمیت در فرقة مورمون که به جمع‌آوری الواح و ترجمه مامور شده بود، برای یافتن، حفظ و در اختیار دنیا قرار دادن انجیل مامور می‌شود. و همچون نبی مورمونی برای این حفظ و هدایت از طریق انجیل سفری را آغاز می‌کند. همچنانی که در یکی از عقاید مربوط به مورمون‌ها می‌خوانیم: «ما ایمان داریم که خدا باید کسانی را از طریق نبوّت و انتخاب افراد مجاز، فراخواند تا انجیل را موعظه کنند و در نظام آن به خدمت مشغول باشند.»

کلیسای مورمون، سخنان پیامبران زندة خویش که به آنان الهاماتی می‌شود را در حدّ کتاب‌های مقدّس می‌داند. جالب است بدانید با اینکه ادعا می‌شود اصل کتاب مورمون در سال ۴۲۸ میلادی نوشته شده‌ است، ولی در ترجمة ژوزف اسمیت حدود ۲۵۰۰۰ واژه آن عیناً از ترجمه انگلیسی کتاب مقدس «نسخة جیمزشاه» که در سال ۱۶۱۱ میلادی به چاپ رسیده، برداشته شده است و این همان نسخه‌ای است که ایلای در فیلم آن را حفظ و نگهداری می‌کند و نهایتاً آن را به مکانی در غرب می‌برد. در فیلم این مکان «جزیرة آلکاتراز» نشان داده می‌شود. جزیره‌ای کوچک در خلیج سانفرانسیسکو که در سال 1934 به عنوان زندان فدرال استفاده می‌شد. زندانی که در طی 29 سال فعالیّت امن‌ترین زندان دنیا معرفی شده که نهایتاً بعد از 1963 تا امروز پس از تعطیلی زندان، به‌عنوان یک مرکز تفریحی توریستی شناخته می‌شود. شاید محل نگهداری میراث بشری در فیلم به دلیل همین شهرت امنیتی آلکاتراز باشد.

مورمون‌ها عقاید باطل فراوانی دارند که از جانب گروه‌های دیگر مسیحی نیز نقد و گاهی تکفیر شده‌اند و نمایاندن نکات افتراق آن با فرهنگ راستین شیعی مجالی دیگر می‌طلبد. چنین گفته می‌شود که تعالیم کلیسای مورمون از آغاز تاکنون دستخوش تغییرات زیادی شده‌ است. انبیای زندة این کلیسا بارها نظرات انبیای قبل از خود را نقض کرده‌اند. امروزه کلیسای مورمون اعلام کرده‌ است که هیچ پیامبری حق آوردن پیامی را از طرف خدا ندارد، مگر آنکه به تأیید شورای رهبران کلیسا برسد. وحی بر این انبیاء (!) در این کلیسا بر دو نوع است: گفته‌هایی که از طرف خدا بر آنها نازل می شود، و سخنانی را که مورمون‌ها آنها را صرفاً عقاید شخصی پیامبران خوانده‌اند. برای مثال اسمیت مدعی شده بود که در کرة ماه آدم زندگی می‌کند و یانگ مدعی وجود موجودات زنده در خورشید شد.

اما دیدگاه دیگری از این فرقه که در فیلم هم مطرح می شود، نگاه مورمون‌ها به آخرالزمان مبنی بر نجات همگان است. ایلای در فیلم، هدایت و نجات را برای همه می‌خواهد نه فقط یک کشور یا گروهی خاص.

سکانس افتتاحیه فیلم تصاویری است از تفنگ، جنازه، مردی که ماسک بر چهره دارد و فضایی تاریک و مه‌آلود از سرزميني كه از اصابت بمب‌هاي اتمي در امان نبوده است و همه نشان‌دهندة جهان تاریک پس از جنگ است.

جهانی که «برادران هیوز» به تصویر می‌کشند عاری از معنویّت، انسانیت، فرهنگ، بهداشت و ابتدایی‌ترین شاخصه‌های انسانی است. ایلای مردی است تنها (این تنهایی با نماهای باز ابتدایی فیلم به وضوح نشان داده می‌شود) و قرار است بر خلاف فضای غالب جهان، آرمان و هدف متفاوتی را دنبال کند. دنیای پس از جنگ کاملاً فضایی غربی دارد و شبیه فیلم‌های وسترن است. خانه ها، کافه، نوع لباس پوشیدن و... که همه همان فضای وسترن امریکایی را به تصویر می کشد. در فیلم نقشه‌ای از دنیا مي‌بينيم كه تقسیم‌بندی متفاوتی ارائه می‌دهد.کشورهایی همچون ایران، مصر، اسپانیا و ... با رنگی دیگر و متمایز از بقیه کشورها ترسیم شده كه قابل تامل است.  

ایلای به‌عنوان منجی معنوی بشر با انجیل مونس عجیب داشته و دائم آن را می‌خواند و در دو عرصة نظر و عمل به آن ایمان داشته تا آنجا که در سراسر رفتار او می‌توان این تعهد را مشاهده نمود. وی همانند یک قدیسه لذت‌های دنیوی را کنار زده و تطمیع را نمی‌پذیرد و برای رسیدن به مقصودش جانفشانی کرده و در اوج شکوه و شكرگذاري به درگاه معبود در همین مسیر جان می‌دهد. تمام این نکات یک جنبه از شخصیّت اوست، در طرف دیگر نمونه‌ای کامل از یک منجی امریکایی غربی است که موسیقی غربی گوش می‌دهد و حاضر است برای آن بعضی از اشیاء همراهش را خرج کند، به همان اندازه كه برای آب آشامیدنی خرج می‌کند. بهداشت ظاهری برایش اهمیت زیادی دارد، در مبارزه با دشمنانش بسیار خشن بوده و به سبکی خاصّ و جذّاب عمل می‌کند که تصویری از یک گنگستر امریکایی را تداعی می‌نماید و این همان تصویر محبوب مخاطبان ژانر اکشن و وحشت است. ایلای فقط برای دفاع از جانش کسی را نمی‌کشد بلکه به نوعی آنها را مجازات هم می‌کند که از صفات یک منجی معنوی در آموزه‌های الهی اسلام به دور است.

ایلای داراي یک شخصیّت جهانی است که نشانه‌هایی از نقاط مختلف جهان را با خود همراه دارد مثل چفیه‌ ای که دور گردن او است و یا باتری‌ای که از شرق آورده است. همچنین در آخرین پلانی که از او می‌بینیم دشداشه‌ای عربی بر تن دارد که نمونه‌ای از این برداشت لباس را در سه‌گانة «ماتریکس» بر تن «نئو» نیز می‌بینیم. دیالوگ های او نیز همین موضوع را تایید می‌کند، در جایی از فیلم می گوید: «یاد گرفتم کاری که می‌کنم بیشتر به نفع دیگران باشد تا خودم» و در پلانی دیگر در جواب کارنگی شخصیت منفی فیلم می گوید: «من می خواهم کتاب به اشتراک گذاشته شود».

برخی قرائن در فیلم نشان از نابینا بودن ایلای دارد که البته «دنزل واشنگتن» در مصاحبه‌ای قبل از اکران عمومی فیلم در این رابطه می‌گوید: «در جستجوهاي 30 سالة ايلاي، او با آدم‌هاي زيادي مواجه مي‌شود... بدون بخشش او نابيناست، چيزي نيست... من به شما مي‌گويم او نابينا بود زيرا او با چيزها تصادم مي‌كرد. ممكن هم هست كه او بتواند ببيند، شايد هم نتواند؟ شايد او بتواند خيلي كم ببيند؟ شايد چشم‌هاي او تار باشند؟ نمي‌دانم.»

به هر روی اگر نابینایی او قطعی باشد می‌تواند به بار معنایی فیلم کمک کرده و حاوی این مطلب باشد که درک معنویّت، چشمی ورای چشم سر می‌خواهد و حتّی منجی بشر می‌تواند نابینا باشد و این نکته‌ای است که کارنگی از درک آن عاجز است.

از عنوان اصلی فیلم گرفته تا پایان فیلم همه و همه می‌خواهند یک چیز را به بیننده القا نمایند و آن برتری کتاب انجیل است نسبت به سایر کتب آسمانی است. در انتهای فیلم پلانی را مي‌بينيم که انجیل بین کتاب تورات و قرآن قرار می‌گیرد و به لحاظ حجم و اندازه از آن دو بزرگتر است و چاپی به مراتب وزین‌تر دارد. ديگر آنكه تا قبل از قرار گرفتن انجيل در كتابخانه هنوز بحران و دغدغة هدایت بشر وجود دارد. در آخرين پلان «سولارا» (با بازي ميلا كوانيس) راه ايلاي را ادامه مي‌دهد و شمايل او به خوبی تداعی شعار تبليغاتي فيلم را می کند. سولارا لباس شبه نظامي و همان شمشير ایلای را همراه دارد و به خانه بر مي‌گردد تا آنجا را از ظلم نجات دهد.

این مطلب در روزنامه تهران امروز مورخه یکشنبه 89/6/7 با عنوان پس از پایان دنیا به چاپ رسید.

http://tehrooz.com/1389/6/7/TehranEmrooz/360/Page/10/


+ نوشته شده در  سه شنبه ۹ شهریور ۱۳۸۹ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

دقایقی با امیر مهدی

هنر جوشش درونی هنرمند و خلق یک اثر هنریست/ حوزه­ علمیه، فضایی است که به دلیل روحیه کنکاش­گر و جستجو­گر و تتبع و دقت طلبگی می­تواند این کار را انجام دهد؛

 - چهل روز رفتم حرم و از حضرت رضا(ع) خواستم طلبه شوم؛ یادم نمی آید از ایشان خواسته باشم مجتهد، مدرس، منبری و .... شوم؛ زیرا پیش از طلبگی با توجه به فضای خانوادگی، داستان و رمان زیاد می خواندم ، کمی خطاطی و تذهیب کار می کردم و  با ادبیات و هنر آشنا بودم. می خواستم دین را بشناسم و بعد داستان نویس بشوم. می­خواستم از جنس انسان هایی که شناخت کاملی از دین و مذهب دارند، بشوم و پس از آن محتوای سترگ فرهنگ اسلامی را به زبان داستان و رمان بنگارم.

شروع طلبگی من با دغدغه ای اینگونه بود... اینکه چرا بسیاری از ابزارها و فرصت ها برای  تبلیغ فرهنگ شیعی مورد استفاده قرار نمی­گیرد؟

از سال 78 در حوزه هایی که برای نوجوانان احساس خلأ کردم، چند جلد کتاب نوشتم و در ادامه همان دغدغه ها از سال 1381 به عنوان کارشناس ادبیات وارد دفتر تبلیغات اسلامی شدم و پس از آن به عنوان مدیر  گروه ادب و هنر اسلامی به انجام وظیفه پرداختم.

به بهانه برگزاری دومین جشنواره ادبی هنری حوزه چند دقیقه ای را با دوست خوبم امیر مهدی  حکیمی مدیر سابق گروه ادب و هنر معاونت آموزش دفتر تبلیغات اسلامی به گفتگو نشستم و او از دغدغه ها و درد دلهایش گفت که خواندنی است...

قبلا از طولانی شدن متن عذرخواهی می کنم چون حیفم آمد همه را قرار ندهم.

 * هنر در جهان امروز چه جایگاهی در نشر مفاهیم دینی دارد؟

هنر در جهان امروز و به طور کلی در طول تاریخ از جایگاه ویِِژه ای برخوردار بوده و هست. استفاده از هنر در شکل­های مختلف آن از روزگاران گذشته مورد توجه بوده. اسلام نیز به این امر اهمیت داده و این گونه بوده که در تمام تاریخ تشیع  از  ابزارهای هنری همچون شعر، نثر، شبیه خوانی و ....  استفاده می شده است.  همیشه شعرا از ائمه صله دریافت می­کرده­اند نه فقها و متکلمان و... زیرا شعر بیان هنری است که با روح انسان عجین می شود و نفوذ می کند لذا همیشه مورد توجه ائمه بوده البته شاعر متعهد و شعر پر محتوای آن مورد توجه ائمه بوده است. شعرا به گونه­ای بیان رسانه­ای و گسترش دهنده فرهنگ شیعه بوده اند.

همانطور که نشر فرهنگ مسیحی بیشتر از طریق نقاشی بوده، نشر فرهنگ شیعی نیز از طریق شعر، تعزیه خوانی که نوعی تئاتر بومی بوده صورت گرفته است. اما در دو سه قرن اخیر و به ویژه صد سال گذشته و با ورود تصویر، جهش عظیمی در استفاده از ابزارهای هنری ایجاد شده است که متاسفانه ما در استفاده از این ابزارها به عکس پیشینیان خود کوتاهی کرده و اهمیت چندانی به این مهم نداده­ایم؛ و  پا به پای رشدی که دنیا در این زمینه دارد، جلو نیامده ایم.

 از سوی دیگر باید بدانیم که هنر چیست و استفاده از آن چگونه ممکن است. نگاه ابزاری به هنر نگاه درستی نیست؛ هنر به معنای عامش، جوشش درونی انسان هنرمند و خلق اثر هنری است.

 اگر به این برسیم که ما نیازمند تربیت هنرمندانی هستیم که باورهایی از جنس دین و گزاره های دینی دارند، آنگاه این پرسش پاسخ داده خواهد شد که در آموزش آیا فقط باید به تکنیک های هنری و خلاقیت هنری و در نهایت تربیت یک هنرمند بسنده کنیم یا دغدغه این را داشته باشیم که این ها اثر دینی خلق کنند.

چرا که وقتی طلبه ای در این عرصه وارد می­شود، ذاتا و وجودا درگیر با مفاهیم دینی است و سر بر آستان فرهنگ شیعی می ساید. لذا تنها باید به او جوشش هنری یاد داد و هنر را به او تزریق کرد تا خلق­های فوق العاده­ای از او سر بزند. اما اگر بخواهیم او را در حیطه کوشش هنری وارد کنیم هیچ خلق هنری جالب توجهی نخواهد داشت.

رهبر معظم انقلاب در جایی این مضمون را می فرماید « ما در هنر متعهد فقط نیازمند به مضمون نیستیم ما نیاز داریم به تکنیک هنر و فهم خود هنر و قدرت هنری و فهم تکنیکی و شناخت زبانی هنر تا خلق قوی انجام دهیم..»

در جهان امروز، غرب هنر را فهم و هضم می کند و تکنیک ها را خوب یاد می گیرد و خلق هنری را و آنچه می خواهند را در این قالب ها ارائه می دهند. ما نیز نیازمند فهم هنریم، تا بتوانیم کارهای قوی و هنرمندانه ارائه دهیم.

 * این پیشرفت غرب در زمینه نشر مفاهیم اعتقادی اش به چه دلیل اتفاق افتاده است؟

 فهمیدن هنر و شناخت دقیق از شکل­های مختلف آن، و استفاده درست و هنرمندانه از موفقیت­های غرب است. البته این به معنی این نیست که هر چه آنها ساخته­اند صحیح است؛ اما هنرمندانه است.

در ایران نه تنها در فضای دینی که حتی در فضای هنری ما مثل سینما، ادبیات داستانی، عکس و گرافیک و... یک سری تقلیدهای کورکورانه شکل گرفته و کار جدیدی خلق نکرده ایم به جز موارد انگشت شمار که تبدیل به یک جریان نشده است.

از یک سو چون این هنرها وارداتی بوده موضع گرفته شده و از سوی دیگر بعضا شیفتگی بیش از اندازه مانع شده کارهای جدیدی در این زمینه در ایران تولید کنیم. لذا هیچ گاه به شناخت واقعی این جریانات نرسیدیم؛ در داستان سبک بومی خود را نداشته ایم، سینما تا قبل انقلاب، سینمای فیلم فارسی بوده مگر تعداد اندکی از فیلم ها و بعد انقلاب هم کارهایی شده اما تبدیل به جریان نشده است.  

نگاه کنید به رئالیسم جادویی که در امریکای لاتین  شکل گرفته، و از میان خرافه ها و باورهای سرخ پوستی جریانی نو و سبکی جدید تولید شده و تقریبا همه دنیا را درنوردیده است. اینها چه کرده­اند که این باورهای سرخ پوستی را با عنوان رئالیسم جادویی منتقل کرده و همه را به تقلید وا داشته­اند؟

دو نکته در این زمینه قابل توجه است؛ نخست، فهم داستان مدرن و تمام تحولات و تطورات ادبیات داستانی در این چند قرن و پس از آن بومی سازی، در میان داستان نویسان و ادیبان آمریکای لاتین و آمریکای جنوبی شکل گرفته و سپس به خلق آثار هنری پرداختند.

ما در اکثر بسترهای هنری دچار تضادهای اینگونه هستیم. یعنی فضایی وجود ندارد تا جمعی بیایند خارج از این خودی و غیرخودی ها بعد از فهم دقیق جریانات هنری، از سر جوشش و خلاقیت کارهای جدید خلق کنند.

 اما حوزه­ علمیه، فضایی است که به دلیل روحیه کنکاش­گر و جستجو­گر و تتبع و دقت طلبگی می­تواند این کار را انجام دهد؛ به شرط آن که یک مسیرهایی را باز بگذاریم که این تجربه­ها شکل بگیرد نه اینکه دست طلبه را ببندیم.

 * برخوردهای افراطی را یکی از عوامل عدم شناخت صحیح جریانات هنری در کشور دانستید، آیا روحانیت و فضای حوزه نیز ممکن است در مواجهه با این جریانات دچار افراط و تفریط شود؟

اگر درست برخورد نکنیم بله این امکان وجود دارد؛ کمااینکه تاکنون هم نمونه هایی داشته ایم.

اگر فهم درست و بهره گیری صحیح از سبک ها و گونه­های هنری  نباشد، به گونه­ای که عده­ای به مخالفت برخاسته و عده­ای به دلیل این مخالفت ها به تعریف و تمجید برخیزند؛ حوزه نیز دچار افراط و تفریط خواهد شد.

ما توانایی خلق جریانات و سبک های جدید متناسب با فرهنگ و اعتقاداتمان را داریم، تنها باید اجازه کنکاش عالمانه و آگاهانه و خلق آن ها را به طلبه بدهیم.

در آموزش ها نباید نگاهمان تنها تربیت آدم هایی باشد که بتوانند از یک سری تکنیک استفاده کنند، بلکه هدف باید ایجاد خلاقیت هنری و فهم دقیق فضای هنری باشد. زیرا طلبه ذاتا دغدغه دین و معنویت دارد، فقط باید اجازه بدهیم فهم دقیقی پیدا کند تا جوشش­های خوبی شکل بگیرد.

 * علت حساسیت نسبت به مباحث هنری در حوزه چیست؟

همان علتی است که در خارج مجموعه حوزه نیز وجود دارد، اینکه سریع تا می بینند از جایدیگری آمده در مقابلش موضع می­گیرند. از سوی دیگر چون شناختی از آنها نیست، در مقابلش موضع گرفته می­شود. انسان دشمن چیزیست که از آن آگاهی ندارد.

این دیدگاه باید تغییر کند؛ مگر خداوند متعال نمی­فرماید که انبیا به لسان قوم خود تبلیغ می کردند تا بتوانند با آن ها ارتباط برقرار کنند، ما چقدر توانسته­ایم این ارتباط را برقرار کنیم؟ چند تاریخ اسلام با بیانی شیوا و زیبا داریم که خواننده را خسته نکند؟ چقدر وبلاگ نویس حوزوی قوی داریم؟ در حوزه سینما چقدر حضور جدی پیدا کرده­ایم؟

این ها شیوه ­های نوین نشر فرهنگ است. شما ببینید یک فیلم خوب چقدر تاثیر گذار است؟  در حالی که دیدگاه فعلی این است که اگر طلبه ای سراغ فیلم و سینما، هنر برود از طلبگی خارج است.

 توجه کنید ماه رمضان یک فرصت تبلیغی ویژه است و پس از افطار فرصتی برای جلسات تفسیر، قرآن، نهج البلاغه و اخلاق بود؛ اما در این سال­ها شبکه های مختلف تلویزیون، تا نیمه شب سریال پخش می­کنند. این امر افراد پای منبر را کاهش داده است. اگر ما در این فضا حضور پیدا نکنیم چه چیزی را از دست داده ایم؟ اگر پا به پای آن ها پیش نرویم عقب می­مانیم و آن گاه بیگانگان این فضا را به دست می­گیرند.

 هنوز ادبیات و هنر در حوزه یک حاشیه و درسایه است. تا وقتی در سایه حرکت می­کند اتفاقی نمی­تواند شکل بگیرد. اما اگر در متن بیاید می­تواند تاثیرگذار باشد و البته این مساله­ای است که 50 سال پیش باید به فکرش می­افتادیم  و برای طلاب اهل قلم و هنر اهمیت قائل می­شدیم در حالی که نه تنها حمایت نکردیم بلکه مانع هم شدیم.

در حوزه کسی که کتابی منتشر می­کند ارزشش به اندازه طلبه­ای که منبر رفته نیست. حال آنکه تأثیرگذاری قلم گستره بیشتری دارد یا یک فیلم چند دقیقه ای در سطح جهانی تأثیرگذاری بیشتری دارد.

 وقتی حوزه به طلبه هنرمند بها ندهد، یا طلبه هنرش را رها کرده و به فضاهای معمول حوزوی برمی­گردد یا به کلی جذب هنر شده و  از فضای حوزوی دور می­شود. البته این اهمیت قائل شدن برای تبلیغ هنری باید از سوی طلاب هم از مسؤولین مطالبه شود.

برگزاری این جشنواره ها بهانه ایست برای حمایت، تشویق و نشر و گسترش طلاب هنرمند اما کافی نیست.

 رهبر معظم انقلاب سال ها پیش در قم سخنرانی کردند گفتند حوزه باید وارد جریان سینما شود، صداوسیمای قم دانشکده­ای را تاسیس کرد و اتفاقی که افتاد این بود که تنها تهیه کننده برای صدا و سیما تربیت شد و طلاب رفتند مجری و تهیه کننده شدند. اما یک کار نو و بزرگ وجریان سازی نشد.

 این درحالیست که در دنیا تعداد زیادی از کارگردانان، کشیش هستند، سینمای اروپا گسترش دهنده تفکرات فلسفی و کلامی غرب بوده و ما هنوز داریم در فضای کلامی سکولاریزم و فمینسیم و ... مبارزه می­کنیم، متکلم ما سکولاریزم را رد می­کند آن­گاه مردم ما وقتی فیلم «شکلات» را می­بینند که عینی­ترین تصویر برای مفهوم سکولاریزم است، آن را باور می­کنند.

 مخالفت با صهیونیزم و هلوکاست و سکولاریزم و ..... تا چه زمانی می­تواند در حد شعار باقی بماند؟ غرب وقتی می­خواهد با مسأله­ای مخالفت کند، فیلم می­سازند. وقتی فیلم را می­بینید باور می­کنید که این اتفاق افتاده و مثلا در فیلم " فهرست شیندلر " ، کوره های آدم سوزی را به گونه ای ترسیم می­کند که باورتان می­شود این واقعه در حققیت رخ داده است.

ما اگر نمی توانیم جلوی این جریانات بایستیم و از نشر اندیشه­مان گذشته و به یک حالت تدافعی رسیده­ایم؛ حداقل باید مراقب فضای اطرافمان باشیم که دچار این تهاجمات نشود.

هشت سال جنگیدیم و در هزار کیلومتر مرز خاکی­مان نیروی رزمنده داشتیم که در خط مقدم حضورداشت، اما برای پشتیبانی از مرز و خاکریز فکر و اندیشه چقدر نیرو داریم؟  پشت چند کیلومتر از این خاکریز عقیدتی نیرو ایستاده و دارد دفاع می­کند؟

اگر نیروی مدافع نباشد، دشمن می­آید تیر خلاص می­زند و دست و پا زدن هم فایده ندارد.

ما نمی­توانیم بازی­های کامپیوتری و کارتون­ها و انیمیشن­ها را که امروزه در همه جا یافت می­شود، محدود کنیم بلکه به فرموده معصوم(ع) باید، فرزندانمان را با دادن اگاهی های لازم، و واکسینه کرده و رها کنیم.

 * ورود طلاب به عرصه هنر چه فرصت ها و آسیب هایی را در پی خواهد داشت؟

 این نگاه که طلبه کار دینی تولید کند در حالی که هنوز فهم هنری پیدا نکرده و سینما و داستان را نشناخته، دید درستی نیست. بلکه باید تحمل کرد حتی تا پنج یا ده سال خروجی نداشته باشیم اما بعد از آن یک جهشی اتفاق بیفتد و طلبه ابتدا درک کند و بعد به خلق اثر هنری بپردازد. در غیر این صورت حضورش، حضوری آگاهانه نخواهد بود.

به عنوان مثال در حوزه سینما، اولویت اول، تئوری پردازی در این حوزه است، چون برخی تئوری­های سینما بر پایه مفاهیمی بوده که با دنیای اعتقادی ما جور در نمی­آید. پیش از ورود به تئوری پردازی، نیازمند شناخت دقیق تکنیک و زبان سینما حتی در حد یک کارگردان هستیم. این نگاه دقیق برای آموزش سینماست حتی اگر بخواهیم منتقد و نظریه پرداز تربیت کنیم.

ما هنوز جواب های فقهی موسیقی را نداده ایم. همچنین تئاتر و گرافیک و نقاشی و ... .

شاعران، فیلنامه نویسان و نویسندگان و .... خوبی در حوزه داریم که به صورت پراکنده مشغول کار هستند و حاصل این پراکندگی این می­شود که باکس ادبیات و هنر حوزه  حتی در بوستان کتاب نداریم که مربوط به نویسندگان حوزوی باشد، یک نشریه سینمایی و یا ادبی نداریم که به این حوزه ها بپردازد.

 * به نظر شما طلاب پس از گذراندن سطحی از تحصیلات حوزوی باید وارد عرصه های هنری شوند یا همزمان با تحصیل؟   

طلبه­ای می­تواند وارد این عرصه شود که فهم و شناخت دینی پیدا کرده است، به نظر من طلبه­ای می­تواند در این عرصه وارد شود که کلام اسلامی را خوب بداند و عقاید استدلالی و محکمی داشته باشد. یعنی عقاید و باورهای دینی طلبه­ای که وارد این عرصه می شود قوی و محکم باشد وگر نه، نه تنها سازندگی نخواهد داشت بلکه مایه سقوط خواهد شد.

 * نظرتان در مورد برگزاری جشنواره ادبی هنری حوزه چیست؟

پیشنهاد ما این بود که بین حوزه های قم، مشهد و اصفهان، یک حوزه را اجازه دهند به بحث ادبیات بپردازد. که در ادامه آن یک جایزه ادبی به نام جایزه ادبی هنری «میرزا حبیب خراسانی» یا «ادیب نیشابوری» در کنار جایزه های ادبی هنری به نام ایران قرار گیرد.

این ضرورت را تأکید می­کنم که باید جایزه­ای بنام در حوزه داشته باشیم و برای خروجی­های این جایزه هم باکسی در بوستان کتاب در نظر بگیریم.

برگزاری این گونه جشنواره­ ها بسیار مفید است. کمترین تأثیر آن، تشویق و ایجاد انگیزه برای طلاب جهت حضور در عرصه های هنری است. باعث می­شود طلاب این فضا را پیگیر بوده و با سرعت بیشتری حرکت کند.

خوب بود که در هر بخش، یک جشنواره برگزار می­کردیم اما چقدر عکاس یا فیلمنامه نویس داریم؟

امیدوارم روزی برسد که این جشنواره آنقدر گسترش یابد که هر بخش تخصصا به صورت جشنواره برگزار شود.

انشاءالله شاهد حضور پر رنگ طلاب در این جشنواره باشیم به طوری که در چند سال آینده جشنواره به جایزه ادبی هنری بنام و لو در حد خراسان تبدیل شود.

 * در این زمینه چه سخنی با طلاب دارید؟

 ادبیات و هنر را جدی بگیریم و تحولات زمانی را بشناسیم. که اگر نشناسیم، عقب می مانیم


برچسب‌ها: امير مهدي حكيمي, هنر ديني, جشنواره ادبي هنري حوزه علميه خراسان, مسعود زارعيان
+ نوشته شده در  سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

مطالب جدیدتر