سیاسفید

زندگی به سبک طلبه تودی - گفتگو با روزنامه همشهری

همشهری دو - آزاده باقری:
«طلبه تودی، نگاهی است از نزدیک به زندگی روحانیت» این جمله توضیح کوتاهی از یک صفحه در اینستاگرام است که توسط یک روحانی ۳۱ساله راه‌اندازی شده و مدیریت می‌شود؛
 

صفحه‌اي كه يك سال از عمر آن مي‌گذرد و تا امروز حدود 400عكس و نزديك به 16هزار دنبال‌كننده دارد و با اين حساب جزو پرطرفدارترين صفحات اين شبكه اجتماعي است، به‌طوري كه روزانه هزاران نفر از اين صفحه بازديد مي‌كنند و نظرات خود را درباره آن مي‌نويسند. مسعود زارعيان، طلبه جواني است كه در مشهد با همان هدف يك خطي كه در بالا خوانديد كليد شروع اين صفحه را روشن كرده و تا امروز هم همچنان به فعاليت خود ادامه مي‌دهد. زارعيان در تلاش است تا با دادن اطلاعات صحيح درباره زندگي طلبگي، راه قضاوت را براي مخاطبان هموار كند. او عكس‌هايي متفاوت در حالت‌هاي مختلف زندگي روزمره روحانيان را بازنشر مي‌كند كه ممكن است براي خيلي از كساني كه از نزديك با روحانيان و طلبه‌ها برخورد نداشته‌اند جالب و تعجب‌انگيز باشد. مثلا فوتبال و واليبال‌بازي‌كردن، گردش و تفريح، خريد‌كردن، مرتب‌كردن وسايل، شست‌وشوي لباس و ظرف، ماهيگيري روحانيان‌و... ازجمله تصاويري هستند كه شما مي‌توانيد در اين صفحه مشاهده كنيد. خيلي‌ها فكر نمي‌كردند صفحه‌اي كه درباره زندگي روحانيون باشد تا اين حد مورد استقبال مردم قرار بگيرد. با مسعود زارعيان كه طلبه حوزه علميه است و در مقطع كارشناسي‌ارشد تهيه‌كنندگي سينما گرايش مستندسازي تحصيل مي‌كند دقايقي به صحبت نشستيم تا درباره آنچه باعث شد اين صفحه متفاوت را در دنيايي مجازي مانند اينستاگرام كه پر است از صفحات جورواجور و مختلف راه بيندازد توضيح بدهد و درنهايت به پاسخ‌هاي جالب و متفاوتي رسيديم كه شما هم مي‌توانيد بخوانيد.

  • آقاي زارعيان! در حال حاضر شما صفحه‌اي در اينستاگرام راه‌اندازي كرده‌ايد كه نزديك به 16هزار دنبال‌كننده دارد. چطور به اين فكر افتاديد كه چنين صفحه‌اي راه بيندازيد؟

من 2سال است در اينستاگرام صفحه شخصي دارم. ١٢فروردين ‌ماه بود كه در كنار صفحه شخصي خودم، صفحه طلبه تودي را راه‌اندازي كردم. البته ايده اصلي آن را از سال ٨٨ در ذهن داشتم و حتي فراخوان عكس با موضوع روحانيت را براي نخستين‌بار به‌صورت كشوري ارائه دادم و در آن خواستم تا روحانيت سوژه عكاسي باشد. استقبال خوبي هم شد و از سراسر ايران عكس‌هاي زيادي با همين موضوع ارسال كردند. من آن زمان دبير و طراح اين برنامه در دفتر تبليغات اسلامي بودم.

  • بعد از استقبال مردم متوجه شديد كه مي‌توانيد در دنياي مجازي همچنان اين ايده را دنبال كنيد؟

بله و علت اصلي اين بود كه مي‌دانستم تا حدودي اطلاعات درستي از صنف روحانيت در دست مردم و عموم جامعه وجود ندارد و همين امر موجب مي‌شود قضاوت‌هاي نابجا صورت بگيرد. الان هم شاهد هستيم برخي از مردم اطلاعات درستي از زندگي روحانيت ندارند و گاهي همين بي‌اطلاعي موجب مي‌شود تا ناداوري و قضاوت‌هاي عجولانه صورت گيرد و از سوي ديگر اطلاعات غلط موجب مي‌شود وجهه روحانيت در برخي مواقع تخريب شود. من خودم طلبه هستم و سال‌ها تجربه طلبگي دارم، به همين منظور مي‌خواستم چهره واقعي زندگي روحانيت را به مردم نشان دهم. با اين كار ديگر قضاوت با مردم است چون به هر حال روحانيون بخشي از افراد جامعه را تشكيل مي‌دهند، زندگي مي‌كنند و طبيعتا اكثرا اين قشر از جامعه را ديده و مي‌شناسيم. اما به‌نظر من بهتر است يكسري اطلاعات ريز از جزئيات زندگي اين قشر تأثيرگذار در جامعه داشته باشيم چون ما از بدو تولد تا لحظه كفن و دفن با روحانيون به‌عنوان كارشناسان ديني و جانشينان پيامبران برخورد داريم بنابراين لازم است اطلاعات درستي از روحانيت بين مردم منتشر شود و نقش روحانيت مانند قبل كه خيلي پررنگ بوده و البته الان هم هست، حفظ شود.

  • زماني كه تصميم گرفتيد در اينستاگرام چنين صفحه‌اي راه بيندازيد چقدر احتمال مي‌داديد مورد استقبال مردم قرار بگيرد و موفق باشد؟

مطمئن بودم كه از سوي روحانيون و قشر مذهبي جامعه مورد استقبال قرار خواهد گرفت. از طرف ديگر همان ابتداي كار، صفحه را به شكل دوزبانه مديريت كردم تا غيرايراني‌ها، هم بتوانند از اين صفحه استفاده كنند چون مي‌دانستم خارج از ايران سؤالات بيشتري درباره زندگي روحانيون پيش مي‌آيد. اين نكته را بايد بگويم كه اصلي‌ترين دغدغه من، دغدغه رهبري بود و نامه ايشان به جوانان غرب و آمريكا روي هدف من بسيار تأثيرگذار بود. هميشه دنبال فضايي بودم تا لبيكي به نامه رهبري باشد. وقتي از روحانيت اطلاعات درست بدهيم طبيعتا به ارزش‌هاي ديني دامن مي‌زنيم و اطلاعاتي از دين را به شكل صحيح به جهان مخابره مي‌كنيم. فكر مي‌كنم به‌طور نسبي دوسوم مخاطباني كه دارم را پيش‌بيني مي‌كردم اما اين تعداد مخاطب كه مردم عادي را در برمي‌گيرد هيچ‌وقت تصور نمي‌كردم به صفحه من ورود پيدا كنند.

  • واكنش روحانيوني كه اطراف شما بودند بعد از راه‌اندازي طلبه تودي چطور بود؟ آيا منتقدي بين آنها وجود داشت كه به شما بگويد تصميم‌تان براي ورود به شبكه‌هاي مجازي اشتباه است؟

حدود 9٠-8٠ درصد طلبه‌هايي كه با آنها ارتباط دارم راه‌‌اندازي اين صفحه را تأييد كردند. حتي در برخي موارد به من كمك كردند و مشورت‌هاي خوبي هم به من دادند. عمده نگاه‌ها مثبت بود. اما چون من مي‌خواستم در اين صفحه بدون قضاوت كار كنم يك جاهايي مخالفت‌هايي نيز صورت مي‌گرفت؛ مثلا مي‌گفتند فلان عكس را بردار چون از اين عكس سوءاستفاده‌هايي هم مي‌شود. اما من اعتقادم اين است كه فلان عكس انداخته شده و چون فرم درستي دارد قطعا ديده خواهدشد. پس چه بهتر است اين عكس در صفحه ما كار شود و با كپشني كه در ذيل آن قرار مي‌گيرد سمت و سوي درست پيدا كند. همين اتفاق موجب خواهد شد به درستي درباره آن تصوير قضاوت شود نه اينكه غرض‌ورزي در آن رخ دهد. عكس‌ها ثبت مي‌شوند و يك اتفاق واقعي در جامعه هستند. پس بايد اجازه داد همه، آنها را ببينند. چرا بايد چنين عكسي را مخفي كنيم؟ مثلا روحاني‌هايي كه سوار تله‌سي‌يژ شدند، آنها هم مانند تمام بنده‌هاي خدا در آن محيط پياده‌روي كرده و در مسير برگشت مانند بقيه از تله‌سي‌يژ استفاده كرده‌اند و يك نفر هم اين اتفاق را ثبت كرده. اگر چنين عكسي را من منتشر نكنم آيا نفر ديگري از اين عكس استفاده نمي‌كند؟ يا در تصويري يك روحاني ماهيگيري مي‌كند. يكي از مخاطب‌ها انتقاد كرد كه چرا يك روحاني بايد ماهي بگيرد؟ و نگاهش با گرايش حمايت از حيوانات بود. يا تصويري كه يك روحاني از كنار فردي رد مي‌شود كه در حال نواختن موسيقي است و همين اتفاق موجب بحث‌ها و اظهارنظرهاي مختلف مي‌شود. اين خودش فضاي گفت‌وگو ايجاد مي‌كند كه به‌نظر من خيلي هم خوب است. با تمام اين تفاسير من بر رسالت اصلي صفحه پافشاري كردم و خدا را شكر در مجموع، همه حوزويان با گرايش‌ها و نگاه‌هاي متفاوت با صفحه همراه شدند. اين صفحه به‌عنوان صفحه‌اي است كه به شكل معتدل به چهره روحانيت نگاه مي‌كند و خيلي‌ها ما را پذيرفتند.

  • چه تعداد از عكس‌هايي كه در اين صفحه منتشر مي‌كنيد را خودتان انداخته‌ايد و چه تعداد‌شان ارسالي هستند؟

چون خودم عكاسي مي‌كنم و با عكاسان زيادي در ارتباطم سعي كردم عكس‌هايي را انتخاب كنم كه ترجيحا با موبايل ثبت شده و فرم درستي هم داشته باشند. اصلا هم مهم نيست عكاس كيست، مهم آن اثر عكاسي شده است. نگاه و سوژه متفاوت را هم كار مي‌كنيم. درصد كمي از عكس‌ها، كار خودم است ازجمله تصويري كه يك روحاني عبايش را روي خانومش انداخته و در مشهد در حال زيارت هستند. همين تصوير در فضاي مجازي چندين‌بار منتشر شد. مردم و عكاسان مختلف عكس‌ها را مي‌فرستند يا معرفي مي‌كنند. در نهايت، با رضايت عكاس اجازه انتشار را به‌دست مي‌آوريم.

  • آنطور كه در صحبت‌هاي شما در فضاهاي مختلف متوجه شده‌ايم مثل اينكه شما تنها روحاني در خانواده‌تان هستيد. آيا چنين اتفاقي موجب نشده كه شما به زندگي طلبه‌ها و روحانيون كنجكاو شويد و چنين صفحه‌اي راه بيندازيد؟

من بعد از آنكه به‌مدت 4-3سال در حوزه طلبگي كردم به مرحله‌اي رسيدم كه مي‌توانستم گرايش‌هاي تبليغي‌ام را مشخص كنم. من هم به سراغ هنر، تصوير و سينما رفتم. به سراغ همان علاقه‌اي رفتم كه قبل از طلبگي‌ام هم داشتم. در حال حاضر نيز فيلمسازي و مستندسازي مي‌كنم. اين علاقه و هنر، عامل اصلي‌اي بود كه به زندگي روحانيون به اين سبك بپردازم چون كاملا از سر يك اتفاق و دغدغه به سراغ طلبگي آمدم و هميشه ماهيت اين قضيه براي من جاي سؤال داشته و برايم مهم بوده. البته اين هدف را يك رسالت مي‌دانستم چون احساس كردم فقط مجتهدشدن و درس خواندن كمك به حوزه علميه نيست. گاهي اوقات بايد زمينه فعاليت طلبه‌ها را فراهم كنيم. اين كار، زمينه و بستر تبليغ روحانيت از يك زاويه را فراهم مي‌كند. من خودم هم فكر نمي‌كردم طلبه شوم اما يك اتفاق موجب شد به اين سمت گرايش پيدا كنم. شايد اين صفحه نيز براي يكسري يك اتفاق باشد تا به اين سمت گرايش پيدا كنند.

  • مخاطبان صفحه شما را مي‌توان به 3دسته تقسيم كرد؛ يك‌دسته از آنها موافق صفحه شما هستند، يك دسته مخالف و دسته ديگر مخالفان يا كساني كه تا قبل از مشاهده صفحه شما هيچ گرايشي به سمت روحانيت و طلبگي نداشتند اما با ديدن اين صفحه به اين قشر از جامعه گرايش پيدا كرده‌اند. كمي درباره اين 3دسته از مخاطبانتان توضيح بدهيد.

در ابتدا بايد بگويم چون قضاوتي در كار نبوده منتقدان خيلي در اقليت هستند. قرار نيست كار حزبي، سياسي و كاري كه سود و منفعت مالي و معنوي در آن وجود داشته باشد در اين صفحه صورت بگيرد. كاملا مشخص است اين صفحه مي‌خواهد با مخاطب‌هايش ارتباط برقرار كند و يكسري اطلاعات ارائه دهد. در شروع كار صفحه، منتقدها زياد بودند اما به مرور كه مشخص شد اهداف اين صفحه چيست ديگر از شدت مخالفت‌هايشان كاستند. دسته همراه هم كه طبيعي است وجود داشته باشد؛ اما آن دسته كه نگاه‌شان تغيير كرده نيز قابل‌توجه هستند. حتي از اهل سنت هم مخاطب ما بوده كه به ما گفته بود مي‌خواهد شيعه شود و گفته از صفحه ما استفاده مي‌كند. همين اتفاقات براي ما كافي است تا به كارمان اميدوار باشيم. برنامه‌اي كه بي‌بي سي در شبكه‌اش كار كرد موجب شد يك‌شبه ٢هزار دنبال‌كننده به‌دنبال كننده‌هاي صفحه اضافه شود. بي‌بي‌سي گفت ما فكر نمي‌كرديم روحانيون در شبكه‌هاي اجتماعي حضور موفق داشته باشند. اين خودش يك موفقيت بزرگ است. راشا تودي هم صفحه را در شبكه خبري‌اش معرفي كرده و نشان مي‌دهد ما به نتيجه مطلوب رسيده‌ايم، درحالي‌كه خودم از دوزبانه كار كردن مايوس شده بودم. تبليغاتي هم به‌صورت داخلي و خارجي نداشتيم. با وجود اين دلگرم بودم اين صفحه روزي مخاطب خودش را پيدا كند كه الان اين اتفاق افتاده است.

  • تصميم داريد در آينده فعاليت‌هاي خود را چگونه ادامه بدهيد؟

اميدوارم شرايط به‌گونه‌اي مساعد شود تا بار ديگر فراخوان عكس موبايلي با همين موضوع را به راه بيندازم. چند ‌ماه بعد از روزي كه اين كار را شروع كردم صفحات ديگري با همين موضوع راه‌اندازي شد كه به‌نظرم اگر فقط ادعاي نخستين صفحه را نكنند كار خوبي است و مردم هم استقبال مي‌كنند. از اين بابت خوشحال هستم كه توانستم با اين كار جريان‌سازي‌ كنم. راه‌اندازي يك سايت به نام طلبه تودي را هم درنظر دارم كه اميدوارم بتوانم به آن جامه عمل بپوشانم.

 
 

برچسب‌ها: طلبه تودی, اینستاگرام, مسعود زارعیان, طلبگی
+ نوشته شده در  شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

مسعود زارعیان: فقط باید زاویه دوربین را عوض می‌کردیم

این روزها که شبکه‌های اجتماعی روزبه‌روز در حال گسترش هستند، ما با حجمی ‌از صفحه‌های مختلف روبه‌روییم؛ صفحه‌هایی با موضوعات مختلف و متنوع که هر یک به دنبال پاسخگویی به نیاز قشری از مردم جامعه هستند. در این میان می‌خواهیم شما را با صفحه‌ای با عنوان «طلبه تودِی» یا «طلبه امروز» آشنا کنیم. صفحه‌ای که به همت مسعود زارعیان در شبکه اینستاگرام راه‌اندازی شده و تلاش دارد تصویری متفاوت از جامعه روحانیت به مردم ارائه دهد. تصاویر و عکس‌هایی که در این صفحه به نمایش گذاشته می‌شود، مخاطب را با بخش‌های مختلف زندگی روحانیون و طلبه‌ها آشنا می‌کند؛ تصاویری که شاید کمتر از جامعه روحانیت به اشتراک گذاشته یا دیده شده است. زارعیان از جوانان دهه شصتی و متولد مشهد است و مدرک کارشناسی ارشد تولید سیما را با گرایش مستندسازی از دانشگاه صداوسیما دارد. او اکنون در سطح خارج فقه و اصول، حوزه علمیه مشهد تحصیل می‌کند و در عین حال فعالیت‌های متعدد و متنوعی در زمینه هنر دارد. این گزارش فعالیت‌ها و تلاش‌های این روحانی جوان است.

طلبه‌ای مستندساز
مسعود زارعیان، مستندسازی است که تاکنون 10فیلم با موضوع روحانیت و طلبگی ساخته است. تمام شخصیت‌های فیلم‌های او طلبه یا روحانی هستند که هر یک با اتفاقات و رخدادهای اطراف خود، درگیر می‌شوند؛ فیلم‌هایی مثل «ایمان»، «مدرسه حاج‌آقا»، «چی‌بپوشم؟» و «سفر به اعماق زمین». فیلم «ایمان» او امسال در جشنواره فیلم عمار جایزه بخش بیداری اسلامی را از آن خود کرد. زارعیان در عین حال مستندسازی را نیز در کنار فعالیت‌های خود ادامه می‌دهد. او در عکس‌ها و مستندهای خود تلاش دارد بخش متفاوتی از زندگی طلبه‌ها را به نمایش بگذارد. زارعیان پس از پایان مقطع دبیرستان به حوزه رفت. او بعد از 10سال تحصیل در حوزه به دانشگاه وارد شد و تلاش دارد سینما را با نگاهی متفاوت دنبال کند، اما از فعالیت‌های اجتماعی و هنری دیگری مانند عکاسی هم غافل نباشد.

شکل‌گیری یک ایده
زاعیان مدتی رئیس اداره هنر و رسانه سازمان تبلیغات اسلامی خراسان بود و در این مدت اقدامات اولیه جمع‌آوری عکس روحانیون و طلاب را انجام داد. او در این زمینه می‌گوید: «فروردین سال1388 بود که فراخوان جشنواره ملی عکس با موضوع روحانیت در مشهد منتشر شد. در این میان عکاسان و هنرمندان زیادی از شهرهای مختلف ایران برای این جشنواره، حدود 130عکس ارسال کردند که از میان آن‌ها 73اثر به نمایشگاه راه پیدا کرد. اگرچه قرار بود عکس‌ها در قالب کتاب منتشر شوند اما بنا به دلایلی این کار امکان‌پذیر نشد. دو سال بعد همین ایده به شکل غیرحرفه‌ای در قم اجرا شد که به گواه کارشناسان، نتیجه‌ای مناسب به دنبال نداشت و تاکنون نیز طرح به صورت ابتر باقی مانده است.»
زارعیان در بخش دیگر سخنان خود به دلایل و انگیزه‌های شکل‌گیری این ایده هم اشاره می‌کند و یادآور می‌شود: «هدف اصلی من ثبت چهره واقعی روحانیون مسلمان بود که امروز در بین مردم حضوری موثر دارند. صنفی که در ادوار مختلف تاریخ اسلامی، رسالت مهمی‌ بر دوش داشته و در بخش‌های مختلف زندگی مردم از لحظه تولد تا دم مرگ دیده می‌شوند. اکنون هم با رشد بی‌وقفه تکنولوژی و تغییر مداوم روابط انسان‌ها، شکل ارتباط و جایگاه این صنف در بین مردم مهم است و می‌تواند انگیزه خوبی برای عکاسی باشد. صنفی که می‌خواهد همچون همیشه با انعطاف به‌موقع در برابر تغییرات گسترده و سریع اجتماع با حفظ ارزش‌ها و نگاه سنتی، خود را به‌روز کند و همراه مردم باشد.»در کل می‌توان گفت صفحه طلبه تودِی در ادامه این رویکرد ایجاد شد تا با مشارکت مردم، تصویری درست و واقعی از روحانیون امروز جامعه ایران به دست بیاید. اگرچه این صفحه تازه 2ماه است که فعالیت خود را آغاز کرده اما زارعیان تلاش دارد با برگزاری فراخوان‌های عمومی، مردم را بیش از گذشته متوجه جایگاه این قشر از مردم جامعه کند.

پیوند مردم و حوزه‌های علمیه
از آن‌جایی که زارعیان خود در فضای حوزه علمیه حضور دارد، تصویری روشن از ارتباط مردم با این حوزه دارد و با یاری گرفتن از این تصویر، تلاش می‌کند به روشن شدن و ماندگاری این رابطه کمک کند. خودش در این زمینه می‌گوید: «تصویر روحانیت در اجتماع و بین مردم اهمیت زیادی دارد چون ارتباطی جدی با هویت صنفی روحانیون دارند. روحانیون افرادی هستند که مسیر انبیا را می‌روند و نفش انبیا را بازی می‌کنند. آن‌ها قرار است پل ارتباطی بین مردم و دین باشند و افرادی هستند که مردم را به راه راست و خدای متعال هدایت می‌کنند. در این میان یکی از مهم‌ترین نقش‌های آن‌ها تبلیغ است که از زمان ائمه معصومین(ع) شروع شده و اکنون در دنیای امروز که به‌شدت تحت تاثیر تکنولوژی قرار گرفته است، بر این نقش باید تاکید شود. می‌توان گفت اکنون یک نقطه عطف تاریخی با توجه به پیشرفت ایجاد شده و نقش روحانیون جایی دیده می‌شود که هویت آن‌ها فهمیده شود و در کل می‌توان گفت نقش آن‌ها در ارتباط با مردم تعریف می‌شود.»برخی شاید تصور کنند با گستردگی وسایل ارتباط جمعی و دسترسی به منابع دینی و علمی‌ کمتر به حضور روحانیون نیاز باشد. زارعیان با رد این موضوع، تاکید می‌کند: «به نظر من این موضوع قابلیت بررسی و مطالعه دارد و ما باید بدانیم در دنیای امروز روحانیون چه نقشی دارند، آیا برای ارتباط با مردم و همراهی با آن‌ها انعطاف دارند؟ آیا می‌توانند با مردم گره بخورند و هزاران سوال دیگر که در قالب‌های مختلف باید به آن‌ها پرداخت.»زارعیان معتقد است این سوالات همان پیشینه ذهنی راه‌اندازی صفحه طلبه تودِی بود که به مرور زمان تکامل یافت و می‌گوید: «نمی‌توان ارتباط میان روحانیت و مردم را منکر شد. در طول سال‌های مختلف این رابطه کم نشده‌است.دلیل آن هم ساز و کارهای سنتی حوزه علمیه و تغییر شکل این مجموعه بوده که البته در سخنان رهبری طی سفری که به قم مشرف شده بودند، این نکات مشهود است و بارها بر آن تاکید شده که باید در حوزه‌های علمیه تحول صورت گیرد. این در حالی است که این تغییرات را برای اغلب روحانیون هنوز شاهد نیستیم و فاصله‌ای میان مردم و روحانیت ایجاد شده که باید به زودی برطرف شود.»

مقابله با نگاه‌های مشکوک
در سال‌های اخیر برخی افراد تلاش دارند چهره روحانیون و طلبه‌ها را در نگاه جامعه تخریب کنند و چنین اقدامی‌ شاید یکی از زمینه‌های اصلی برخورد با چنین اقداماتی به شمار آید. زارعیان در این زمینه می‌گوید: «بعضی حرکت‌های مشکوک و موذیانه با نگاه منفی به روحانیت تصویر نادرستی از آنان را در نمایشگاه‌های خارجی ارائه داده‌اند. چندی پیش یکی از عکاسان به حوزه علمیه رفته و با نگاه منفی از طلبه‌ها عکاسی کرده بود. سپس چندین  نمایشگاه در شهر لندن و چند کشور دیگر برگزار کرد و سعی کرد چهره زشتی از روحانیت نشان بدهد. من نمی‌گویم طلبه‌ها یک انسان کامل هستند و به طور طبیعی اشکالات و مسائلی دارند، اما ما می‌توانیم با نگاه اثباتی تصویر درست و واقع‌گرایانه‌ای از روحانیت ارائه دهیم.»او همچنین درباره چگونگی راه‌اندازی این صفحه، توضیح می‌دهد: «من برای احیای دوباره طرح خود، با توجه به فراهم بودن زمینه اینستاگرام، آن را در این مکان آغاز کردم تا در آینده‌ای نه‌چندان دور یک فراخوان جدی، درست و استاندارد بگذارم تا ایده قبلی‌ام تکمیل شود. از سوی دیگر یک تصویر واقع‌گرایانه و درست از روحانیون ارائه شود تا حتی آن‌هایی هم که حواسشان نیست و کار نادرستی انجام می‌دهند، نسبت به کار و اعمال خود حساس شوند. همچنین از دیگر اهدافم این است كه این اقدام موجب نزدیکی روحانیت و مردم شود.»این صفحه اکنون حدود یک‌هزار و 200نفر عضو دارد که به مرور در حال افزایش است. زارعیان معتقد است به‌زودی بر تعداد اعضا افزوده خواهد شد و از آ‌ن‌جایی که ایده شرح‌نویسی (کپشن‌نویسی) نیز به‌زودی اجرایی می‌شود به این صورت که برای هر عکس، داستان کوتاهی ضمیمه شود، تعداد مخاطبان هم افزایش پیدا می‌کند. حتی قرار است این توضیحات به صورت دوزبانه هم منتشر شوند؛ هرچند فعلا مخاطب داخلی و فارسی‌زبان مد نظر این صفحه است.

ثبت تصاویر ویژه
روزانه حدود 10 تا 20عکس از طریق تگ و دایرکت از سوی مردم به دست زارعیان می‌رسد. او می‌گوید: «اگرچه شاید برای بعضی از صفحات این تعداد عکس زیاد نباشد اما برای این صفحه حجم بالایی است. از آن‌جایی که ما ابتدای راه هستیم و هیچ تبلیغی نداریم، شاهد اتفاقات و بازخوردهای خوبی در این حوزه هستیم. عکاسان حرفه‌ای خوبی اعلام آمادگی كرده‌اند، زیرا آن‌ها هم احساس نیاز کرده‌اند که جامعه تصویر درستی از روحانیت ببیند و خیلی از افرادی هم که ارتباطی با روحانیت ندارند از این طریق می‌توانند با آن‌ها ارتباط بگیرند. مردم باید ببینند طلبه امروزی چطور بین مردم زندگی می‌کند و نفس می‌کشد. در این میان اگر عکس‌ها از فرم و محتوای خوبی برخوردار باشند، می‌توان بدون حاشیه این مسیر را طی کرد.»
او همچنین درباره پربیننده‌ترین عکسی که تاکنون در این صفحه داشته، می‌گوید: «چندی پیش عکسی را که خودم گرفته بودم در این صفحه گذاشتم که بیش از 500لایک خورده بود و کامنت‌های زیادی برای آن دریافت کردم. آقای طلبه‌ای به همراه خانمش در حرم امام‌رضا(ع) کنار هم نشسته‌اند و چون هوا سرد است، آقا عبای خود را روی سر همسرش کشیده است. مردم استقبال زیادی از آن تصویر کردند و هنوز هم در سایت‌ها و صفحه‌های دیگر به اشتراک گذاشته می‌شود. حتی در دومین جشنواره خانه دوست، از میان 9هزار عکس، به عنوان تصویر برگزیده انتخاب شد. این عکس انتخاب شد چون تصویر ویژه‌ای از روحانیت ارائه کرده است. این تجربه نشان می‌دهد اگر ما تصویری متفاوت و جذاب داشته باشیم و بتوانیم یک تصویر خاص منتشر کنیم، قطعا با استقبال جامعه مواجه می‌شویم. این‌ها همه زمینه‌های نمایش تعامل بین مردم و روحانیت است و ما تلاش داریم با این حرکت‌ها تصویر واقعی و حقیقی از روحانیت به مردم ارائه کنیم.»
او تاکید می‌کند: «من در ابتدای کار فکر می‌کردم به‌زودی صفحه‌ام هک می‌شود یا در زیر عکس‌ها کامنت‌ها و حرف‌های نامربوط زده می‌شود اما شکر خدا تاکنون حتی یک حرف بد هم نداشتیم. چون نگاه‌ها واقعی است و قصد غلو و ارائه تصویر خاص و خداگونه نداشتیم. بلکه این نگاه را داشته‌ایم که روحانیون صنفی هستند که باید در جامعه حضور داشته باشند. همچنین از تمام اقشار جامعه در صفحه ما عضو ما هستند و از آن‌جایی که در جامعه چهره درستی از طلبه‌ها نشان نداده‌اند و آن‌ها که در کار بودند نتوانستند با کیفیت خوب چهره واقعی را نشان دهند طلبه‌های زیادی می‌آیند و عکس‌های خود را برای ما ارسال می‌کنند. البته افراد دیگر جامعه هم برای ما عکس می‌فرستند.
هدف اصلی من ثبت چهره واقعی روحانیون مسلمان بود که امروز در بین مردم حضوری موثر دارند. صنفی که در ادوار مختلف تاریخ اسلامی، رسالت مهمی‌ بر دوش داشته و در بخش‌های مختلف زندگی مردم از لحظه تولد تا دم مرگ دیده می‌شوند. اکنون هم با رشد بی‌وقفه تکنولوژی و تغییر مداوم روابط انسان‌ها، شکل ارتباط و جایگاه این صنف در بین مردم مهم است و می‌تواند انگیزه خوبی برای عکاسی باشد. صنفی که می‌خواهد همچون همیشه با انعطاف به‌موقع در برابر تغییرات گسترده و سریع اجتماع با حفظ ارزش‌ها و نگاه سنتی، خود را به‌روز کند و همراه مردم باشد.
210-8-(1).jpg

 


برچسب‌ها: اینستاگرام, طلبه تودی, مسعود زارعیان, مستندساز
+ نوشته شده در  سه شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

نامه براد پيت به آنجلينا جولي+تصوير

اخيرا براد پیت برای همسرش آنجلینا جولی یک یادداشت عاشقانه‌ نوشته که بد نيست از نظر بگذرد.

Jolie Pitt family

همسر من بیمار شد. به خاطر مشکلاتش در کار، زندگی شخصی و سختی‌ها و شکست‌هایش در رابطه با بچه‌ها، به طور مداوم عصبی و ناراحت بود. ۱۴ کیلوگرم وزن کم کرده بود و در سی و پنج سالگی، فقط چهل کیلو وزن داشت.

پوست و استخوان شده بود و مدام گریه می‌کرد. دیگر یک زن شاد نبود و از سردردهای مداوم، دردهای قلبی و گرفتگی کمر و عصب‌های بین دنده‌ای زجر می‌کشید. اصلا نمی‌توانست خوب بخوابد و تازه دم‌دم‌های صبح خوابش می‌برد و در طول روز خیلی سریع خسته و کم‌انرژی می‌شد. رابطه‌ی ما به لبه‌ی پرتگاه رسیده بود.

زیبایی کم کم داشت او را ترک می‌کرد، زیر چشمانش کبود و سیاه شده بود، با کلافگی سرش را تکان می‌داد و دیگر مواظب خودش نبود. همه‌ی فیلم‌ها و رل‌هایی که بهش پیشنهاد شده بود را رد کرد. من امیدم را از دست داده بودم و فکر می‌کردم به زودی از هم جدا خواهیم شد. با همه‌ی این‌ها، من زیباترین زن دنیا را به دست آورده بودم.

او زن محبوب و ایده‌آل بیشتر از نصف مردان و زنان کره‌ی زمین بود، و من بودم که اجازه داشتم سرم را کنار او روی بالش بگذارم و شانه‌هایش را در آغوش بگیرم. پس شروع کردم با گل و بوسه و تمجید، محبت خودم را بهش نشان دادم. غافلگیرش می‌کردم و هر لحظه به فکر شاد کردنش بودم. برایش هدایای بسیاری گرفتم و فقط برای او زندگی کردم.

در مجامع عمومی فقط درباره‌ی او صحبت می‌کردم. همه‌ی مسایل را به دلخواه او پیش می‌بردم و او را در مقابل دوستان مشترک و در مقابل خودش، تحسین می‌کردم. شما باورتان نخواهد شد که چطور از نو شکفت. حتی از گذشته هم بهتر شد. وزن اضافه کرد و دوباره رنگ به رخسارش برگشت. دیگر عصبی نبود و مرا بیشتر از همیشه دوست داشت. هیچ وقت فکر نمی‌کردم که می‌تواند این همه عاشق باشد.

و آنگاه من یک چیزی فهمیدم: هر زن انعکاسی است از مردش.

اگر شما او را دیوانه‌وار دوست دارید، او هم عاشق خواهد شد.

براد پیت


برچسب‌ها: نامه براد پيت به آنجلينا جولي, تصوير آنجلينا جولي, تصوير جديد براد پيت, ازدواج آنجلينا جولي
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

مصاحبه هاوارد گوردون با نشريه پنجره

این گفتگو فارغ از درست یا غلط بودنش به اشکال مختلف و مفصل تر در رسانه ها و کتب مختلف هالیوود از زبان فیلمسازان غربی بیان شده است اما آنچه احتمال می رود این مصاحبه قطعیتی ندارد و صرفا بازنشر است!

از آنجا كه دزدي جرم اول كشور بوده و طبق آمار رسمي در مملكت اسلامي مان روزانه بيش از 2800 فقره سرقت اتفاق مي افتد و اين آمار رو به افزايش است، حقير هم در اين روزها آمار دزدي هايم بالا رفته و دعاي شما را مي طلبد تا بالاخره دستگير شوم، شايد دست بردارم!

در اين روزهايي كه مردم در حال لذت بردن از تماشاي سريالي در ژانر تخيلي به نام "آواي باران" در شبكه سه هستند، مصاحبه اي از يك سريال ساز مطرح آمريكايي در نشريه پنجره منتشر مي شود و مصاحبه شونده تاكيد مي كند(علي ما نقل): «این مصاحبه فقط برای هفته نامه پنجره است و شرطم این است که حتی به‌صورت بازنشر و گزیده هم در رسانه‌های دیگر در ایران انعکاسی نداشته باشد». به قول بچه هاي محله مان فحش گذاشته است!
خب رسانه ها هم كه انسان هايي متعهد و با وجدان رسانه اي اصلا اين مصاحبه را منتشر نمي كنند تا همه بروند نشريه را تهيه كنند و بخوانند!
اما از شما چه پنهان، ديشب يكي از دوستان تيز رسانه اي حقير بخش هايي از مصاحبه ي گوردون خان را برايم از طريق واتساپ(عليه ما عليه) ارسال كرد و موضوع برايم جالب شد. حالا شما هم بخش هايي از اين مصاحبه جنجالي را (علي ما نقل) بخوانيد و بعدش حتما استغفار كنيد و الا گوردون عزيز، دم پل يقه مباركتان را رها نخواهد كرد.


هاوارد گوردون، تهیه کننده ارشد کمپانی فاکس که تولید سریال
هوملند، یا همان میهن را به عهده داشته، از 150میلیون بیننده حرف می زند. بیننده هایی که به عقیده گوردون با تماشای این سریال یاد می گیرند که باید برای اقدامات تروریستی خاورمیانه در خاک امریکا آمادگی داشته باشند.

می گوید(علي ما نقل): «دقیقا شرایط مثل دوران جنگ سرد است. در دوره جنگ سرد، سینما مردم را از خطر قریب‌الوقوع برخورد اتمی میان روسیه و آمریکا می‌ترساند و در امتداد چنین پیامی از جانب فیلم‌های سینمایی، مردم در خانه‌هایشان پناهگاه می‌ساختند. حالا با سریال 24 و میهن (تقریبا بیش از 150 میلیون از مردم ایالت متحده که در نوبت پخش‌های نخست تلویزیونی این سریال را دیده‌اند) دیگر از هیچ اقدام تروریستی از سوی هر کدام از کشوهای خاورمیانه و حتی اروپای شرقی متعجب نمی‌شوند، حتی اگر یازدهم سپتامبر دیگری رخ دهد کسی دولت را در درجه نخست مقصر نمی‌داند.»

* آقای گوردون با توجه به تاریخ پخش سریال مشخص است که انتهای سریال را بسیار تغییر دادید، این اتفاق با توجه به تغییر دولت در ایران اتفاق افتاد؟ چون به صورتی که بنده تحقیق کردم خط داستانی عملیات ترور در سریال به گونه‌ای طراحی شده بود که رئیس جمهور ایران ترور شود و با تغییر دولت در ایران، ناگهان طراحی ترور معطوف به کاراکتر دانش اکبری فرمانده خیالی سپاه شد؟

دقیقا. در پلات اصلی قبل از ساخته شدن فصل سوم می‌خواستیم نامی مشابه محمود احمدی‌نژاد را انتخاب کنیم و فردی مشابه با ویژگی‌های سیاسی وی را تصویر کنیم و ترور او را در داستان اصلی داشته باشیم. پس از ترور این شخص مذاکرات اتمی ایران و غرب به نتیجه برسد. یعنی با کشته شدن فردی که خصوصیات احمدی‌نژاد را دارد داستان پایان پذیرد. اما حامیان مالی ما اجازه چنین کاری به ما ندادند. نکته جالب برای تو این است که هیچگاه اجازه نمی‌دهند مقامات بلند پایه ایرانی در داستان حتی به صورت شبیه وجود داشته باشند. البته این قانون شامل حال تولیدات تلویزیونی نمی‌شود اما مجوز حضور شبه احمدی‌نژاد در داستان را گرفته بودیم. همزمان با پیروزی حسن روحانی مدیران کمپانی فاکس مرا خواستند و خواستار تغییر مسیر داستان شدند و گفتند دیگر خط داستانی ترور رئیس جمهور لازم نیست. شانس آوردیم که پنج قسمت تولید شده هنوز به ماجرای ترور نرسیده بود. دقیقا در همان روزها احساس کردیم میانه‌روها در ایران به قدرت رسیدند و نقد داستانی خود را معطوف به گروه‌های تندرو کردیم.

 

* بخش انتهایی فصل سوم سریال شما مرا یاد فیلم «آرگو» انداخت. در آن فیلم هم فارغ از برداشت‌های سیاسی، تصویر متوحشی از ملت ایران نشان داده‌اید. مخصوصا در قسمت‌هایی که برودی به خانه نسرین (بیوه ابونظیر) می‌رود. یا مثل صحنه‌ای که مردم در اعدام برودی حضور دارند یا پس از ملاقات برودی با نسرین واکنشی که مردم به برودی نشان می‌دهد مضحک و غیرواقعی است. در صورتی که بخشی از مردم ایران پس از ماجرای11 سپتامبر در محکومیت تروریسم به خیابان‌ها آمدند و برای کشته شدگان شمع روشن کردند. شما رسما در مورد دولت و ملت ایران باور غلطی دارید و به همان نسبت جمهوری اسلامی را نمی‌شناسید. ما ملت صلح دوستی هستیم هیچگاه از تروریسم حمایت نکرده‌ایم.

کارگردانی که از ایران آمد و اسکار گرفت (اصغر فرهادی) هم همین جمله را گفت (ما ملت صلح دوستی هستیم) اما هیچ آمریکایی عاقلی آن را باور نمی‌کند. همه ما به حماقتش خندیدیم. چون مشخص بود سال بعد فیلم جورج کلونی (منظور همان آرگو است) جایزه اسکار را می‌گیرد. من برای نوشتن فیلمنامه این سریال خیلی فارسی یاد گرفتم. به قول شما ایرانی‌ها «Tarof nadarim!». اصولا در ذات ما آمریکایی‌هاست که هیچ کس را بیهوده تشویق نکنیم. اگر خودم به «توهم توطئه» متهم نشوم می‌گویم در مورد جایزه اسکار افرادی در ایران با برخی تهیه‌کنندگان مذاکره کرده بودند. جالب اینجاست تیم سازنده «آرگو» به ایران آمده بود و مدیران سینمایی ایران در دولت گذشته بیشترین تعامل را برای ساخت فیلم آرگو داشتند. در عوض از تیم سازنده آرگو (که برای بازسازی لوکیشن‌ها آمده بود) قول گرفتند که به فیلم «جدایی» در اسکار رای بدهند، خیلی احمقانه بود. تیمی که به ایران آمده بود آماده می‌شد که فیلمی به‌زعم شما علیه ایران بسازد آن وقت مدیران شما در فکر گرفتن چند تا رای بیشتر برای اسکار بودند. ضمن اینکه میهمانی خاصی را سال 2011 کمپانی سازنده آرگو قبل از برگزاری اسکار با حمایت کاخ سفید ترتیب داده بود که در آکادمی فیلم «جدایی» برنده شود تا این جایزه برای ایرانی‌ها اشتیاق برانگیز باشد تا سال بعد جایزه گرفتن «آرگو» پیام‌های سیاسی مرتبط را منتقل کند. اگر من جای مدیران شما بودم دیگر فیلمی به اسکار نمی‌دادم. من فیلم «گذشته» فرهادی را دیدم. از «جدایی» فیلم بهتری است. اما چرا برگزیده نشد؟ همانطور که در حاشیه مصاحبه اشاره کردی سینما در آمریکا با سیاست نسبت نزدیکی دارد. در مورد مردم که سئوال کردی باید به این نکته اشاره کنم افرادی که در محکومیت تروریسم پس از 11 سپتامبربه خیابان آمدند عده قلیلی هستند. در اغلب موارد مردم از جمهوری اسلامی دفاع کرده‌اند. معادلات حاکم در ایران پیچیده است، اما حامیان اصلی نظام جمهوری اسلامی در ایران، مردم هستند. من در گفتگوهای مختلفی به این موضوع اشاره کرده‌ام که حامیان قدرت در ایران مردم هستند. پس تصویری که در سریال میهن یا فیلم آرگو ارائه شده تصویری است که ما آمریکایی‌ها می‌خواهیم بینیم و لزوما نباید تصویری باشد که مطلوب شماست.

 

* دروغ دیگر در این سریال همکاری ایران با القاعده است. شاید آرگو تصویر جغرافیایی که از ایران ارائه می‌دهد درست باشد اما تهرانی که شما در سریال نشان می‌دهید بیشتر به شهرهای عربی شباهت دارد.

من نمی‌توانم شما را قانع کنم اما با اینکه بضاعت مالی خوبی داشتیم از شبیه‌سازی پرهیز کردیم. شما وقتی اعراب شیعه در جنوب لبنان را حمایت می‌کنید چه فرقی با آنها دارید.

 

 

* ولی درباره ایران در فصل سوم سریال خیلی وقایع و لوکیشین‌ها هیچ شباهتی به ایران ندارد؟

منظورت این است که ما اشرافی به جغرافیای ایران نداریم. نماهای اصلی که از تهران نشان می‌دهیم بی‌شباهت به تهران نیست. حتی اگر دقت کرده باشید از اسم محله دروازه غار استفاده کردیم که یکی از بازیگران ایرانی ما (بابک بختیاری) در این محله متولد شده است. ما عکس‌های متنوعی از تهران داریم. دو نفر از اعضای تیم نویسنده ما به اضافه خود بنده سال‌هاست که بر روی موضوع ایران کار می‌کنیم. آخرین اخبار، اطلاعات درباره ایران را داریم. روزنامه‌ها و مقالات مهم را عمدتا برایم ترجمه می‌کردند. با روزنامه‌نگاران خارجی مخالف رژیم شما ارتباط نزدیک داریم. چیزی نیست که درباره ایران ندانیم. ایرانی‌های مقیم لس‌آنجلس چندین با در مهمانی مختلف مرا دعوت کردند و بابت ساخت این سریال از NGOهای مختلف ایرانی تقدیر شدیم. شش ماه قبل از نگارش فصل سوم میهن حتی بی‌اهمیت‌ترین نشریات ایرانی را تهیه می‌کردیم و تیم تحقیق و پژوهشی که از پنتاگون به ما پیوسته بود آنها را رصد می‌کرد و ارزیابی‌های روزنامه‌ها را در اختیار تیم نویسنده می‌گذاشت. ما حتی شش ماه قبل از انتخابات ایران که مشغول نگارش فصل سوم بودیم با حدس این موضوع که گروه سیاسی که به قدرت خواهد رسید یقینا گروه میانه رویی خواهند بود، طراحی داستانی سریال را انجام دادیم. اغلب کارشناسان در خوش بینانه‌ترین حالت شهردار فعلی تهران را به‌عنوان رئیس جمهور می‌شناختند. هیچگاه تصور نمی‌کردیم اصلاح‌طلبان دوباره به قدرت برسند. برای اینکه ثابت کنم که اطلاعات سیاسی من از ایران غلط نیست می‌خواهم به این مسئله اشاره کنم؛ بلایی که بر سر محافظه‌کاران آمد تقریبا شبیه همان اتفاقی بود که در مورد اصلاح‌طلبان ایرانی در سال 84 رخ داد. اما رئیس جمهور شدن آقای روحانی واقعا غیرقابل پیش‌بینی بود. شاید باورت نشود اما طرحی که در دست تولید داشتیم و کمپانی فاکس جلوی آنرا گرفت، پیش‌بینی به قدرت رسیدن شهردار تهران را در متن قصه داشت.

* شما در سریال 24 پیش‌بینی کردید که یک سیاه‌پوست رئیس جمهور آمریکا می‌شود چقدر از این مجموعه فعالیت هدفمند بوده است؟ این سئوال من پاسخ کاملی نداشت.

واقعا ایمان آوردم که در حرفه‌ات آدم فوق‌العاده‌ای هستی. سه روز معطل جواب ماندی و دوباره سئوال را ارسال کردی. میان هنرمندان، مخصوصا فیلمسازان، میل شدیدی وجود دارد که پس از دوران سیاه بوش، یک رنگین پوست یا یک زن بر کرسی ریاست جمهوری بنشیند. ریاست جمهوری یک زن در ایالات متحده را پیش‌بینی کردیم و همچنان خانم کلینتون احتمال دارد نامزد کسب مقام ریاست جمهوری باشد. همانطور که ظریف در ایران سودای ریاست جمهوری دارد. من آمریکایی متوجه خنده‌های ظریف به جان کری می‌شوم که چه معناهایی می‌تواند داشته باشد. ما یک آلبوم از لبخندهای و ری اکشن‌های ظریف نسبت به جان کری تهیه کرده ایم. ما اینجا اتاق‌های مشورت داریم و با تیم نویسنده موضوعات مختلفی را رصد می‌کنیم.


بعد از انتشار اين مطلب، مصاحبه گوردون توسط برخي رسانه ها تكذيب شد. اما اخيرا دبير سرويس فرهنگي نشريه پنجره و مصاحبه كننده اسنادي را در اختيار رسانه ها قرار دادند.
توضيحات پنجره درباره واكنش هاي عجيب به مصاحبه اين نشريه با هاوارد گوردون


برچسب‌ها: مصاحبه جنجالي گوردون, جنجال تهيه كننده سريال 24, شبيه سازي احمدي نژاد, رياست جمهوري روحاني
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

مهرزاد دانش،‌ ماهيت نقد و هويت منتقد

آشنايي من با آقاي مهرزاد دانش از سلسله جلسات هنرمتعالي سال 88 در مشهد است كه ايشان را جهت جلسه اي با عنوان "تحليل روند ديني شدن سينما" به همراه دوستان ديگرم آقايان حسين معززي نيا و امير قادري دعوت كردم.
امروز يادداشت ايشان را در خبرآنلاين ديدم و ياد صحبت هايمان در نيمه شب و داخل همين ماشين قراضه ام با آقاي دانش افتادم. مطلبي كوتاه و خوب درباره نقد و منتقد سينما.


ماهيت نقد و هويت منتقد

نكاتي درباره نقد فیلم
چهارشنبه‌ای که گذشت، هفتمین جشن منتقدان سینمای ایران برگزار شد. این مناسبت، بهانه‌ای است برای مرور چند نکته در ارتباط با بحث نقد در حوزه سینما که به رغم سابقه‌ای دراز به قدمت پیدایش خود سینما، همچنان به نظر می‌رسد نزد بسیاری از افراد واجد ابهاماتی باشد.
واقعا منتقد فیلم کیست؟ موجود عبوسی که به دلیل ناکامی در ورود به عرصه‌های هنری، تیزی قلم خود را به سوی سینماگران نشانه می‌گیرد تا مرهمی بر عقده‌های فروخورده خویش بگذارد؟ فرد بی‌هنری که مایل است در ازای تعریف‌های چاپلوسانه و یا ایرادگیری‌های اغراق آمیز، برای خود وجهه‌ای کسب کند و سری از میان سر‌ها درآورد؟
واقعیت آن است که منتقد فی نفسه، وجهه‌ای مستقل از سایر تماشاگران سینما ندارد. قبل از هر چیز، منتقد یک تماشاگر است؛ با همه ویژگی‌هایی که می‌توان برای یک مخاطب فیلم سینمایی متصور بود. یک منتقد به‌‌ همان دلیل فیلم می‌بیند که هر کس دیگری. او کمدی می‌بیند تا بخندد، ژانر وحشت می‌ترساندش، از تماشای ملودرام متأثر می‌شود و فیلم تریلر به هیجانش وا می‌دارد. منتقد را یک موجود عصاقورت داده کاغذ و قلم به دست تصور نکنید که به جای لذت بردن از تماشای فیلم، دائما در پی کشف کردن نکته‌ای است تا بعدا در نوشته‌اش، مثبت یا منفی، به رخ بکشد. لذت بردن از دیدن یک فیلم، به مانند هر کس دیگری، اصلی ترین هدف منتقدان در رفتن به سینمااست. تنها تفاوتی که یک منتقد با تماشاگری معمولی دارد، در میزان جدی تلقی کردن عنصر سینما است. این جدی انگاری، باعث می‌شود منتقد در مقایسه با دیگران، مطالعات سینمایی بیش تری داشته باشد، فیلم‌های بیش تری ببیند، نظراتش را درباره یک فیلم به شکل گسترش یافته‌تر و مدون‌تر مطرح کند، و قاعدتا دقتش به فیلم بیشتر باشد. همین. اصولا منتقدی یک شغل به مفهوم متعارف نیست. یک جور علاقه است که اقتضایش همین نکته‌هایی است که مطرح شد. نه عقده‌ای در میان است و نه شهوت شهرتی.
برخلاف باورهای عوامانه، که منتقد را در مقابل سینماگر قرار می‌دهند، اتفاقا منتقدان اساسی‌ترین عامل در راه ماندگاری سینما و فیلم هستند. هر سینماگری خواهان آن است که بازتاب فعالیت و خلاقیت خود را در آینه مخاطبان ببیند. ممکن است میزان استقبال از یک فیلم توسط توده مخاطبان، نوعی بازتاب باشد که هست، ولی بازتابی خاموش و غیرپویا است. منتقدان بخشی از تماشاگران هستند که این انعکاس را از خلأ سکوت به در می‌آورند و با ثبت نظرات خود در جراید و رسانه‌ها، در واقع به ثبت آن اثر هنری در روند زمان می‌پردازند. اگر اکنون کسی بخواهد درباره فیلمی که ۶۰ سال قبل اکران شده است، ارزیابی‌ای داشته باشد، استناد به کم و زیادی تماشاگران آن فیلم، تنها گوشه‌ای خرد از واقعیت است و تکیه اصلی به متونی خواهد بود که منتقدان ثبتش کرده بودند.
نقد فیلم، برخلاف نگاه‌های عام، نه خرده گیری است و نه امتیازدهی. نقد فیلم، تحلیل فیلم است، یک جور بازخوانی است که حس ناشی از تماشای تصویر و درک ریتم و شنیدن صوت و کلام را در قالب نوشتار و منطق مکتوب ترجمان می‌کند و عرضه می‌دارد. هنر هنرمند، مکاشفه‌ای است در زوایای مختلف هستی و کار منتقد، تفسیر و تأویل این مکاشفه است. ممکن است بخش‌ها و انواعی از این تحلیل به مذاق خود هنرمند هم ننشیند، اما کمال گرایی منتقدان، افقی را مقصد قرار می‌دهد که نه خوش آمدی دیگران و نه ناراحتیشان، تأثیری در نیل بدان ندارد. برای همین هم هست که یک منتقد حتی الامکان بایسته و شایسته است است که از صمیمیت‌های متعارف با هنرمندان پرهیز کند تا مبادا حب و بغض و رودربایستی و تعارف، در نگاهش به این افق خدشه وارد آورد. ممکن است تعدادی از منتقدان این رویه‌ها رعایت نکنند؛ اما قاعده بازی با قاعده شکنی تعدادی از بازیکنان، اعتبارش را از دست نخواهد داد و خود آن بازکنان به تدریج از صفحه بازی کنار گذاشته خواهند شد.
تأمل در باب نقدنویسی، گستره‌ای بسیار فراخناک‌ تر از محدوده تعیین شده برای این نوشتار دارد. نوبت آینده، ابعادی دیگر از این مهم مرور خواهند شد.


برچسب‌ها: مهرزاد دانش, منتقد سينما, نقد سينما, سينما
+ نوشته شده در  دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

"چرا ادبيات؟" از زبان "ماریو بارگاس يوسا"

یوسا در مقاله‌ای به نام «چرا ادبیات؟» تلاش کرده است تا به اهمیت مقوله‌ای به نام ادبیات بپردازد. او در این مقاله ادبیات را نه از نظر تخیل و زبان که آن را عنصری حیاتی و جزو ضروری‌ترین فعالیت‌ها برای زندگی در جهان امروز می‌داند.

این نویسنده مطرح در این مقاله نوشته است: در این‌جا می‌خواهم با دلایلی چند این تصور را که ادبیات نوعی وقت‌گذرانی تجملی است رد کنم و ثابت کنم که ادبیات یکی از اساسی‌ترین و ضروری‌ترین فعالیت‌های ذهن است‌، فعالیتی بی‌بدیل برای شکل‌گیری شهروندان در جامعه دموکراتیک مدرن‌، جامعه‌ای مرکب از افراد آزاد. ایسنا بخشی از این مقاله را از کتاب «چرا ادبیات؟» نوشته ماریو بارگاس یوسا، ترجمه عبدالله کوثری، انتشارات لوح فکر، منتشر کرده که در ادامه می خوانید:

ادبیات فصل مشترک تجربیات آدم‌هاست

در زمانه ما علم و تکنولوژی نمی‌توانند نقشی وحدت‌بخش داشته باشند و این دقیقا به سبب گستردگی بی‌نهایت دانش و سرعت تحول آن است، اما ادبیات فصل مشترک تجربیات آدمی بوده و خواهد بود و به واسطه آن انسان‌ها می‌توانند یکدیگر را بازشناسند و با یکدیگر گفت‌وگو کنند. ادبیات به تک تک افراد امکان داده از تاریخ فراتر بروند. برای ایمن داشتن انسان از حماقت‌، تعصب‌، نژاد‌پرستی‌، تفرقه مذهبی و سیاسی و ناسیونالیسم‌ انحصارطلبانه‌، هیچ چیز از این حقیقت که در آثار ادبی بزرگ آشکار می‌شود مؤثرتر نیست: مردان و زنان همه ملت‌ها در هر کجا که هستند در اصل برابرند و تنها بی‌عدالتی است که در میان آنان بذر تبعیض و ترس و استثمار می‌پراکند.

ادبیات می‌آموزد چیستیم و چگونه‌ایم

هیچ چیز بهتر از ادبیات به ما نمی‌آموزد که تفاوت‌های قومی و فرهنگی را نشانه غنای میراث آدمی بشماریم. مطالعه ادبیات خوب بی‌گمان لذت‌بخش است‌، اما در عین حال به ما می‌آموزد که چیستیم و چگونه‌ایم‌، با وحدت انسانی‌مان و با نقص‌های انسانی‌مان‌، با اعمال‌مان‌، رؤیاهامان و اوهام‌مان‌، به تنهایی و با روابطی که ما را به هم می‌پیوندد‌، در تصویر اجتماعی‌مان و در خلوت وجدان‌مان.

ادبیات و احساسِ اشتراک در تجربه جمعی انسانی

در دنیای امروز یگانه چیزی که ما را به شناخت کلیت انسانی‌مان رهنمون می‌شود، در ادبیات نهفته است. این نگرش وحدت‌بخش، این کلام کلیت‌بخش نه در فلسفه یافت می‌شود و نه در تاریخ‌، نه در هنر و نه‌ بی‌گمان‌ در علوم اجتماعی. ادبیات از طریق متونی که به دست ما رسیده، ما را به گذشته می‌برد و پیوند می‌دهد با کسانی که در روزگاران سپری‌شده سوداها به سر پخته‌اند‌، لذت‌ها برده‌اند و رؤیاها پرور‌انده‌اند،‌ و همین متون امروز به ما امکان می‌دهند که لذت ببریم و رؤیاهای خودمان را بپرورانیم. این احساس اشتراک در تجربه جمعی انسانی در درازنای زمان و مکان والاترین دستاورد ادبیات است و هیچ چیز به اندازه ادبیات در نوشدن این احساس برای هر نسل مؤثر نیست.

حرف‌های جامعه‌ای که ادبیات مکتوب ندارد واضح نیست

یکی از اثرات سودمند ادبیات در سطح زبان تحقق می‌یابد. جامعه‌ای که ادبیات مکتوب ندارد،‌ در قیاس با جامعه‌ای که مهم‌ترین ابزار ارتباطی آن،‌ یعنی کلمات‌، در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته‌، حرف‌هایش را با دقت کم‌تر‌، غنای کم‌تر و وضوح کم‌تر بیان می‌کند. جامعه‌ای بی‌خبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده‌، همچون جامعه‌ای از کرولال‌ها دچار زبان‌پریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتدایی‌اش مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق می‌کند. آدمی که نمی‌خواند، ‌یا کم می‌خواند یا فقط پرت و پلا می‌خواند،‌ بی‌گمان اختلالی در بیان دارد،‌ این آدم بسیار حرف می‌زند، اما اندک می‌گوید،‌ زیرا واژگانش برای بیان آن‌چه در دل دارد بسنده نیست.

در غیاب ادبیات، عشق و لذت بی‌مایه می‌شد

ادبیات عشق و تمنا را عرصه‌ای برای آفرینش هنری کرده است. در غیاب ادبیات اروتیسم وجود نداشت و از ظرافت و ژرفا و از آن گرمی و شوری که حاصل خیال‌پردازی ادبی است، بی‌بهره می‌ماند. به‌راستی گزافه نیست، اگر بگوییم آن زوجی که آثار گارسیلاسو‌، پترارک‌، گونگورا یا بودلر را خوانده‌اند، در قیاس با آدم‌های بی‌سوادی که سریال‌های بی‌مایه تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله کرده‌، قدر لذت را بیش‌تر می‌دانند. در دنیایی بی‌سواد و بی‌بهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آن‌چه مایه ارضای حیوانات می‌شود، نخواهد بود و هرگز نمی‌تواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود.

ادبیات محرک ذهن انتقادی است

در غیاب ادبیات، ذهنی انتقادی که محرک اصلی تحولات تاریخی و بهترین مدافع آزادی است لطمه‌ای جدی خواهد خورد. این از آن‌روست که ادبیات خوب سراسر رادیکال است و پرسش‌هایی اساسی درباره جهان زیستگاه ما پیش می‌کشد. ادبیات برای آنان که به آن‌چه دارند خرسندند‌، چیزی ندارد که بگوید. ادبیات خوراک جان‌های ناخرسند و عاصی است‌، زبان رسای ناسازگاران و پناهگاه کسانی است که به آن‌چه دارند، خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه می‌آورد تا ناشادمان‌ و ناکامل نباشد.

با ادبیات، آدم‌هایی بی‌سرزمین، بی‌زمان و نامیرا می‌شویم

ادبیات تنها ناخشنودی‌ها را به شکلی گذرا تسکین می‌دهد،‌ اما در همین لحظات گذرای تعلیق حیات‌، توهم ادبی ما را از جا می‌کند و به جایی فراتر از تاریخ می‌برد و ما بدل به شهروندان سرزمین و بی‌زمان می‌شویم‌، نامیرا می‌شویم، بدین‌سان غنی‌تر‌، پرمغزتر‌، پیچیده‌تر‌، شادمان‌تر و روشن‌تر از زمانی می‌شویم که قید و بندهای زندگی روزمره دست و پای‌مان را بسته است. وقتی کتاب را می‌بندیم و دنیای قصه را ترک می‌گوییم‌، به زندگی واقعی برمی‌گردیم و این زندگی را با دنیای باشکوهی که به تازگی ترکش کرده‌ایم، مقایسه می‌کنیم‌، چقدر سرخورده می‌شویم، اما به این ادراک گران‌قدر نیز می‌رسیم که دنیای خیالی داستان زیباتر‌، گونه‌گون‌تر و جامع‌تر و کامل‌تر از آن زندگی‌ای است که در بیداری می‌گذرانیم.

ادبیات به ما می‌آموزد که می‌توان جهان را بهبود بخشید

ادبیات ‌به ما یادآوری می‌کند که این دنیا‌، دنیای بدی است و آنان که خلاف این را وانمود می‌کنند،‌ یعنی قدرتمندان و بختیاران‌، به ما دروغ می‌گویند‌، و نیز به یاد ما می‌آورد که دنیا را می‌توان بهبود بخشید و آن را به دنیایی که تخیل ما و زبان ما می‌تواند بسازد،‌ شبیه‌تر کرد. جامعه آزاد و دموکراتیک باید شهروندانی مسؤول و اهل نقد داشته باشد،‌ شهروندانی که می‌دانند ما نیاز به آن داریم که پیوسته جهانی را که در آنیم به سنجش درآوریم تا هرچه بیش‌تر شبیه دنیایی شود که دوست داریم در آن زندگی کنیم.

حال بجاست اگر پیش خود دنیایی خیالی بسازیم؛ دنیایی بدون ادبیات‌ و انسان‌هایی که نه شعر می‌خوانند و نه رمان. در این جامعه خشک و افسرده با آن واژگان کم‌مایه و بی‌رمقش که خرخر و ناله و اداهایی میمون‌وار جای کلمات را می‌گیرد،‌ بعضی از صفت‌ها وجود نخواهد داشت. بی‌گمان تحقق این ناکجاآباد، هول‌انگیز و بسیار نامحتمل است. اما اگر می‌خواهیم از بی‌مایگی تخیل و از امحای ناخشنودی‌های پرارزش خود که احساسات‌مان را می‌پالاید و به ما می‌آموزد به شیوایی و دقت سخن بگوییم‌ و نیز از تضعیف آزادی‌مان بپرهیزیم باید دست به عمل بزنیم، دقیق‌تر بگویم باید بخوانیم.


برچسب‌ها: ماریو بارگاس يوسا, چرا ادبيات, گارسیلاسو‌, گونگورا
+ نوشته شده در  شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

پیروز کلانتری: به موضوع فیلم در مستند توجه نمی کنیم


پیروز کلانتری مستندساز با حضور در هفتمین دوره جشنواره سینما حقیقت گفت: در ایران سینمای مستند را سینمای نخبه، هنری و فاخر تعریف می کنیم و نکته ای که اصلا به آن توجه نمی کنیم موضوع فیلم های مستند است.
وی افزود: اساسا یکی از ویژگی های سینمای مستند این است که موضوعاتی که مورد توجه مردم در سطح اجتماعی قرار دارد را به تصویر بکشد. در حال حاضر توجه مردم و استقبال آنها از سینمای مستند تعیین نمی کند که مخاطب با موضوع ارتباط برقرار کرده و یکبار دیدن کافی است یا فیلم ماندگاری است که ارزش چندبار دیدن دارد.
هم موضوع و هم کارگردان می تواند در جذب مخاطب سینمای مستند خوب عمل کنند، اما متاسفانه امروزه کارگردان شاخص سینمای مستند کم وجود دارد. خوشبختانه این جوان ها هستند که مستند می سازند و در آینده به فیلمسازان شاخص تبدیل می شوند.
وی افزود: اتفاق خوب این است که یک سینمای پرتنوع متوجه موضوع و مخاطب در ایران در حال شکل گیری است. این اتفاق فرخنده تری است تا اینکه سینمای مستندی بخواهیم که قشر خاصی از مخاطبان طرفدار آن باشند. سینمای مستند به صنعت، مخاطب و موضوع و شیوه های مختلف فیلمسازی نزدیک شده است.
باید روشن شود که هدف مرکز گسترش چیست آیا قرار است به کلیت سینمای مستند رسیدگی یا فقط به تولید فیلم های فاخر اکتفا کند. به اعتقاد من لازم است که سینمای مستند را در گستردگی تاثیر و ارتباط با مخاطب ببیند. مرکز باید متولی حمایت از فیلم مستند در عرصه هایی باشد که در آن فیلم ساخته شود.

در واقع آنقدر سرمایه در اختیار فیلمساز قرار دهد که او بتواند فیلم خود را تولید کند نه اینکه بهره لازم و سود ماهانه زندگی خود را از همان پول تامین کند در نهایت فیلمساز اثری را ساخته ولی برای آنکه هزینه ای دریافت کند لازم است که فیلم به چرخه پخش و عرضه نزدیک شود و در ارتباط با مخاطب محک بخورد .


برچسب‌ها: پيروز كلانتري, جشنواره سينما حقيقت, سينماي مستند, مستندسازي
+ نوشته شده در  یکشنبه ۸ دی ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

بيلبورد موسسه اوج و طنز شهرام شكيبا


جمعیت کشور رو به کاهش است. آمارها می‌گویند تا چند سال دیگر اگر همین‌طور پیش برود، ایران می‌شود آسایشگاه سالمندان. طوری که اگر عروس 60 ساله باشد و داماد 75 ساله و روی کارت عروسی‌شان بنویسند پیوند دو نوگل تازه‌شکفته، کسی تعجب نخواهد کرد. تازه شاید توی فامیل حرف دربیاورند که «چرا این دو تا بچه رو توی این سن فرستادن خونة بخت؟ مگه هول بودن؟ آخه اینا هنوز دهنشون بوی شیر می‌ده و...»

همه به فکر افتاده‌اند و سخنرانی و همایش و اینها. اما به عمل کار برآید... حالا هم معاون امور قوانین مجلس شورای اسلامی گفته است: «دولت برای اولین بار 300 میلیارد تومان برای افزایش جمعیت در لایحه بودجه سال 93 اختصاص داده است.»
کار خوبی است. فقط می‌ترسم همه بودجه را بردارند و هی پژوهش کنند و همایش بگذارند و توی شهر بیلبورد بزنند که البته هیچ‌کدام از اینها موجب افزایش جمعیت نمی‌شود. شما پول را خشکه بدهید، مردم خودشان خوب بلدند چه‌کار کنند که جمعیت کشور بالا برود. البته ملت هم باید آستین‌ها را بالا بزنند و همان پولی که قبلاً خرج بالا نرفتن جمعیت می‌کردند، حالا خرج قوّتو و باقلوا استانبولی و ماهی سمنقور و حبوبات و بقولات و آجیل و به طور کلی گرمی‌جات نمایند؛ مشکل حل می‌شود. شهرام شكيبا/خبرآنلاين


برچسب‌ها: رشد جمعيت, شهرام شكيبا, بيلبورد فرزند بیشتر, زندگی شادتر
+ نوشته شده در  شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

پيش بيني نتیجه جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ برزیل اعلام شد


مؤسسه پژوهشی، ورزشی، تفریحی باورمندانِ روشن فردا، وابسته به یکی از نهادهای تابعه، با بهره‌گیری از مجرب‌ترین پیشگویان، آینده‌پژوهان و کارشناسان رشته‌های مختلف، نتایج این مسابقات را با درصد خطای احتمالی نیم درصد اعلام کرد. گفتنی است این مؤسسه که پیش از این نتایج بسیاری از دیگر مسابقات را با صحت و سقم متنوع پیش‌بینی کرده است، مؤسسه بسیار جالبی است.

توجه شما را به نتیجه نهایی مسابقات جام جهانی فوتبال، اعلام‌شده توسط مؤسسه یادشده، جلب می‌کنیم.



به نقل از اميد مهدي نژاد عزيز در الف

برچسب‌ها: پيش بيني جام جهاني, نتیجه جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ برزیل, گروه ايران در جام جهاني, فوتبال ايران در جام جهاني
+ نوشته شده در  شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

پاسخ مدير پايگاه گفتگوی آرام میان شیعه و سنی در انتقاد به رباعيات عاشورايي


پاسخ به ادعاهای یک شاعر!!

در این مطلب با ادعای شاعری روبرو می شوید که در اشعارش "ارباب" گفتن برای امام حسین را شرک می داند. و در ادامه به پاسخ این ادعا می پردازیم؛

ادعای این شاعر:

ايشان در ابياتي كه منتسب به حضرت قيام عاشورا دانسته چنين گفته است:

در سینه اگر محبت من داری

ارباب مخوان مرا ، که عبداللهم

گفتی به من ارباب ! خطا گفتی تو

شرمنده شدم ز دوست، تا گفتی تو

شاعر تلاش کرده است که "ارباب" گفتن را به مقام الوهیت ربط بدهد. از همین رو در ادامه چنین مي گويد:

شرک است به بنده ای « خدا » گفتی تو

 اما در پاسخ بايد گفت:

برای درک درست از کلمه "ارباب" در ادبیات فارسی به کتب لغات فارسی مراجعه کردیم. برای این کلمه معانی متعددی در بین علمای پارسی از جمله لغتنامه  "عمید" و "معین" نوشته شده است مانند:

صاحب. مالک. آقا. پروردگار. رئیس. بزرگ

حال سوال اینجاست كه شاعر بر چه اساسی از کلمه ارباب برداشت الوهیت کرده و آن را شرک خوانده است؟ آیا وي تاكنون کتب لغت را دیده است؟

جالب اینجاست زمانی که به اشعار بزرگان شعر پارسی مراجعه می کنیم، با کاربرد متعدد کلمه ارباب در اشعار آنها روبرو می شویم. که در این خلاصه به نمونه ای از آنها اشاره می کنم؛

سعدی در غزلیاتش غزل 250 چنین نوشته است:

نظری کن به من خسته که ارباب کرم

به ضعیفان نظر از بهر خدا نیز کند

اوحدی مراغی نیز چنین گفته است:

نظري کن به من، اي دوست، که ارباب کرم

به ضعيفان نظر از بهر خدا نيز کنند

حال بايد گفت: آیا سعدی و اوحدی را مشرک و کافر می دانید؟؟

این بزرگان ادب پارسی عالم تر به معانی کلام و دین هستند یا حضرتعالي؟

مضاف بر اين "اوحدی" در جای دیگر چنین گفته است:

حق اینها بدان که اربابند

مقبلان این دقیقه دریابند

آیا اوحدی بازهم شرک گفته است یا ارباب معانی دیگری نیز دارد؟

ملک الشعرای بهار در تصنیف مرغ سحر چنین گفته است:

ظلم مالک. جور ارباب

زارع از غم گشته بی تاب

شاعر محترم، به نظرتان آیا ملک الشعرا شرک گفته است و خدا رو ظالم معرفی کرده است؟!

جالب اینجاست امام خمینی بارها در صحبت های خویش کلمه "ارباب" را تکرار کرده اند؛

"اين ها كه جلوگيرى از كار شما مى كنند، مى خواهند براى ارباب هاى خودشان راه باز كنند مى خواهند ما را باز به آن ذلت زحمت بكشند"

ايشان درباره آمريكا در جای دیگر فرموده اند:

"انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، مويد باشيد، خونسرد باشيد و خداوند شر اين ارباب ها را از سرما كم كند" صحیفه نور ج33 ص10

معلوم نیست صاحب اين رباعيات چگونه خویش را شاعر آئینی می داند، در حالی که حتی سخنان امام خمینی که معاصر با ایشان بوده است را نیز ظاهرا نديده است؟

روشن شد که ارباب دارای معانی متعددی هست. و اگر قرار باشد مراد از ارباب مقام الوهیت باشد باید دلیلی برای این ادعا موجود باشد. شکی نیست که مراد از ارباب در اشعار و روضه های امام حسین عليه السلام سرور و آقا می باشد همانگونه که بزرگان فن هم بارها گفته اند.

اما معناي رب و ارباب در لغت عرب از زبان ابو منصور اينگونه آمده است:

 والرَّبُّ يُطْلَقُ في اللُّغَة على المَالِكِ والسَّيِّدِ والمُدَبِّرِ والمُرَبِّي والمُتَمِّمِ وبالَّلامِ

تاج العروس ج1 ص504

علمای اهل لغت هم در مورد ارباب گفته اند:

" أرباب " وهى كلمة تطلق على سيد القوم وشيخ القبيلة

مجلة مجمع اللغة العربية بالقاهرة ـ الأعداد (81 - 102)

بارها در منابع اسلامی اعم از شیعه و سنی "ارباب" به معنای صاحب، مولا و سرور آمده است؛

كانوا أربابَ إبلٍ

القران العظیم طبرانی

الأرض (الموات التي لا أرباب لها)

فقه الصادق ج11 ص25

برادر بزرگوار که خودتان را شاعر آئینی می دانید و تابع فرامين رهبري آيا  تا به حال از خویش پرسیده اید که لوازم ضروری کار شما چیست؟

آیا کسی می تواند ادعا کند که شاعر آئینی است ولی در مباحث دینی اطلاعاتی نداشته باشد و فقط بر اساس شنیده های بی اساس شعر بگويد و اختلال در اذهان ايجاد كند؟

آیا کسی می تواند شاعر آئینی باشد بدون مراجعه به لغت نامه ها و کتب علمای اسلام؟

برادر محترم، شعر آئینی فقط چینش قافیه های زیبا در کنار هم نیست، بلکه باید اشعار برخوردار از مفاهيم عميق اسلامي باشد، همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند:

شعر آئينى را متكى و مستند كنيد به اين معارف حقه‌ى الهيه

۱۳۹۰/۰۳/۲۵ بيانات ايشان در ديدار جمعى از شعراى آئينى

به راستی شما که اسم خویش را شاعر آئینی گذاشتید نه تنها اشعارتان مستند به معارف حقه ی اهل بیت عليهم السلام نیست، بلکه جاي تاسف است كه از ادعاهای وهابیت برای تخریب دستگاه اهل بیت عليهم السلام بهره برده و گويا مسير آنها را رفته ايد!

به نظرتان همين كه گروهی از شعرا بعد از انتشار این شعر به تشویق شما كايت است و به معنای ارزش والای این اشعار است؟

به نظر حقير این حمايت خبر از آن دارد که بسیاری از بزرگان شعر آئینی کشور هم يا سوادشان ناكافي است يا معناي اشعارتان را نفهميده اند!

صواب آن است كه قبل از سرودن شعر دامنه مطالعات دینی خویش را افزایش داده و آنها را به محضر علماي دين عرضه کنید و بعد به  انتشارش فکر كنيد.

"فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه"

امضاء: مصطفی جوادی نسب

مدیر پایگاه علمی تحقیقاتی گفتگوی آرام میان شیعه و سنی

www.shia-sonni.com


برچسب‌ها: شعر رضا اسماعیلی, رباعيات عاشورايي, منتقدان عزاداری سنتی, عقايد وهابيت
+ نوشته شده در  دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

فیلم «پادشاه شن‌ها» افشاگر توطئه‌ آل‌سعود+تصاویر

استان دمشق ساعت 19 روز 21 آذرماه، شاهد اکران فیلم سینمایی «پادشاه شن‌ها»، به کارگردانی «نجدت اسماعیل أنزور»، کارگردان سوری بود.

این فیلم به گونه‌ای ساخته شده است که ضمن به تصویر کشیدن سیره زندگی «عبد العزیز آل سعود»، بنیانگذار پادشاهی عربستان سعودی، جزئیات توجه وی به اِعمال حکم حد یا شمشیر و سوء استفاده از قرآن کریم و سخن خدا در راه تحقق خواسته‌هایش برای دستیابی به ثروت‌های کشور عربستان و نفت آن را ترسیم می‌کند.

بخش‌هایی از این فیلم توافق دو جانبه انگلیس و عربستان را به تصویر می‌کشد که بر مبنای آن انگلیس از آل سعود به منظور تشکیل کشور عربستان سعودی حمایت کرده و در قبال آن آل سعود نیز از اشغال سرزمین فلسطین توسط جنبش صهیونیسم حمایت کرده است.

همچنین این فیلم صحنه‌هایی مهمی از خیانت، ثروت، قدرت و فساد سعودی‌ها را به تصویر کشیده و افشا می‌کند.

كارگردان سوري اين فيلم در پاسخ به واکنش‌های بوجود آمده درباره موضوع این فیلم و به ویژه واکنش تند شاهزاده «طلال بن عبد العزیز»، برادر پادشاه عربستان سعودی اظهار داشت: من از سیاست کشتار و تهدید آل سعود هراسی ندارم و این فیلم در حقیقت به منزله انتقام ریخته شدن خون مردم سوریه توسط ابزارهای جنایت گروه‌های تروریستی سعودی در سوریه به شمار می‌آید.

این کارگردان در پایان گفت: مردم سوریه، پاسخ تروریست‌های سعودی را با روش مردم سوریه یعنی روش پاک بشردوستانه پاسخ می‌دهند و از روش قتل و کشتار که تروریست‌های سعودی داعیه‌دار آن هستند دوری می‌کنند.

تصاویری از پشت صحنه‌های این فیلم؛


برچسب‌ها: فیلم «پادشاه شن‌ها», توطئه‌ آل‌سعود, وهابيت, سينما
+ نوشته شده در  جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

نامه 4 شاعر و نویسنده آئینی خطاب به منتقدان شیوه‌های رایج نوحه‌خوانی و عزاداری

همزمان با دهه نخست ماه محرم سال جاری، انتشار اشعاری از سوی برخی شاعران کشور در رسانه‌های گروهی که طی آن به شیوه‌های بیانی رایج در روضه‌خوانی و عزاداری محرم انتقاد شده بود، چهار نفر از شاعران و نویسندگان عرصه ادبیات آئینی کشور شامل رسالت بوذری، محمود حبیبی‌کسبی، سید شهرام شکیبا و امیرحسین مدرس، با نوشتن نامه‌ سرگشاده‌ای به انتشار این اشعار در روزنامه جمهوري و اندیشه حاکم بر آن انتقاد کرده‌اند.

متن این نامه به شرح زیر است:

هزار بار بشستم دهان به مشک و گلاب

هنوز نام تو بردن، کمال بی‌ادبی­ست

یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین، و بغض آدم شکست.

برادرم، جبرائیل! این نام را چه خاصیت است که اندوه بر اندوه می‌نهد و چشمه اشک را خروشان می‌­کند؟

آنگاه جبرائیل شرح مصیبت فرزند پیامبر آخرین را بازگفت که میان دو نهر آب، تشنه لبان سر از تنش جدا می­‌شود. و جبرائیل روضه‌­خوان نخستین بود و آدم ابوالبشر نوحه­‌گر؛ این­چنین نام حسین (علیه السلام) قرین غم شد. آنان که روز الست به محبتش «قالوا بلی» گفتند، گلشان را با طفیل طینت حضرتش سرشتند و دلشان را به حلاوت و حرارت مودتش آغشتند، که «اِنَ لِلحُسَین ـ علیه السلام ـ مُحَبَةً مَکنونَةً فی قُلوبِ اَلمومِنین»...

در مقابل مودت مومنین، کینه­‌توزی­­ها، تنگ‌­نظری­ها، حقدها و جسارت‌­ها به ساحت ابواب ایمان و امنای رحمان ـ که عالم و عالمیان به یمنشان روزی می­‌خورند ـ آغازید. این شجرۀ خبیثه در سقیفۀ بنی­‌ساعده کاشته شد و در کربلا به بار نشست. ابلیس که کف‌­زنان غصب خلافت امیرالمومنین، علی بن ابی­طالب (علیه السلام) بود، در عاشورا از فرط شعف، رقص ­کنان به پرواز درآمده، ابنایش را گفت:

«ای جماعت شیاطین! تقاص خود را از فرزند آدم گرفته و در هلاکت آنان به منتهای آرزوی خود رسیده و آتش جحیم را نصیبشان کردیم، مگر آن­ها که به محمد و آلش (علیهم السلام) بپیوندند. پس بر تشکیک در این حقیقت به جد بکوشید و بنی آدم را به عداوت با این خاندان وادارید تا بدین­‌وسیله گمراهی و کفرشان محقق شود.»

***

تاریخ مشحون از این خاک‌­پاشی­ها بر چهرۀ خورشید است، تشکیک پشت تشکیک و جسارت در پی جسارت و البته این رشته سر دراز دارد. از توطئه­‌چینی برای قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) تا غصب خلافت، از احراق باب وحی تا فرود آمدن تیغ بر فرق محراب، از تیرباران پیکر بی‌­جان حسن بن علی (علیهما السلام) تا گودال قتلگاه، از عصر بنی‌امیه و بنی‌العباس که سبّ بر منابر، سکۀ رایج سلطنت مجعولشان بود الی زماننا هذا، آمده‌­اند و رفته­‌اند وسواسان خنّاسی که جز اهوای ابلیس در سر نمی­‌پرورانند. دوران ما، عصر درهم ریختگی ساحت­‌هاست. عصر فرو بستگی ساحت قدس. انقطاع زمین از آسمان و در یک کلام عصر غیبت. و این البته شکوۀ ما با پروردگار است، که «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا صلواتک علیه و آله و غیبه ولینا و کثره عدونا و قله عددنا و شده الفتن بنا و تظاهر الزمان علینا». در روزگار ما که زمانۀ غیبت معصوم است، تشکیک و تردید وارد کردن در باورها و اعتقادات مردم، هم به اوج خود رسیده و هم از جنسی دیگر است.

می­‌گوییم تشکیک ­بافی و تردیدسازی نسبت به ساحت قدسی حضرات معصومین (علیهم السلام) بالا گرفته، از آن رو که بر افواه کسانی جاری می­‌شود که خود مدعی دین­داری و پیروی از اهل بیت (علیهم السلام)­­ اند اما زنهار! که:

گر تو قرآن بر این نمط خوانی

ببـری رونـق مسـلمانـی

طرفه آن­که شیوۀ خود را مرضی رضای حق و آل الله (علیهم صلوات الله اجمعین) می­‌دانند و بر مدار صواب و ثواب می­‌بینند اما جز هم­نوایی با مبغضینِ اهل بیت (علیهم السلام) و نواصب و تقابل و ستیز با ارکان مذهب حقۀ شیعۀ جعفریۀ اثنی عشریه، راه به جایی نمی­‌برند.

ما را سر آن نبود که به ترهات و لاطائلات، حتی نیم‌نگاهی بیاندازیم که اگر چنین بود، روزان و شبان­مان به پاسخ­گویی می­‌گذشت. ما بر بندگی آستان حضرت دوست، اباالاحرار، حضرت ارباب و اظهار ندبه و گریه و اقامۀ عزا بر قتیل العبرات مفتخریم و خاصه در این ایام که سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است، رشته‌­ها و نوشته­‌ها و گفته­‌ها و سفته­‌ها را از یک گوش به گوش دیگر حوالت می­‌دادیم اما این ­بار دیگر جایی برای زبان در کام کشیدن نیست، چه هر کو از غیرت شیعی بویی برده باشد، نمی‌­تواند در برابر هجمۀ تسخر زنندگان بر عزای اباعبدالله (علیه السلام) و در نهایت وهن مذهب آرام گیرد و برقرار باشد.

***

هر ساله، مقارن ماه محرم، آنچه مکرر در مکرر شنیده می­‌شد، سخن گفتن از آسیب­‌شناسی عزاداری‌ها، در تقابل قرار دادن شور و شعور، خرافه خواندن آئین­‌ها و شعایر حسینی، در تعارض نشاندن حماسه و مرثیه و ادعاهایی از این دست بود اما روزهای منتهی به عاشورای امسال، کار به جسارت رسمی و بی­‌واهمه به عزای اشرف اولاد آدم رسید. متشاعرانی که نام شاعر آئینی بر خود می­‌نهند، مرثیه‌­سرایان و نوحه­‌خوانان اباعبدالله (علیه السلام) را تاجر گریه و اشک خواندند!

خود را بر جای سیدالشهدا نهادند و از زبان حضرتش به همگان یادآور شدند که: «مرا ارباب مخوانید!» و خطاب «ارباب» به حضرتش را شرک نامیدند!

بدون توجه به جایگاه رفیع جناب سلمان فارسی ـ درود خدا بر او باد ـ که رسول خدا «منا اهل البیت»اش خواند، توصیه کردند «بیایید حداقل شبیه سلمان باشیم»؛ حبذا و مرحبا به این کشفیات!

گریستن و ذکر مصائب حسین بن‌علی (علیهما السلام) را ـ که سیرۀ معصومین و از افضل قربات است ـ نشانۀ عدم معرفت به حضرتش دانستند!

نسبت خرافه و گزافه به عزای سالار شهیدان دادند و عزاداران و مرثیه خوانان حسینی را خرافه­‌پرست و کوفی نامیدند!

هم­صدا با وهابیون و نواصب، شفاعت را که از امهات اعتقادی ماست، به باد وهن و سخره گرفتند!

محرم را که فصل پیروزی خون بر شمشیر است، ماه زایل شدن عقل و خرد خواندند و تاسوعا و عاشورای حسینی را به دو روز تعطیلی تنزل و تخفیف دادند!

آبشخور فکری و جان­مایۀ تمام این بافته‌­ها و تافته‌ها و ساخته­‌ها که منظومات آن، از ابتدائیات شعری نیز بی بهره و منثورات آن، سرشار از استدلالات سست و بی‌­پایه است، در این یک کلام خلاصه می­­‌شود؛ بی‌سوادی! بی­‌سوادی! و بی­‌سوادی!

این ترهات، چون ماری خوش خط و خال، ظاهری فریبا اما میان تهی دارد و شاید اگر بخواهیم به تاریخچۀ آن رجوع کنیم، باید به دهه­‌های چهل و پنجاه بازگردیم و ردپای آن را در اندیشۀ کسانی بجوییم که اکنون تفکرشان نیز چونان استخوان­‌هایشان در گور پوسیده است. تفکری التقاطی با فاصله­ای بعید از سرچشمۀ معارف اهل­ بیت (علیهم السلام)، که چون نیک بنگری، ملغمه‌­ای است از متحجرانه‌­ترین عقاید علمای وهابیت همچون ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و متجددانه­‌ترین اندیشه‌­های روشن­فکران غربی مانند گورویچ یهودی و لویی ماسینیون! البته طبیعی است آنان که سروهای تناوری چون مجلسی‌­ها، صدوق­‌ها، کلینی­‌ها، حرّ عاملی­‌ها، شیخ مفیدها، مقدس اردبیلی­‌ها، علامۀ امینی­‌ها و ابن­‌طاووس­‌ها را به کناری نهند، باید هم به دریوزگی علف­‌های هرز و بی­‌مقدار دست تکدی دراز کنند.

آنان که حداقل یک بار به سفر حج رفته‌­اند، به درستی واقفند که وهابیت برای القای این نگاه ضد شیعی و شبهه‌افکنی در باورهای مسلم، چون توسل، زیارت، شفاعت، عزاداری و... چگونه با دلارهای آمریکایی و صهیونیستی عرق مبلغان سلفی و تکفیری را از چهره­‌شان می‌­زداید.

***

شعایر حسینی، در زمرۀ شعایرالله است و احدی پیرامون آن اجازۀ حکم به غیر ما انزل الله ندارد. به عبارت دیگر، احد الناسی به جهت وجود نص روایی و احادیث متقن و متعدد در موضوع عزای سیدالشهدا، اجازه اجتهاد در برابر نص ندارد، بلکه باید به سیره اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) رجوع کنیم و آنسان که حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) با وقعۀ کربلا مواجه شده‌­اند و به تعظیم شعایر حسینی پرداخته­‌اند، به اقامه عزا بپردازیم. باید از آقایان پرسید کدام یک از این جوامع روایی معتبر را دیده‌­اند؟! اصلاً یک‌­بار «کامل الزیارات» ابن قولویه قمی را در دست گرفته‌­اند و برگی از آن خوانده­‌اند؟ «الارشاد» و «اصول کافی» شیخ مفید را چطور؟ دیده‌­اند؟ جلد «نفس المهموم» و «منتهی الآمال» حاج شیخ عباس قمی و «لهوف» سید بن طاووس را مشاهده کرده­‌اند؟ «الامالی»، «عیون اخبار الرضا» و «من لایحضره الفقیه» شیخ صدوق، «عبقات الانوار» میرحامد حسین هندی، «خصائص الحسینیۀ» شیخ جعفر شوشتری، «بحار الانوار» علامۀ مجلسی، «القطرۀ» علامه مستنبط، «مدینه المعاجز» علامۀ بحرانی و ده­ها کتاب روایی دیگر را چطور؟ ندیده­اند؟! چه انتظار موهومی!

«مفاتیح الجنان» که در خانه هر شیعه‌­ای یافت می­‌شود، آن را هم نخوانده‌­اند؟! طبیعی است که نخوانده باشند! زیرا آن­قدر که از کشف جناس واژه‌ِها مشعوف می­‌شوند، از خواندن روایات نورانی اهل بیت (علیهم السلام)، سر ذوق نمی‌­آیند. تنها از دل­های تیره که «صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لایفقهون»­اند، برمی‌­آید تا به قیمه عزای سیدالشهدا ـ که اسباب شفا است و غیرمسلمانان نیز در تمنای آن، در صف­های طویل می‌­ایستند ـ تسخر زنند.  

در تمام احادیث منقول از ذوات مقدس معصومین (علیهم صلوات الله اجمعین)، ما به عزاداری، گریستن و ندبه بر شهدای دشت طف اکیداً توصیه شده­‌ایم و آنچه مدعای این حضرات است، به هیچ روی در روایات به چشم نمی‌­خورد. اگر بخواهیم به ذکر تمام احادیث دال بر اولویت عزاداری و گریستن بر شهدای کربلا بپردازیم، باید چندین مجلد قطور فراهم آوریم که در مجال این مقال نمی­‌گنجد و اطمینان داریم که آقایان برای اثبات مدعای گزافشان، حتی یک روایت از معصومین (علیهم السلام) برای عرضه نخواهند داشت.

***

باری ما به بیرق­‌های سیاه دلگرمیم؛ به دلهای سوزان و اشک­های ریزان، به علم و کتل و دسته­های عزا. ما به امام زمانمان تأسی می­‌کنیم که صباحاً و مسائاً بر جد غریبش ندبه‌­کنان می­‌گرید و می­‌گوید اگر اشکم در عزای تو خشک شود، خون می­‌گریم. بقیه الله الاعظم در مقام مرثیه­‌خوان جد مظلومش، اشکوارۀ استخوان­سوز ناحیۀ مقدسه را سر می­دهد و چنین می­‌فرماید:  

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاة الذّابِلاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَهِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، أَلسَّلامُ عَلَیْك َیا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِكَ...

***

وصف خورشید به شب­پرّه اعمی نرسد

که در این آینه صاحب­نظران حیران­‌اند

شرح این خون جگر، بگذاریم و بگذریم؛ باشد که شبهه افکنان به پیروی از اهوای شیطان، بذر نفاق و تشکیک بپاشند و ما که آستان­ب‌وس حضرت اربابیم، گریان و عزادار قتیل العبرات باشیم و بر علیا مخدره، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) درود فرستیم؛ اَلسَلامُ عَلَیکِ یا مَن نَطَحَت جَبینَها بِمُقَدَّمِ اَلمَحمِلِ، اِذا رَأت رَأسَ سَیِدِاَلشُهَداء وَ یَخرُجُ اَلدَمُ مِن تَحتِ قِناعِها وَ مِن مَحمِلُها، بِحَیثِ یَری مِن حُولِها اَلاَعداءُ.

امضاء: رسالت بوذری ـ محمود حبیبی کسبی ـ سید شهرام شکیبا ـ امیرحسین مدرس


برچسب‌ها: رسالت بوذري, نامه سرگشاده, انتقاد به عزاداري امام حسين, شهرام شكيبا
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

محمد رضا حكيمي و عاشورا

« واقعه عاشورا، در حادترین شرایط خود، 24 ساعت را اشغال کرد: از عصر تاسوعا که عمر سعد فرمان هجوم به خیمه های خاندان پیامبر(ص) را صادر کرد تا عصر عاشورا که سر پسر پیامبر(ص) بر سر نیزه رفت. در این یک شبانه روز، امام حسین(ع) -وارث آدم(ع) تا خاتم(ع)- دو مسئله اصلی رسالت انبیایی یعنی نماز و عدالت را به گوش همه تاریخ و همه جهان و جهانیان رسانید.
نماز: امام حسین(ع)، شب عاشورا را از لشکر مرتد مهلت گرفت برای وداع با نماز. بدین گونه اهمیت بنیادین حیات انسانی را در این کره خاکی که ارتباط با آفریدگار خود است - آن هم به صورت «ذکر اکبر» که نماز است- چنان خورشید روزهای روزستان روشن کرد.
عدالت: و در روز عاشورا فریاد عدالت را در ذات لحظه ها دمید، تا از منافذ تاریخ، در همیشه روزگار شنیده شود و با رنگ خونبار فجر و شفق همواره آبادی های گیتی را به حماسه حیات و حیات حماسه فرا خواند.

... امروز شیعه در جهان بسیار است و در کشورهای بسیاری سکونت دارد، لیکن کشوری که در همه جهان به نام تشیع معروف است و در هر سال برپا دارنده اصلی مراسم عاشورای حسینی است، ملت ایران است. یعنی ملتی که باید بداند امام حسین(ع) و یارانش شهید شدند و خاندان پیامبر اسیر گشتند تا احکام عملی قرآن عملی گردد و قسط قرآنی گسترش یابد. و هنگامی که به نام اسلام و با یاد حسین(ع)، اینهمه جوان های این مملکت به جبهه رفتند و سپس جنازه آنها را، آن هم نه همه را، به خانواده هایشان تحویل دادند، باید نظام عامل بالعدل و جامعه قائم بالقسط تشکیل می یافت.
آیا به جای آن چه کردند؟ و اکنون کسی هست که با ریشه های فساد در قضاوت و اقتصاد و نفوذ نفوذی های بی شمار بتواند درافتد و ملت را نجات دهد؟ و از یدک کشیدن نام اسلام دست بردارند؟ آیا کو عمل به احکام قضایی و اقتصادی اسلام؟ کو پیام عدالت عاشورا؟

... اما عنوان «مظلومیت مضاعف» به چه معناست؟ به این معنا که در عاشورا دو ظلم واقع شده است: یکی بر حضرت امام حسین(ع) و خاندان پیامبر و دیگری بر خودِ عاشورا. عاشورایی که برای عدالت برپا شد، در راه تکاثر و اتراف و اسراف و اجحاف و اتلاف مال مردم مصرف می شود. کسی که در عاشورا گامی برای عدالت بر نمی دارد، و آنکه علی (ع) فرمود: «گردن توانگران را خرد می کنم تا حق محرومان را از آنان بگیرم و طبقات محروم را در صدر جامعهمی نشانم و حقشان را به آنان می رسانم» به گوش احدی فرو نمی رود. پس چنان است که باز باید عاشورایی برای عاشورا گرفت...
ای عدالت مظلوم، چگونه می خواهی با ظالمان درافتی؟ تو باید با توان جامعه های عادل اسلامی، در برابر شیطان مستکبر و ظلم جهانی بایستی، اما اکنون از ستم دنیاداران و دنیاخواران، خودت هم نمی توانی قد راست کنی!»


برچسب‌ها: محمد رضا حكيمي, واقعه عاشورا, امام حسين, ع
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

شعر منتشر نشده از قیصر امین پور

شعری منتشر نشده از شاعر سینه سوخته و آرام، مرحوم قیصر امین پور که تاکنون در هیچ کتابی منتشر نشده است.


برچسب‌ها: قیصر امین پور, شعر منتشر نشده, شاعر معاصر و انقلابی, شاعر ایرانی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۷ آبان ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  | 

مهدی نصیری و شهید آوینی

آوینی و افسانه بی طرفی تکنولوژی مدرن

مهدی نصیری

آیا تکنولوژی مدرن امتداد تکنولوژی سنتی با قدرت و سرعت بیشتر است؟ به عبارت دیگر آیا با ظهور تکنولوژی های مدرن به دنبال ظهور و بسط علوم مدرن، ما صرفا با پدیدارهایی متفاوت از نظر کمّی مواجه هستیم یا آن که پای یک تحول کیفی و ماهوی در میان است که تفاوت آن با تکنولوژی های سنتی صرفا در سرعت و قدرت بیشتر نیست؟

دیدگاه مشهور همین وجه اخیر است. یعنی باور رایج این است که مثلا اتومبیل همان اسب و گاری و درشکه است تنها با این تفاوت که اتومبیل حامل سرنشینان بیشتری می تواند باشد و سریع تر حرکت می کند و قدرت کششی بیشتری دارد. و یا مثلا مطبوعات و روزنامه ها همان کتاب با تیراژ و حجم بیشتر و فاصله انتشار منظم هستند و یا سینما و تلویزیون امتداد صرفا کمی و البته تکاملی! منبر و کلاس و مخاطبه شفاهی هستند و از این جهت که رسانه و ناقل پیام هستند هیچ تفاوتی ندارند. این دیدگاه مشهور گاهی در این مثال بیان می شود که تکنولوژی های مدرن هیچ تفاوتی در ماهیت و عملکرد با یک چاقوی سنتی ندارند که اگر در دست سارق باشد شکم پاره می کند تا کسی را بکشد و اگر در دست جراح باشد شکم پاره می کند تا معالجه کند و زنده ای را از مرگ نجات دهد. یعنی همه مساله بسته به کاربر تکنولوژی است و خود تکنولوژی خنثی و لابشرط است.


تفاوت‌های شهید آوینی با مهدی نصیری

حجت‌الاسلام سجادی

چندی پیش مقاله‌ای با عنوان «آوینی و افسانه بی‌‌طرفی تکنولوژی مدرن» در خبرگزاری فارس به قلم جناب آقای مهدی نصیری منتشر شد. مقاله‌ای که نویسنده در آن، ابتدا به بیان نظرات خود درباره ماهیت تکنولوژی مدرن و نسبت آن با اسلام و آموزه‌های دینی پرداخته و سپس اندیشه‌های سلاله سلسله سادات و دوده شجره طوبای شهادت، یعنی شهید سعید سیدمرتضی آوینی رحمة الله علیه(تعبیر بلند حضرت آیت‌‌الله جوادی آملی دامت برکاته درباره آن شهید بزرگوار) در این حوزه را بر نظرات خویش منطبق دانسته است. از آن‌جایی که به عقیده نگارنده، هر دو بخش مقاله مذکور، محل خدشه و اشکال است، نکاتی را در همین راستا، به محضر ارباب اندیشه تقدیم می‌کنم:

متن کامل این مقاله و یادداشت منتقد آن را می توانید در ادامه مطلب بخوانید.

ضمنا دیدگاه این دو نگارنده به منزله دیدگاه نویسنده وبلاگ نیست.


برچسب‌ها: شهید آوینی, سینما, مهدی نصیری, تلویزیون
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  |