سیاسفید

کربلا

گاه که کمی فکرت مشغول خودت می شود می فهمی هیچ چیز نداری، هیچ کار نکرده ای یا شاید کارهای کرده ات راضی ات نمی کند. فکرت مشغول است و زمان سخت می گذرد و باز نتیجه ای حاصل نمی کنی و این تو را آزار می دهد. انگار یکی دستش را گذاشته روی سینه ات و مدام فشار می دهد و خسته نمی شود. فشار سختی است درد دارد اما تحمل می کنی تا شاید کمی درد غصه ات را فراموش کنی. به دنبال راهی می گردی. شاید کسی که تو را آرام کند. اما هر که هر چه بخواهد بگوید تو آن را می دانی پس باز هم تو می مانی و غصه ات و ... خلاصه بگویمت،
هر کدام از ما تکیه گاهی داریم که اگر خطا کار باشی و یقین بدانی که مقصر خودت هستی و راهی برای جبرانش نداری تو را آرام کند. کمترینش این است که تو را می شنود و تو او را حس می کنی و می دانی به خطاهایت نگاه نمی کند.
نمی دانم!


برچسب‌ها: سفر کربلا, امام حسین, ابالفضل العباس, بین الحرمین
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۰ساعت   توسط مسعود زارعیان  |