فیلم مستند فرزند ایران
دیشب مستند تبلیغاتی "فرزند ایران" را دیدم که باز هم اثری بود از بهروز شعیبی. اگر چه در این دوره از انتخابات بطور کلی از ظرفیت های سینما به خوبی استفاده نشد تا آثار از جذابیت و تاثیر گذاری بالا برخوردار باشد اما باز هم می توان دومین ساخته این کارگردان را یک سر و گردن از مابقی مستند ها بالاتر دانست (این قیاس بدون در نظر گرفتن مستند "نقطه عطف" ساخته نادر طالب زاده است که متاسفانه توفیق دیدنش را نداشتم).

فرزند ایران با ایده و اجرایی خوب شروع می شود. بخشی از صدای شهدای انقلاب، امام و مقام معظم رهبری که در اوایل انقلاب ثبت شده گاه بر روی تصاویر آنها و مردم و درباره مفهوم آزادی.
این سخنان به خوبی با موضوع تبدیل زندان به باغ موزه ای در تهران گره می خورد و با یک شیب نرم به مابقی مسائل و ویژگی های نامزد انتخاباتی می پردازد و به نقطه اوج می رسد. آنجا که نامزد انتخاباتی در برنامه تلویزیونی صندلی داغ از وداع با برادر شهیدش می گوید و می گرید و می گریاند. اوج لحظات احساسی که اصلا آزار دهنده نیست و در این مستند خوش نشسته است. برخلاف گریه های دیگر نامزد انتخابات در فیلم مستندش که زورکی و تحمیلی به نظر می آید.
فیلمساز ما را وارد خانه ی پدری او می کند و حرف های پدر و مادرش را خیلی کوتاه می شنویم و گویا از هر زمان دیگر بیشتر به او احساس نزدیکی می کنیم. پایان مستند همراه می شود با نوای معروف استاد کریمخانی، "آمدم ای شاه پناهم بده" که به نظرم یکی از زیباترین فصل ها در بین مستندهای انتخاباتی و لحظات خوب و معنوی در این روزهایی که همه دم از مبارزه و رقابت و شعار می زند رقم می خورد. این ها همه نتیجه کارگردانی، ایده پردازی و تدوین درست است که نتیجه مورد نظر را حاصل می کند و قطعا با عجله و دست پاچگی و عدم تحقیق، نمی توان به نتیجه مطلوب رسید.
شاید بتوان گفت جهادی عمل کردن از باب سلوک عملیه مصلحت دارد و خودش نتیجه است اما در عالم ماده همیشه هم به نتیجه نمی رسد.
برچسبها: فیلم مستند, فرزند ایران, بهروز شعیبی, انتخابات ریاست جمهوری
