جشنواره ادبي هنري حوزه
باز هم چند ماه گذشت و نتونستم چيزي بنويسم تا شايد اينطوري آرامش بگيرم.
اينو نگفتم كه فكر كني تا امروز آرامش نداشتم اما اينم بدون كه آرامش در جهان كنوني هنر مي خواد.
چندتا جمله كه سعي مي كنم كوتاه باشه:
- بهمن و اسفند پارسال خيلي شلوغ بودم بيشتر وقتم پر بود با درسهام، فيلم ها، كنگره، جشنواره و طلبه ها
- سر و كله زدم، با كلمه كلمه و عبارت به عبارت كتاب آخوند كه كار هر روزمه.
- به عنوان مشاور قرار بود در جريان برگزاري كنگره عاشوراپژوهي حضور يابم كه در نهايت مسئوليت برگزاري به من واگذار شد. به لطف اهل بيت ع امسال تعداد مقالات چهل و پنج درصد افزايش داشت. ديگه از بقيش نپرس.
- بيشتر فيلم هاي جشنواره رو ديدم كه نشد چيزي براشون بنويسم. طلا و مس برام فيلم مهمي بود با مادرم رفتم و ديدمش. او براي دختره گريه كرد، فيلم روان و با ساختاري ساده بود و لحظاتي زيبا كه البته با كمي تدبير در فيلمنامه مي تونست از برخي سكانس هاي شعاري فرار كنه و قصه دلچسب تر بشه. شخصيت طلبه كمي با طلبه هاي امروز متفاوته و زخمي كه در قصه نهفته است براي يك فيلم روايتگر كافي است تا پيامش منتقل بشه ولي سكانس پاياني با چماق مي زنه تو سرت كه تعالي فقط در تحصيل نيست و سلوك واقعي در جزء جزء زندگي نهفته است، خب بماند.
- به رنگ ارغوان هم جداي از كارگرداني حاتمي كيايي اش در اكران لطمه ديده بود به خاطر برخي تغييرات و اينكه بعضي از سكانس هاش مال امروز نبود يعني ديگه كارايي نداشت و حتي دور از شخصيت كارگردان. اما مي دوني كه خوبي آقا ابراهيم صداقتشه و فيلم خودش رو مي سازه به اين و اون هم كاري.. يه جايي مي گفت "من ديكته نوشته شده ام".
- "دومين جشنواره ادبي هنري حوزه" نه سخت بود و نه سهل
مي دوني سختيش در اين بود كه هنوز فعاليت هاي هنري در سطح حوزه علميه به صورت جزيره اي و پراكنده است به همين دليل جمع كردن طلاب هنرمند دور هم كار سختي بود و در عين حال از هر كي دعوت كرديم براي شركت با اشتياق پذيرفت كه خداروشكر نتايج مطلوبي رو ديديم و ديدند.
و خلاصه روزهاي خوبي بود.
اما سال جديد و تفكر و سلوكي كه به نتيجه اي منجر شد.
تو اين مدت فكر كردم و به نتيجه اي رسيدم و اون اينكه "يا من خيلي چيزها رو نمي بينم، يا نمي تونم ببينم و يا نبايد ببينم پس من نابينام..."
برچسبها: جشنواره ادبي هنري حوزه, هنر ديني, حوزه علميه خراسان, مسعود زارعيان