شهيد علي منيف اشمر
آخرین روز ماه مبارک رمضان، حس میکنم فرصتی دوباره یافتهام، اما از ترس دوبارهی تکرارها، دلم گرفته.
سجادهام را جمع کردم، این آیه به ذهنم خطور کرد؛
إن الذین قالوا ربناالله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه ألاتخافوا ولا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون(فصلت،30)
آنانکه گفتند پروردگار ما خداست و بر این ایمان استقامت کردند، فرشتگان(رحمت) بر آنان نازل شوند(و مژده دهند) که دیگر هیچ حزن و اندوهی از گذشتهی خود ندارید...
پشت میز نشستم ناگهان نگاهش چشمانم را به خود جلب کرد، چند لحظهای به او خیره شدم، مثل همیشه نبود، در فکر فرو رفتم، دلم لرزید.... یاد قبلها افتادم آن زمانها که هر وقت او را میدیدم آرامآرام اشک در چشمانم جمع میشد و روی صورتش میریخت، نیروی عجیبی میگرفتم و دیگر خودم را تنها نمیدیدم، با او سخن میگفتم:
علیجان من اهل غفلت نیستم، من با توام، با تو زنده ام و...
اما انگار زمانی است که او را از یاد بردهام، آن خلوت توأم با معرفت، تجدید عهدمان را.
علیجان سلام... حالا میخواهم اعتراف کنم. حتما میدانی چرا از هویت، عشق، خدا و هدفم گفتم، احساس کردم غریبه شدند و این غربت دیگر مرا آزار نمیداد!
مشکل کار را میدانم، این مبارزه استقامت میخواهد، استقامتی از سر باور، از سر عشق.
میهمانی تمام شد، تصمیم گرفتم، تصمیمی برای استقامت
...و حال میفهمم تولد را... تقرب را
علیجان اینبار دیگر میآیم، دیگر منتظرت نمیگذارم، میآیم علیجان، اینبار دیگر میآیم نمیدانم چند بار عهدم را شکستم، ولی اینبار میآیم...
شهید علی منیف اشمر(قمرالإستشهادیون حزبالله لبنان)
اول فروردین ماه 1375 در روستای العدیسه با عملیات استشهادی به لقاءالله پیوست.
برچسبها: شهيد علي منيف اشمر, قمرالاستشهاديون لبنان, حزب الله لبنان, وبلاگ سياسفيد