سیاسفید

واقعيت در فيلم مستند و محمد رضا اصلاني

بيان شخصي در فيلم مستند و محمد رضا اصلاني

محمد رضا اصلانی به مفاهیم درونی و جنبه رئالیستی بودن واقعیت های پیرامون یک مستند ساز اشاره کرد. اینکه واقعیت چیست و هر جامعه ای با زبان خود اندیشه نگاری را شکل می دهد. وی در ادامه اظهارکرد که زبان در ما تفکر ایجاد می کند و هرچه زبان کامل تر باشد تفکر نیز کامل تر است.متاسفانه اکثر فیلم های مستند امروزی به سبک کباب قفقازی هستند که در آن کله های سخنگو فقط حرف می زنند و این در طول فیلم بارها  تکرار می شود.ما در سینما با توهم سندیت مواجه هستیم نه خود سند اصلی ولی ما به دلیل عادتمان به سینما آن را سند فرض می کنیم .

ما در جهان با چه واقعیت هایی مواجه هستیم ؟ این واقعیتی که ما درک می کنیم متکی به خاصیت های وجودی خود ماست ما این واقعیت ها را فقط دریافت می کنیم،در واقع ما خود، واقعیت خویشتنیم .ما هستیم که این واقعیت را به جهان تحمیل کرده ایم در نتیجه ما خود آن فیلم را به مثابه یک سند عرضه می کنیم.

 

سینمای مستند تا دهه بیستم نقش گزارشگر و تصویرگری داشت به طوری که می توان گفت سینمای مستند مادر رسانه هاست و سینمای مستند در واقع کارگزار اطلاعاتی و آگاهی بخشی جامعه بود.در دنیای امروزی "خبر " مهمترین کالای جهانی است .با اختراع رسانه های صوتی و تصویری سرعت اطلاع رسانی در راس همه امور قرار گرفت که بدین دلیل سینمای مستند از مسئولیت اطلاع رسانی رها شد .از این زمان به بعد سینمای مستند در واقع دیگر اطلاعات نمی رساند بلکه می گوید اطلاعاتی که موجود است چه عمقی دارند یعنی از عرض به سمت طول حرکت می کند.

عمق بخشی اولین وظیفه سینمای مستند است . متاسفانه سینمای مستند و رسانه ها دائم در حال تقلید از یکدیگر هستند. هنوز هم ساختار رسانه و نگاه رسانه ای بر سینمای مستند سایه افکنده و بسیاری از فیلمسازان ما خبر هولناک هجوم رسانه ها را دریافت نکرده اند.در واقع رسانه ها دیکتاتوری را اجرا می کنند نه نظام ها، این حجم بسیار زیاد اطلاعات هر روزه رسانه ها ما را از هر استنباطی ساقط می کند چون فرصت این استنباط را به ما نمی دهد.و در این بین سینمای مستند هم به ارزانی آش رسانه ها را هم می زند .

ولی در نظام هایی که اخبار سانسور می شود هنوز سینمای مستند این نقش را دارد که اطلاعات را به ما برساند و این مربوط به نقص رسانه هاست و سینمای مستند ناگزیر است این خلا را جبران کند.

 

چیزی که ما در اشیا می بینیم مربوط به عادات ماست و عادت در واقع ضد دیدن و دریافتن است . یک فیلمساز مستند در واقع اشیا را از زندان های عادات و تعریف های ما بیرون می کشد. اینکه ما در فیلمی تاریخچه ای از شی را بیان می کنیم در واقع آن را در زمان خودش زندانی کرده ایم به قول کریس مارکر " وقتی که مجسمه ها می میرند به هنر تبدیل می شوند" و وقتی انسان می میرد به تاریخ تبدیل می شود.سینمای مستند نوعی جنون است و ما از طریق این دیوانگی باید این جنون را آزاد کنیم در واقع جهان نیز یک جنون مطلق است .هر کسی آزاد است هر آن طوری که می خواهد فیلم بسازد نه اینکه بخواهند فیلم بسازد.

سفارش گرفتن برای ساخت یک فیلم مشروع است ولی سفارشی ساختن نامشروع است .فردیت من در واقع اعلان آزاده بودن من است ودر نتیجه سینمای مستند آزاده بودن آن مضمون است نه خود من.بسیاری از گزارش ها در سینمای مستند مهمل اند ، ما باید در جستجوی یافتن  پرسش باشیم نه پاسخ ، باید اشیا را به سخن گفتن در آوریم . اعتراف در سینمای مستند یک امر اخلاقی است در واقع یک مستند ساز " من خود" را اعتراف می کند ، اینکه بتوانی اشیا را به اعتراف واداری و از بردگی و بندگی رها سازی. که متاسفانه یک علت ابتذال سینمای آمریکا همین در خدمت بودن آن است نه موضوعات آن.هیچ موضوعی اصلا مبتذل نیست این نگاه ماست که آنرا به ابتذال می کشاند.


 

تحقیق و پژوهش در سینمای مستند مربوط به حجم و انبوه اطلاعات نیست آنچه مطرح است این است که مستند ساز چیزی را که همه می دانند دوباره به آنها نگوید و این توهین به یک جامعه است.سینمای مستند تصویر کردن یک گزارش یا خبر یا تحقیقات مفصل مردم شناسی نیست ، سینمای مستند مواجهه من با جهان هستی ست ، چیزی را بیان کنم که هیچکس دیگری نمی تواند بگوید در غیر این صورت ساخت این فیلم نامشروع است.

من باید چیزی را عرضه کنم که یکتا  و منحصر به فرد باشد در این جاست که سینمای مستند تبدیل به هنر می شود.ما با فیلم مستند جهان را در بودن خودش محقق می کنیم ، انقلابی ترین سخن بشریت " من بودن " اوست . انسان رشد کرد تا سیب را گاز زد و از بهشت رانده شد ولی هستی را به هستی آورد ، پس یادمان باشد سیب را گاز باید زد با پوست.


برچسب‌ها: هفتمين جشنواره سينما حقيقت, كارگاه بيان شخصي در فيلم مستند, آرنه برو, محمد رضا اصلاني
+ نوشته شده در  جمعه ۶ دی ۱۳۹۲ساعت   توسط مسعود زارعیان  |